نويسنده: محمدرضا کائینی
20 فروردين 1372 ميعادي شد براي پيوستن «سيد» به آنان كه عمري از آنان گفت و شنيد و اين ميراث سترگ را به مثابه الگو و مكتبي در تاريخنگاري انقلاب و دفاع مقدس ماندگار كرد. اينك در باشكوه روزي اينچنين، روايت سلوك فتوت او را از زبان يكي از حواريانش در مؤسسه روايت فتح، يعني جناب جهانگير خسروشاهي به شنودن نشستهايم. اميد آنكه مقبول افتد.
جنابعالي ازچه مقطعي و چگونه با شهيد سيدمرتضي آويني آشنا شديد؟ درآن دوره منش نظري و عملي ايشان را چگونه يافتيد؟
بسم الله الرحمن الرحيم. اولين بار در سال 1365 و زماني كه گروه جهاد تلويزيون داشت به گروه روايت فتح تبديل ميشد، به ساختماني - كه شبكه خبر بعدها در آن مستقر شد- رفتم و با شهيد آويني آشنا شدم. در آن موقع قصهنويس بودم و درباره جنگ مطلب مينوشتم و از مفاهيمي استفاده ميكردم كه ايشان خوشش ميآمد و به خاطر آنها مرا تشويق ميكرد. از صبح تا ظهر كنار ايشان مينشستم و مينوشتم. همكاري ما از اواخر سال 1365 تا تير ماه سال 1367 و قبول قطعنامه و به مدت حدود دو سال و نيم ادامه پيدا كرد. بعد با هم به ساختمان بخارست آمديم و ايشان كار «سراب» را شروع كرد. بعد به ساختمان سمعي بصري سوره رفتيم و اولين شماره مجله سوره به سردبيري ايشان در سال 1368 منتشر شد. تا سال 1370، شهيد آويني اين مجله را منتشر ميكرد و در واقع همهكاره مجله بود. شماره اول را كه ببينيد، متوجه ميشويد نصف آن را سيد مرتضي نوشته است. از شماره دوم مجبور شديم اسم مستعار بگذاريم. تا سال 1372 كه سيد مرتضي شهيد شد، در مجله سوره در خدمت ايشان بودم. بعد از شهادت ايشان هم تا هفت شماره با سردبيري سيد محمد آويني منتشر و سپس مجله بسته شد!
غير از مجله سوره با ايشان در چه زمينههايي همكاري ميكرديد؟
زماني كه در جهاد بودم، بسياري از فيلمها را ميديدم و براي بعضي از فيلمهاي بازسازي جهاد، روايت مينوشتم. روايت فيلمهاي روايت فتح را خود سيد مرتضي مينوشت. يك بار هم تحقيق درباره سوره يوسف را به من سپرد و بايد تمام شخصيتهاي اين سوره را در ميآوردم، داستان را گزارش ميدادم و تفاسيري را كه وجود داشتند، مطالعه ميكردم. در مجله سوره هم اتاقم كنار اتاق سردبير بود. سيد مرتضي مطالب را ميداد كه بخوانم و نظرم را بالاي آن بنويسم. گاهي هم درباره مشكلاتي كه در متن وجود داشت، صحبت و رفع اشكال ميكرديم.
چه ويژگيهايي در شهيد آويني بود كه ايشان را در ذهن كساني كه از نزديك با ايشان آشنا بودند يا همكاري ميكردند، تا اين حد برجسته كرده است؟
به نظر من شهيد آويني اهل دنيا نبود. تحولاتي كه در روحيه و زندگي او رخ داد، كمنظير بود. او قبل از انقلاب در دانشكده هنرهاي زيبا، معماري ميخواند. نقاشي هم ميكرد و در بين روشنفكران و نويسندگان پيشرو هم، دوستان زيادي داشت و در بين آنها جايگاهي پيدا كرده بود. با انقلاب اسلامي ناگهان متحول شد و احساس كرد با پيوستن به نهضت امام، ميتواند خود واقعياش را كشف كند، به همين دليل دوربينش را برميدارد و هر جا كه براي انقلاب مشكلي هر چند كوچك هم پيدا ميشود، آن لحظه را ثبت ميكند. در اين دوره مستند «خان گزيدهها» را درباره بشاگرد و فيروزآباد فارس ميسازد. تمام دغدغه او اين است كه صداي مظلوميت مردمي را كه رژيم شاه همه چيز آنها را به يغما برده است، به گوش مسئولان انقلاب برساند. شهيد آويني در آن مناطق پا به پاي جهاديها و سپاهيها كار ميكند. او شاعر خوبي بود، نثر فاخر و پختهاي داشت، مقالهنويس و تحليلگر بزرگي بود و ميتوانست با همه اينها، يك جايگاه روشنفكري شاخص براي خود دست و پا كند و خود را به زحمت نيندازد. ميتوانست چهار تا از اين فيلمهاي مثلاً عرفاني را بسازد و در حوض كاشي سيب و انار بيندازد و جوايز متعددي هم از جشنوارههاي مختلف بگيرد و به اصطلاح اسم در كند، ولي اين كارها را نميكند و به جاهاي بينام و نشان ميرود. به نظر من هيچيك از كساني كه در عرصه سينما كار ميكنند، عمق و شناخت و مايه سيد مرتضي را ندارند، ولي دنيا در نظر او كوچكتر از آن بود كه تن به اين بازيها بدهد. از همه مهمتر واكنش سيد مرتضي به تهاجم فرهنگي از طريق رسانههاي گوناگون بود...
اتفاقاً بحث رسانهها و تأثيرگذاري آنها، يكي از مسائل مهم جامعه ماست. نسبت شهيد آويني با اين مسئله چه بود؟
واقعيت اين است كه رسانهها انسان معاصر را محاصره و قوه تفكر را از او سلب كردهاند. رسانهها باعث شدهاند ديگر انسان نتواند حتي با خودش هم ارتباط سالمي داشته باشد! تمام سعي رسانهها اين است كه به ضرب و زور، موسيقي، فيلم، مواد مخدر و. . . را به انسان تحميل و او را به خلسهاي اجباري فرو ببرند! رسانهها تماماً در خدمت اين تفكر هستند كه تو خوش باش و فكر نكن، ما به جايت فكر ميكنيم و برنامه ميريزيم! در برابر رسانهها ميتوان چند رويكرد را انتخاب كرد؛ رويكرد اول اين است كه بگوييم كاري از دست ما ساخته نيست و يكسره تسليم شويم. رويكرد دوم اين است كه تسليم نشويم، ولي منفعل عمل كنيم و دائماً نق بزنيم و غصه بخوريم و دعا كنيم! برخي از افراد يكسره مرعوب جلال و جبروت رسانهها شده و وا رفتهاند، اما شهيد آويني كاملاً كنشمند عمل كرد، يعني رسانه را ابزاري براي بيان آرمانها و اعتقادات خود قرار داد. او دوربين را برداشت و به دل خطر زد. از جنگ فيلمبرداري كرد و مثلاً مجموعه 80 قسمتي تلويزيوني «شهري در آسمان» را ساخت. او راه را كاملاً به ما نشان داد، اما متأسفانه آنطور كه بايد و شايد در اين راه گشوده، قدم ننهاديم.
به نظر شما چه بايد ميكرديم كه نكرديم؟
موضوع بسيار ساده است. شما هر مطلبي را كه بخواهيد، در اينترنت ميتوانيد پيدا كنيد. يك كلمه بزنيد مثلاً اسرائيل، چند صد مقاله درباره آن به شما ميدهد، اما كلمه شيعه يا ايران را بزنيد و ببينيد با توجه به سابقه تاريخي آنها، چند مطلب مهم به دست ميآوريد؟ تقريباً هيچ! كاري كه شهيد آويني انجام داد اين بود كه نگذاشت بخش مستند جنگ هم خالي باشد. اين كار را با همت و پشتكار عجيبي شروع و توليد محتوا كرد و در اين زمينه صاحب سبك هم شد. يادم هست يك روز به ايشان گفتم: «چرا متنهايتان را روي كاغذهاي كاهي و بيارزش مينويسيد؟» ايشان گفت: «اگر كار ارزش داشته باشد، باقي ميماند و اگر نباشد با ابزار و امكانات نميشود به آن ارزش داد!»
شيوه كار و آموزش ايشان در مستندسازي جنگ چه بود؟ دراين عرصه از چه روشهايي استفاده ميكردند؟
سبكي كه شهيد آويني در سينماي مستند پايهگذاري كرد، مستند اشراقي نام گرفت، يعني باطن فيلمبردار روي نوار فيلم ضبط ميشود و انعكاس مييابد. ايشان هميشه به بچههاي فيلمبردار ميگفت: شجاع باشند و وارد معركه شوند، چون اگر فقط از عقبه جبهه فيلم بگيرند، ارزش ندارد. ميگفت: شجاعت فيلمبردار در فيلمي كه ميگيرد انعكاس پيدا ميكند.
خودم بارها شاهد بودم اكيپي از جنگ برميگشت و هنوز سهپايه دوربينش را زمين نگذاشته بود كه سيد مرتضي كسي را صدا ميزد و ميگفت: فيلمهايي كه گرفتي به درد نميخورند بعد كه فيلم را به لابراتوار ميبرديم و ظاهر ميكرديم، ميديديم سيد چقدر درست تشخيص داده است. بعضيوقتها، كل يك فيلم را با حضور خود فيلمبردار در سطل آشغال ميريخت و البته توضيح هم ميداد كه چرا. يادم است از دشت شقايقي فيلم گرفته بود و از آن فيلم، فقط همان يك تكه را در آورد و بعدها در روايت فتح و جاهاي ديگر، زياد از آن استفاده كرد. سيد مرتضي سبكي را بنا نهاد كه پشتش ادعا نبود، بلكه توكل، خاكساري و تواضع بود. به همين دليل اگر روايت فتح را از فيلمهاي مستند جنگي كشور حذف كنيد، چيز زيادي باقي نميماند.
از تأثيرات مستندهاي شهيد آويني بر مستندسازان سايركشورها كمتر حرف زده شده است. بد نيست اشارهاي هم به اين موضوع كنيد.
يك نمونهاش كارگردان فيلم «سرباز رايان» است كه وقتي از او پرسيدند: قسمتهاي مهيب جنگ را چگونه ساختيد؟ جواب داده بود: «فيلمهاي مستند جنگ ايران و عراق را ديدم!» بعد كه تحقيق كرديم فهميديم منظورش روايت فتح بوده است. اگر قرار باشد كاري بماند، حتماً با المانهاي خود ماندگار ميشود. بسياري از فيلمسازان خودي، با دقت روايت فتح و كلاً سينماي مستند را نديدند و نشناختند، اما يك فيلمساز در آن سر دنيا ديد و چنين استفادهاي از آن كرد.
شما نقدهاي شهيد آويني را هم اشراقي ميدانيد؟
قطعاً. شهيد آويني بعد از ديدن قصههاي مجيد آقاي كيومرث پوراحمد، نقدي با عنوان «دوستت دارم ايران» نوشته و از كار تعريف كرده بود. يك روز آقاي پوراحمد با دسته گلي به ديدن شهيد آويني آمد. شهيد آويني به او گفت: «به اين دليل از كارت تعريف كردم كه خودت در كار نبودي و خودت را حذف كرده بودي تا مزاحم روايت ماجراي فيلم نشوي!» خود سيد مرتضي هم همينطور بود. خودش را در فيلمهايش مطرح نميكرد.
نحوه روايت و لحن شهيد آويني، نوعي حالت عرفاني به كار او ميدهد. شما اين تحليل را قبول داريد؟
همه اينها برميگردد به اينكه او خود را از قيود دست و پاگيري كه اغلب ما را گرفتار كرده است، رها كرده بود. يادم است در آن موقع مجله آدينه، جزو مجلات مخالف مجله سوره بود. سردبير آن، نظرش را درباره ويدئو براي ما فرستاد و ما چاپ كرديم، ولي سيد مرتضي براي آنها مطلب فرستاد و آنها چاپ نكردند! هيچكسي نظرات مخالفان خود را چاپ نميكرد، ولي مجله سوره بارها اين كار را كرد. آدم بسيار باسوادي بود. به ادبيات و اوضاع روزگار خود مسلط و به ارتباطي كه با حقيقت عالم داشت، عميقاً معتقد بود و ميگفت: اگر از تمثيل استفاده ميكنيم، بايد آن تمثيل با قبل و بعد خود ارتباط داشته باشد. سيد مرتضي ميراث گذشته را بهدرستي ميشناخت و روشنفكري روز را هم خوب ميدانست. ادبيات مشروطه به بعد را كامل خوانده بود و ميراث شيعي و ايراني را دقيق ميشناخت. ارتباط با حقيقت عالم، سواد واقعي در ادبيات و اطلاع كامل از اوضاع زمانه، به او توانايي و قدرتي داده بود كه تن به عرفان و شهود ميزد. به همين دليل هم در برابر پديدههاي جديدي مثل ماهواره، دست و پايش را گم نميكرد و نميترسيد. يادم است مقالههاي كساني را كه موافق ماهواره بودند چاپ كرد و جوابشان را داد. تا وقتي كه سيد مرتضي بود، مجله سوره به خاطر صلابت، استدلال قوي و سواد عميق او، جايي براي اظهار نظر مخالفان هم بود. سيد مرتضي ابداً از آراي مخالف نميترسيد. آنها را چاپ ميكرد و در شماره بعد خيلي محترمانه پاسخ ميداد...
و شايد هنوز هم، فقدان اين فقره، يكي از ضعفهاي رسانهاي جبهه انقلاب است. اينطور نيست؟
بله. شايد بشود گفت كه مهمترين تفاوت سيد مرتضي با ما، اين است كه او همانطور كه معتقد بود، زندگي كرد. بين تفكر و عمل اغلب ما تفاوت زيادي وجود دارد، اما شهيد آويني همانگونه زيست كه بود. اگر در جايي ميخواند يا ميشنيد كه پيامبر(ص) پس از گرفتن ناخن دستهايشان را ميشستند، امكان نداشت از آن به بعد ناخن بگيرد و دستهايش را نشويد. ذرهاي ريا و ادا و اطوار در او وجود نداشت. بهقدري جاذبه داشت كه ميتوانست افرادي را كه كاملاً با هم متفاوت يا حتي ضد هم بودند، در يك جا جمع كند و همگي هم احساس كنند با هم يكي هستند. كاملاً باور داشت كسي كه خود را وقف خدا كند، خدا يارياش ميكند. فوقالعاده با انصاف بود، بهطوري كه حتي مخالفان او هم اين ويژگي را در او قبول داشتند. بنده خدايي براي بيبيسي كار ميكرد و طبيعي است مخالف سيد مرتضي بود، با اين همه ميگفت: نميتوانم از اين مرد تقدير نكنم، چون آدمي مثل او نديدهام!
متأسفانه ما سيد مرتضي را نه در زمان حياتش درست شناختيم و نه حالا قادر به شناخت گوهر وجود او هستيم. علتش هم اين است كه فقط به زندگي ظاهري او توجه ميكنيم و به ذات و حقيقت وجود او توجه نداريم. ما آن نوري را كه ميتوان با آن باطن افراد را ديد، يعني نور تقوا را نداريم يا كم داريم. خود من كه اين نور را ندارم و لذا گوهر وجود او را درك نكردم و فقط به رفتار ظاهري او بسنده ميكنم.
شهيد آويني اين بخت و توانايي را داشت كه بتواند درباره دغدغههايش بنويسد و فيلم بسازد. بسياري از كارهاي فرهنگي او مطرح و بسياري از نوشتههايش چاپ نشدهاند. مثلاً كمتر كسي ميداند سيد با مؤسسه نشر آثار حضرت امام همكاري ميكرد و بهشدت تحت تأثير نثر امام بود. او آثار مختلف شعر و داستاننويسي قبل از انقلاب را كاملاً خوانده و تحليل كرده بود، اما با وقوع انقلاب، تمام نوشتههاي قبل از انقلاب خود را سوزاند، چون بعضي از جهتگيريهاي خود را نميپسنديد.
كانون نويسندگان ايران قبل از انقلاب كم و بيش در برابر رژيم موضعگيريهايي داشت. گفته ميشود شهيد آويني با اين كانون آشنايي و با بعضي از نويسندگان آن از جمله غلامحسين ساعدي ارتباط داشت. شما در اين زمينه چيزي ميدانيد؟
نه، در اين باره چيز خاصي نميدانم، اما ميدانم به ادبيات قبل از انقلاب تسلط كامل داشت.
قطعاً فردي با تفكرات شهيد آويني جامعه و مدينه فاضلهاي را در نظر داشت. اين آرمانشهر چه مختصاتي داشت؟
به نظر من شهيد آويني هر كاري را تابش مشكات نور اهل بيت(ع) در زندگي خود ميدانست و تسليم تقديري بود كه برايش رقم خورده بود. او سرسپرده مشيت الهي بود و ميگفت تمام لحظههاي زندگياش در امالكتاب ثبت شده و او فقط بايد مجري خوبي براي آنچه برايش مقدر شده است، باشد. يك روز از او پرسيدم: «شما چطور ميگوييد هر چيزي كه براي انسان پيش ميآيد خير است؟» ايشان گفت: «چون ما به نظام احسن الهي معتقديم و قائل به اين هستيم كه يك وجود مهربان، خير محض، قادر، دانا و متعال عالم را اداره ميكند. بنابراين قطعاً هر چه را كه او رقم ميزند، براي ما خير محض است.» سؤال كردم: «اين جبر نيست؟» پاسخ داد: «نه، وقتي به اين درجه از معرفت رسيدي كه اختيار را به حق تفويض كني، چون معتقدي كه اوست كه مصالح تو را ميداند، طبق اين آيه شريفه عمل كردي كه پروردگارا! همه چيز را به تو واگذار ميكنم، چون بر كار بندگان بيناتر از همه كسي، در واقع صاحب اختيار كامل شدهاي.»
از دغدغههاي شهيد آويني برايمان بگوييد؟ درپس تمامي حركات و رفتارهاي خود، چه رازي را مبنا قرار داده بود؟
همه دغدغه سيد مرتضي، انقلاب و صدور آن بود. او معتقد بود انقلاب اسلامي از طرف خداوند به مردم ايران هديه شده است و به همين دليل هم، هر كسي با هر اعتقادي به سوي آن آمد و پشت سر امام قرار گرفت. پس از رحلت امام ميگفت: «انشاءالله كه از اين پس نام امام در سراسر جهان منتشر خواهد شد». او انقلاب اسلامي را آغاز عصر توبه انسان ميدانست و ميگفت: «ما در سحر ظهور حضرت هستيم و انقلاب اسلامي فجر اول است.» او براي اثبات سخنش، قرائني هم ميآورد و ميگفت: « روي آوردن انسان معاصر به مخدرهاي جسمي و رواني، موسيقيهاي وحشتناك، قصهپردازيهاي سراپا اضطراب و پوچي نشان ميدهد انسان چگونه خود را به غفلت زده است، اما ذكر و نام خدا اجازه نميدهد به خواب برود.» او رسانهها را عاملي ميدانست كه مسير حركت انسان از غفلت به ذكر را طولاني ميكنند و خود بزرگترين عامل غفلتزا هستند. همه اين غفلتها هم، به اين دليل است كه انسان ميخواهد خود را در برابر سؤالات مهمي كه برايش مطرح ميشوند، به تجاهل بزند، اما از اين به بعد بشريت چارهاي ندارد جز اينكه به سوي معنويت برود و انقلاب اسلامي هم فجر اول توبه آدمي است. سيد مرتضي واقعاً به اين موضوع اعتقاد داشت و سعي ميكرد همواره با تواضع خاصي و دور از خودپرستي سخن بگويد و اين ويژگي به مدد نور اهل بيت(ع) در او حاصل شده بود.
او چگونه با بچههاي تفحص آشنا شد؟ آشنايي با اين تيم، چه افق هايي را در برابر او گشود؟
ايشان در نيمه دوم سال 1371، بيماري سينه گرفت و صداي زيبايش كمي خراب شد. بعد از مدتي كه بيمارياش خوب شد، به شكلي اتفاقي با بچههاي تفحص آشنا شد. البته آن روزها، تفحص براي بيرون آوردن پيكرهاي شهدا نبود، بلكه اين بچهها به جاهايي كه بچهها جنگيده يا شهيد شده بودند ميرفتند و از آنجا بازديد ميكردند. بار اول كه شهيد آويني همراه آنها رفت، موقعي كه برگشت، گفت: جايي رفتم كه مثل بهشت بود! بعد هم با هم به عيادت فردي در بيمارستان رفتيم و پس از آن به من گفت: «از اين به بعد 10 روز در تهران هستم و 20 روز در آن بهشت!» پرسيدم: «ما را هم ميبريد؟» پاسخ داد: «شرايط كه فراهم شود ميبرم.»
شما بارها به مظلوميت سيد مرتضي آويني اشاره كردهايد. بد نيست در اين باره هم توضيح بدهيد.
من سيد مرتضي را يك عارف بزرگ ميدانم. بزرگترين مظلوميت سيد اين است كه تا زنده بود، تصور كرديم فقط يك رزمنده بسيجي جوانمرد است كه روايت فتح ميسازد و ديگر چيزي از او نفهميديم. او واقعاً در حجاب زمانه خودش پنهان ماند، در حالي كه يكي از سرمايههاي بزرگ كشور و بهنوعي پشتوانه معنوي ماست. او از جمله فتيان دوران خود بود كه در كارش ناشناخته باقي ماند. اوايل كه ساخت مجموعه روايت فتح شروع شد، سه ماه در سال روزه ميگرفت و بارها هم پيش ميآمد كه افطار ميشد و كسي به فكر نبود چيزي هم براي افطار او باقي بگذارد! زهد بسيار عجيبي داشت. ميدانم هر شب سه جزء قرآن را تلاوت ميكرد. نماز شب ميخواند و بهشدت گريه ميكرد. واقعاً تصميم گرفته بود از ائمه(ع) پيروي كند و ميكرد. شباهت به ائمه(ع) در اخلاصِ عمل است، نه ادعا. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «هر كس شباهتي به قومي پيدا كرد، از آنهاست.» سيد مرتضي سعي ميكرد شبيه ائمه(ع) باشد. هر كسي كه دو سه جلسه با سيد مينشست، اگر عناد نداشت، واقعاً به اين نتيجه ميرسيد كه او مرد بزرگي است. نفوذ معنوي عجيبي داشت و اين همه از محبتي بود كه به اهل بيت(ع) داشت. يك بار برايم تعريف كرد: همسايه لاابالياي داشت كه از هيچ آزار و اذيتي فروگذار نميكرد! يك شب ميآيد و پيش سيد گريه ميكند كه تو آدم خوبي هستي، آمدهام برايم دعا كني گره از كارم باز شود! سيد ميپرسد: «چه كسي گفته است من آدم خوبي هستم؟» آن مرد جواب ميدهد: «من هر شب پاي پنجره تو مينشينم و به صداي قرائت قرآن تو گوش ميدهم، از خدا بخواه گره از كارم باز كند!» نفس سيد خيلي مؤثر بود.
