کد خبر: 815198
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
جاي خالي خلاقيت و رويكرد انتقادي در نظام آموزش و پرورش كشور
در آغاز مهر ماه هر سال شور و شوق رفتن به مدرسه مخصوصاً بچه‌هاي سال اول ابتدايي يكي از بهترين، شيرين‌ترين و خاطره‌انگيزترين لحظات از عمر انسان است كه...
سيد‌مصطفي رنجبر*
در آغاز مهر ماه هر سال شور و شوق رفتن به مدرسه مخصوصاً بچه‌هاي سال اول ابتدايي يكي از بهترين، شيرين‌ترين و خاطره‌انگيزترين لحظات از عمر انسان است كه شايد در دوران كودكي آدم نفهمد اما در دوران بزرگسالي بيشتر شيريني و خاطره آن دوران به ياد مي‌آيد. اما مدرسه به عنوان نهادي فرهنگي و آموزشي، زماني اهميت پيدا مي‌كند كه از آن به عنوان نهادي ياد كنيم كه وظيفه جامعه‌پذير كردن نسل‌هاي جديد را بر عهده دارد. پرسش اينجاست كه نظام آموزش و پرورش ما آيا واقعاً اين كاركرد را به نحو درستي انجام مي‌دهد.
             

مدرسه نهادي است كه با بازار و محل تجارت فرق مي‌كند. در بازار اگر سرمايه افراد پول باشد در مدرسه سرمايه فرد فرهنگ است، چراكه در مدرسه بيشتر آگاهي در جريان است البته از نسلي به نسل ديگر. به عبارت ديگر اگر از منظر جامعه شناختي به نظم اجتماعي نگاه كنيم، نظم اجتماعي داراي چهار بعد شامل ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي است.


نقشي كه نظام فرهنگي در نظم اجتماعي ايفا مي‌كند اين است كه آن نظام ارزشي و فرهنگي كه هر يك از ابعاد نظم اجتماعي بر پايه آن استوار است از نسلي به نسل بعدي انتقال مي‌دهد تا از طريق نظام ارزشي و فرهنگي بقاي خود را حفظ كند و از اين طريق از بروز شكاف نسلي در جامعه جلوگيري مي‌كند.


از نظر بينشي جامعه‌شناسانه به اين كاركرد بخش فرهنگي نگه‌داشت يا حفظ الگو گفته مي‌شود يعني اينكه اين بعد از نظم، الگوهاي فرهنگي و هنجاري را به عنوان بخشي از نظام ارزشي و فرهنگي در تعاملات اجتماعي حفظ مي‌كند. نمونه بارز تجربي تعريف مفهومي بعد فرهنگي نظم، مدرسه است.  در مدرسه انديشه‌ها در روابط گفتماني رد و بدل مي‌شوند. واحد بسيط فرهنگ در جايي به نام مدرسه، معاني و كنشگران است كه به صورت روابط علي در تعاملات گفتماني غالبا بين معلم و متعلم اعمال مي‌شود. در فرهنگ ما انتظاري كه از يك معلم يا يك فرهنگي وجود دارد اين است كه بايد به گونه‌اي فكر كند كه يك وسعت نظر داشته باشد و به ايده‌آل‌هايي فكر كند تا از طريق آن نسل‌هاي آينده نسلي پويا از نظر فكري و فرهنگي باشند.


با توجه به اهميتي كه مدرسه و نهادهاي آموزشي در جوامع توسعه‌يافته دارند و نقش اين نهادها در توسعه و پيشرفت هر جامعه اين است كه هر چه كيفيت آموزش و پرورش در هر جامعه‌اي بيشتر باشد احتمال اينكه آن جامعه بتواند از موانع توسعه عبور كند بيشتر خواهد بود. آن مدرسه و نظام آموزش و پرورشي متعالي است كه در آن، نظام آموزشي مبتني بر تفكر و فهم استوار باشد تا از اين طريق بتوان نسل‌هاي جديد را با فكر كردن و به نوعي با شيوه‌هاي تفكر آشنا ساخت. چيزي كه متأسفانه در جامعه ما كمياب است تفكر انتقادي است چون ما را با تفكر آشنا نكردند چه رسد به تفكر انتقادي.  اگر يكي از موانع توسعه را در جامعه ايران در نظر بگيريم همان نارسايي‌هاي فرهنگي در ارتباط با آموزش و پرورش خواهد بود. از جمله مهم‌ترين نارسايي‌هاي آموزش و پرورش در ايران اين است كه نظام آموزشي از مهدهاي كودك تا دانشگاه مبتني بر حافظه و تسليم است از اين نوع ساختار آموزشي نمي‌توان انتظار داشت كه متفكر توليد كند زيرا حافظه با لفظ سر و كار دارد و فهم و تفكر با مفهوم و فكر سر و كار دارد.



