اقدام وقاحتآميز نخستوزير انگلستان، پس از ديدار با رئيسجمهور كشورمان بازتاب وسيعي در رسانهها داشته است و البته هر چند انتظاري جز اين از يك دولت با سابقه استعماري نميرفت، اما نكاتي تأملبرانگيز همچنان باقي است كه در ادامه به اختصار به آنها اشاره ميشود.
1- اقدام اخير كامرون، بيسابقه نيست و ناظران سياسي به خوبي واقفند كه اتخاذ چنين رويكردهايي از سوي قدرتهاي زيادهخواه استعماري در گذشته دور و نزديك كاملاً مسبوق به سابقه است. پرسش مهم و درخور تأمل آن است كه آيا احتمال ولو ضعيف چنين رويكردي از سوي طرف مقابل نبايد مسئولان ديپلماتيك كشورمان، خصوصاً برنامهريزان سفر رئيسجمهور را به اندكي احتياط در برنامهريزي چنين ديداري واميداشت؟
2- آنچه مايه تأسف بيشتر است اينكه سخنراني رئيسجمهور محترم كشورمان در مجمع عمومي پس از سخنراني نخستوزير انگلستان قرار داده شده بود و اين فرصت خوبي را براي واكنشي متناسب از سوي كشورمان به دست ميداد. متأسفانه از اين فرصت نيز استفاده لازم نشد و در متن سخنراني رئيسجمهور كه ميتوانست اقتدار كشور و نظام را در عرصه بينالملل به خوبي نمايان سازد هيچ پاسخ متناسبي به اظهارات نخستوزير انگلستان نبود. بايد پرسيد چرا تنظيمكنندگان متن سخنان رئيسجمهور محترم، از اين فرصت مهم و راهبردي غافل شدند؟
3- وراي يك ديدار جزئي كه البته بازتابها و پيامدهاي قابل توجهي داشته است، مسئلهاي كه مهمتر جلوه ميكند، روندي است كه در مسير تعاملات خارجي كشورمان مشاهده ميشود. براي فهم دقيقتر چرايي نگراني از اين روند بايد پيشينه اين تحولات را در تاريخ روابط خارجي كشورمان جستوجو كرد. در دهه 70 و دوره موسوم به سازندگي، باب توسعه روابط با غرب و به ويژه اروپا در قالب «گفتوگوهاي انتقادي» باز شد. مسيري كه در اين مذاكرات از ابتدا دنبال شد نتيجهاي جز زيادهخواهيهاي غرب به دنبال نداشت و در مقابل عايدي زيادي براي كشورمان به همراه نداشت.
در دوره حاكميت تجديدنظرطلبان تمايل و ولع شديدي در بخشي از تصميمگيران و مديران اجرايي براي سفر به كشورهاي غربي و اروپايي و توسعه روابط با اين كشورها به چشم ميخورد. در اين مسير، حتي تلاشهايي براي مذاكره با امريكا نيز انجام گرفت. روندي كه با شعار «گفتوگوي تمدنها» تنشزدايي با غرب را دنبال ميكرد، نهتنها دستاورد چنداني براي كشور نداشت، بلكه موجبات قرار گرفتن ايران را در فهرست «محور شرارت» (!) نيز فراهم كرد.
چرايي تكرارپذيري اين ماجرا را بايد در خوي استكباري قدرتهاي غربي جستوجو كرد. بر پايه سنتهاي ثابت الهي، از مستكبران و سلطهگران، جز استكبار و سلطهگري انتظار نميرود و اتفاقاً انعطاف بيش از حد و تسليم شدن در برابر زيادهخواهيهاي دشمن، نتيجهاي به جز پيشروي بيشتر و زيادهخواهي فزونتر طرف مقابل نخواهد داشت.
با توجه بدان چه به اختصار گفته شد، ميتوان دليل اصلي نگراني از روند موجود را فهم كرد. به نظر ميرسد در مسير اجراي تاكتيك «نرمش قهرمانانه» از سوي برخي مسئولان ذيربط اجرايي افراط و تفريطهايي در حال رخ دادن است. آنچه رهبر معظم انقلاب به عنوان ابتكار در ديپلماسي و تحت عنوان «نرمش قهرمانانه» فرمودند، همانگونه كه مورد اشاره معظمله نيز قرار گرفت، به هيچ عنوان به مفهوم دست كشيدن از اصول و يا تكرار اشتباهات گذشته نيست.
روشن است كه از دشمن، انتظاري جز دشمني نميرود. شايد واقعبينانه نباشد تا از دشمنان انتظار داشته باشيم، مطابق ميل ما رفتار كنند. اما در ميانه اين آوردگاه پيچيده و سرنوشتساز از نيروهاي خودي و سربازان عرصه ديپلماسي اين انتظار به حق وجود دارد كه همه رفتارهاي دشمن را زير نظر داشته باشند و همه احتمالات لازم را در نظر بگيرند. بدبيني به دشمن صرفاً يك روحيه ناشي از توهم توطئه نيست، بلكه دستاورد تجربه تاريخي يك ملت در مصاف با سلطهگراني است كه از هيچ فرصتي براي ضربه زدن به اين ملت فروگذار نكردهاند.
4- به جز آنچه در مورد نقد مسئولان ديپلماتيك اشاره شد، عملكرد برخي رسانههاي سياسي نيز در جاي خود قابل تأمل است. تعدادي از روزنامههاي موسوم به زنجيرهاي كه پنجشنبه گذشته با ذوقزدگي ديدار كامرون و روحاني را در قالب تيتر يك و تصوير اول خود برجستهسازي كردند، در هفته جاري با سكوت مقابل گستاخيهاي كامرون، مطالبه پاسخ به وي را تضعيف دولت دانستند و رسانههايي را كه چنين رويكردي را دنبال كردهاند به افراطي بودن متهم كردند.
چنين رويكردي از سوي روزنامههاي زنجيرهاي به خوبي نشانگر آن است كه متأسفانه آنچه كمتر در هدفگذاري اين رسانهها در اولويت قرار دارد، توجه به منافع ملي و عزت و شأن ملت ايران است و همانهايي كه در دورههاي قبل خود را نگران بياعتبار شدن جايگاه ايران و ايراني ميدانستند، اينك به راحتي منافع جناحي و گروهي خود را بر منافع ملت ايران ترجيح ميدهند.