صغري خيلفرهنگ
زاده مزارشريف بود و تربيتيافته دامان پدر و مادري مؤمن و متعهد. شهيد محمدعلي حسيني كه اولين شهيد مدافع حرم لشكر فاطميون از استان كرمان لقب گرفت، گفته بود چون نام خانوادگياش حسيني است، آرزو دارد حسيني بميرد و در تعاقب چنين آرزويي هم در سال 94 مدافع حريم اهل بيت شد و به شهادت رسيد. گفتوگوي ما با عبدالرحمن حسيني برادر اين شهيد فاطمي را پيش رو داريد.
محمدعلي، زاده كرمان بود كه اولين شهيد مدافع حرم اين استان لقب گرفته است؟نه همه ما چهار برادر و يك خواهر در افغانستان به دنيا آمدهايم. محمدعلي آخرين فرزند خانواده بود كه سال 76 در مزارشريف متولد شد و بعد از آن خانواده ما به ايران مهاجرت كردند و در كرمان ساكن شديم.
گويا برادرتان خيلي كم سن و سال بود كه به جبهه مقاومت اسلامي اعزام شد؟بله ايشان تقريباً 18 سال داشت و مشغول درس و مشق و زندگياش بود اما نميدانم چه شد كه تصميم گرفت مدافع حرم شود. سال 94 كه رفت تنها 18 سال داشت. گويا برادرم خوابي ميبيند و آن را براي مادرمان اين طور تعريف ميكند: در خواب با چند داعشي در حال مبارزه بودم و آنها را به هلاكت ميرساندم اما يكي از آنها من را به شهادت رساند. وقتي مادرم خواب محمدعلي را ميشنود راضي به رفتنش نميشود. منتها محمدعلي بيخبر از ما رفت.
يعني از رفتنش مطلع نشديد؟نه. برادرم يكباره ناپديد شد. بيخبر از خانه خارج شده و در مهريز توسط مأموران دستگير شده بود اما از دست مأموران فرار ميكند و در حال فرار در بيابانهاي مهريز كرمان پيرزني سياهپوش كه نقاب هم برچهره داشته مانع محمدعلي ميشود و به او ميگويد اگر از مادرت اجازه نگيري سفرت جور نميشود و جهادت مورد قبول واقع نميشود. ناگهان پيرزن ناپديد ميشود و محمدعلي خودش را تسليم مأموران ميكند و بعد از يك هفته بازداشت وقتي با من تماس گرفتند براي آزادياش اقدام كردم. در راه بازگشت به كرمان به من گفت داداش، من راهش را پيدا كردم. ديگر نميتوانيد جلوي من را بگيريد. آنجا بود كه متوجه شدم ميخواسته خودش را به تهران برساند و در لشكر فاطميون ثبت نام كند.
عكسالعمل شما چه بود وقتي متوجه نيت ايشان از فرار شديد؟به محمدعلي گفتم چرا ميخواهي بروي؟ گفت به خاطر خانم حضرت زينب(س). من با هيچكس كاري ندارم. بعد از آن بود كه اول رضايت مادرمان را گرفت. به مادرمان گفت اگر ميتواني فردا جواب حضرت زينب (س) را بدهي من نروم. مادر گفت من جواب خانم را نميتوانم بدهم. حالا كه ميخواهي بروي، برو به سلامت. محمدعلي بعد از ماه مبارك رمضان در 24 تيرماه 1394 راهي شد. برادرم بچه شجاعي بود و علاقه زيادي به امام(ره) و حضرت آقا داشت به طوري كه اين خصلتهاي او در بين بستگان و آشنايان زبانزد بود. علاقه زيادي به سردار سليماني داشت.
چند بار اعزام شد؟محمدعلي تنها سه ماه بعد از حضورش به شهادت رسيد. اول ماه محرم سال 1394 بود كه در حماء با اصابت تير قناصه در حالي كه داوطلب انجام مأموريت به همراه دو همرزم ايراني و يك همرزم لبنانياش شده بود، به شهادت رسيد. 12 محرم هم پيكرش را با شكوه بينظيري تشييع کرده و در گلزار شهداي كرمان به خاك سپرديم.
چطور متوجه شهادت ايشان شديد؟وقتي متوجه مجروحيت دوستش كه همرزم محمدعلي بود، شدم بارها با ايشان تماس گرفتم و هر بار وقتي حال محمدعلي را ميپرسيدم دوستش از پاسخ دادن طفره ميرفت. تلفن محمدعلي هم از دسترس خارج شده بود. من بيشتر نگران و ناراحت اسارتش بودم. كمي بعد سپاه خبر شهادتش را به برادر بزرگم داد و ما از شهادت ايشان اطمينان حاصل كرديم. برادرم اولين شهيد فاطميون كرمان شد. بعد از آن برخي روي زخممان نمك پاشيدند و بعضي ديگر همدردي كردند اما ما اجازه نداديم اسلحه برادرمان زمين بماند و داماد خانوادهمان امروز در جبهه مقاومت اسلامي حضور دارد. برادر ديگرمان هم براي جهاد ثبت نام كرده است.
نگران حضور برادر و دامادتان در جبهه نيستيد؟كسي كه در اين مسير گام برميدارد به چيزي جز اعتلاي اسلام فكر نميكند. اين راه اسارت، جانبازي و شهادت دارد اما من به حد و اندازه خودم ميگويم كه اين جنگ يك جنگ معمولي نيست. اين جنگ به تمام اهل تشيع دنيا بازميگردد. فقط مربوط به كشور خاصي نيست. ما خانواده شهدا امروز رزمندههاي جبهه مقاومت اسلامي را دعا ميكنيم تا انشاءالله روز پيروزي اسلام بر كفر جهاني فرابرسد. محمدعلي بچه مدرسهاي بود كه هيچ هزينهاي نداشت و هيچ مسئوليتي در زندگي نظير نگهداري مادر و پدر بر دوش نداشت كه بگوييم براي گرفتن پول رفته باشد. محمدعلي بعد از كلاس و مدرسه كار ميكرد و خرج مدرسهاش را درميآورد. حدود 30 ميليون تومان هم پسانداز داشت و اصلاً نياز مالي نداشت. كاري كه محمدعلي كرد تداعيكننده اين است كه مكتب ما مرز نميشناسد. محمدعلي ميگفت: «اينگونه نباشد كه تنها مجلس عزاي امام حسين(ع) را برگزار كنيد و غذاي نذري را بخوريد و براي ايشان گريه كنيد، امام فرمودند كه زينب(س) را همراهي كنيد.»