ظاهراً يك گروه امر به معروف و نهي از منكر هم براي ارشاد شهيد آويني تشكيل شده بود. شما چيزي يادتان هست؟
بله، يك بار به خاطر عكس يك پسر اهل بوسني با پرچم اللهاكبر و يك بار هم عكس زني بدون حجاب كه روي پوستر جشنواره كن چاپ شده بود. احتمالاً موارد ديگري هم بوده است كه خبر ندارم، اما همينقدر ميدانم همه در مورد سيد در اشتباه بودند. اين گروه بنا بود سيد را نصيحت كنند كه كار به آنجا نكشيد و او شهيد شد!
دراين سالها، خودآگاه و ناخودآگاه از شهيد آويني چهرهاي اسطورهاي ترسيم شده است و صدالبته از آن سو هم عدهاي در پي آن هستند كه نه تنها از او اسطورهزدايي، بلكه ابتداييترين حالات و مقامات او را انكار كنند. شما چقدر اين چهرهسازيها را واقعي ميبينيد؟
به نظر من اشتباهترين كاري كه در مورد سيد مرتضي يا هر شهيد ديگري ميشود كرد، اين است كه او را در جايگاهي دور از دسترس نسلهاي جديد بنشانيم. سيد مرتضي عاشق بسيج بود، اما اينكه صرفاً چهار تا پلاكارد با عكس او- كه چفيه به گردن دارد- چاپ كنيم و به در و ديوار نصب كنيم و بگوييم اين سيد مرتضي آويني است، درست نيست. به نظر من در سالگردهاي سيد مرتضي، بهجاي سخنرانيهايي كه امثال من انجام ميدهند، بهتر است فيلمها و آثارش را منتشر كنند.
سخنراني معنا ندارد! كافي است به دست هر كسي كه در مراسم سالگرد سيد شركت ميكند، قرآني بدهند! اول مجلس فيلم كوتاهي از او را پخش كنند و بعد هم براي شادي روح او، يك حزب قرآن بخوانند. بهترين راه ارتباط با تفكر سيد مرتضي، ديدن و خواندن آثار او و خواندن قرآن است. سيد را بايد با آثار خود او شناخت، و الا سخنرانها، فقط برداشت خودشان را ميگويند. يك بار كه از من براي سخنراني درباره سيد دعوت كردند، همين كار را كردم و خيلي هم استقبال شد. سيد مرتضي آنقدر بزرگ هست كه بتواند بدون واسطه امثال من و فقط از طريق آثارش، خود را معرفي كند. اگر گوهر وجود او اينقدر از دسترس ما دور است، به خاطر اين است كه او كارها را بر اساس تكليف و ضرورت انجام ميداد، نه بر اساس اينكه دلش ميخواست.
به نظر شما اگر سيدمرتضي آويني زنده بود چه ميكرد؟
بارها در عالم خيال اين سؤال را از او پرسيدهام. به نظرم ميگفت: خانهام را ميفروشم و به قم ميروم و 10 سال فقه آلمحمد ميخوانم و حكمت فقه را ميگويم تا بدانند عمل به آن چقدر شيرين است.
خبر شهادت سيد مرتضي را چگونه شنيديد؟
آخرين بار كه ايشان را ديدم گفت: «به بهشت ميروم و شنبه برميگردم تا بقيه كار مجله را انجام بدهيم.» صبح شنبه به محل كارم رفتم. راديو روشن بود و در اخبار ساعت 8 گوينده اعلام كرد: سيد مرتضي آويني روز جمعه 19 فروردين شهيد شده است! مات و مبهوت مانده بودم و باور نميكردم آن جوانمرد ما را گذاشته و رفته باشد. اين رسم جوانمردي نبود.