به عنوان مثال دانش‌آموزي كه مبتني بر حافظه و تسليم است اگر در مدرسه به او بگويند شير آني است كه در جنگل زندگي مي‌كند وقتي در خانه از لفظ شير به معناي شير گاو استفاده كنيد قبول نخواهد كرد و خواهد گفت معلم ما اينگونه گفته است. اين يعني تسليم شدن محض در برابر بزرگ‌تر. بنابراين آدمي كه مبتني بر حافظه و تسليم است متوجه نخواهد بود اقسام مختلف شير به لحاظ لفظي و ظاهري اشتراك دارند اما به لحاظ معنا و مصاديق متفاوتند يا در كنكور و آزمون‌هاي مدرسه، دانش‌آموزي كه خوب حفظ كند نمره بيشتري مي‌آورد و دانش‌آموزي كه درس را مفهومي بخواند نمره نمي‌آورد.  اين نوع نظام آموزشي مايه ننگ يك مملكت است و حتماً خللي در اين نظام آموزشي وجود دارد، چراكه با تفكر هيچ سر و كاري ندارد چه رسد به ادراك.


بنابراين براي اينكه بتوانيم در حوزه‌هاي علوم نظري خصوصاً در علوم انساني، فلسفه، ادبيات و هنر در آينده متفكر داشته باشيم، لازمه‌اش اين است كه از همان ابتدا از مهد كودك شيوه نظام آموزشي را از حافظه و تسليم به سمت فهم و تفكر تغيير دهيم و بسيار با اهميت است كه به دانش‌آموزان و دانشجويان تفكر انتقادي را در كنار دروس عمومي و معارف ياد دهيم تا بتوانند با نظريات علمي، فلسفي و ايدئولوژي‌هاي گوناگون به خصوص در حوزه علوم انساني فعالانه و نقادانه برخورد كنند و از طريق تفكر نقادانه بتوانند فرآورده‌هاي علم و دانش خود را نقد كرده و نقاط قوت و ضعف آن را نشان داده و موضع خودشان را در برابر اين قوت و ضعف حتي بزرگ‌ترين فيلسوف يا بزرگ‌ترين جامعه‌شناس يا اقتصاددان به روشني بيان كنند.



در بُعد كلان نيز نهادهاي آموزشي اگر نتوانند در جامعه‌پذير كردن نسل‌هاي جديد موفق باشند نظام اجتماعي از قوام باز خواهد ايستاد. بنابراين امروزه اگر مي‌بينيم كه سن آسيب‌هاي اجتماعي از جمله اعتياد كاهش پيدا كرده و به 15 سال رسيده يا اگر نرخ طلاق و خشونت در جامعه ما روندي روز افزون به خود گرفته است اگر دقيقاً به دلايل و ريشه‌هاي شكل‌گيري اين نوع آسيب‌ها پرداخته شود، حتماً يكي از مهم‌ترين ريشه‌ها و دلايل اصلي اين آسيب‌ها نارسايي‌ها و كمبودهاي موجود در نهادهاي‌ جامعه‌پذير از جمله نهاد آموزش و پرورش خواهد بود. نهادي كه نتوانسته كوچك‌ترين مهارت زندگي را به كودكان ياد بدهد تا بتوانند در بزرگسالي در مواجهه با موقعيت‌هاي مختلف زندگي موفق شوند. 


اگر دانش‌آموزان از مدرسه فراري‌اند به اين علت است كه مدرسه محيطي سرد و كسل‌كننده است. براي اينكه بتوانيم در آينده به رشد و توسعه جامعه ايران اميدوار بمانيم، ضروري است خلاقيت، نوآوري و متكي بودن به دانش و مهارت را در كودكانمان نهادينه كنيم. البته از طريق تفكر انتقادي و خود انتقادي نه مانند آموزش و پرورش كنوني كه بيشتر در فضاي ايران دهه‌هاي قبلي از جمله دهه 60 و 70 مانده كه دانش‌آموزان درس‌ها را مي‌خوانند تا در آينده كارمند دولت شوند و سهمي از درآمدهاي نفت داشته باشند. ساختار كنوني آموزش و پرورش تا اصلاح نشود و همچنان مبتني بر حافظه و تسليم باشد و دانش‌آموزان نيز براي اينكه در سازمان‌هاي دولتي استخدام شوند درس بخوانند در اين شرايط فضيلت دانش‌اندوزي و رشته‌هاي علمي از جمله علوم انساني در جايگاه واقعي خود نخواهد بود.



* كارشناس ارشد جامعه شناسي

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر