يك هفته پس از آنكه خبرگزاريها نوشتند در يكي از كشورهاي شمال اروپا، شهردار پايتخت، خيابان اصلي را يك روز در هفته براي بازي بچهها قرق ميكند، مديران خلاق و مبتكر شهرداري يكي از مناطق تهران، 100 متر از خيابان طولاني رودكي در مرکز شهر را به زعم خود خالي كردند تا كارناوال بازي بچهها راه بيندازند. اما آنچه در عمل به تقليد از خارجيها در خيابان رودكي اتفاق افتاد، هيچ شباهتي به آن كارناوالهاي شادي كه حضور پررنگ و توأم با آسايش بچهها را در خود دارد، نداشت. آنچه در اين ميان به اين موضوع اهميت ميدهد، حضور قابل توجه جمعيت و فشردگي و ازدحام در همين متراژ کم بود كه بيشتر آنها هم بزرگسالان بودند! يعني شهروندان به شادي و به حضور در مكانهاي عمومي و دسته جمعي نياز روحي دارند اما با مديراني روبه رو هستند كه قادر نيستند چنين فضاهاي سالمي را براي آنان فراهم كنند. آنچه ديروز در خيابان رودكي اتفاق افتاد از منظر جامعهشناسي شهري در ايران و شناخت مردم، بسيار مهم است اما محصول كار يك افتضاح تمام نشدني در كار مديريتهاي رانتي و بي كيفيت ما بود كه تا هستيم و هستند، ادامه خواهد داشت.
براي بچهها بازي در وسط خيابانهايي كه يك عمر با ترس و لرز از آن عبور كردهاند، كيفي ديگر دارد. در خارجه اين را فهميدهاند، پس براي بچهها خيابانهاي بزرگ را خالي ميكنند و برنامههاي درست و حسابي راه مياندازند اما برنامه تقليدي ما فقط يك آبروريزي است.
جمعيت زيادي ديروز در فاصله كوتاهي از خيابان رودكي گرد هم آمدند، با اطلاع رساني شبكههاي مجازي و پوستري كه پدر و مادرها براي هم ارسال ميكردند اما در عمل چيز ديگري اتفاق افتاد. شهرداري نه فقط اين پروژه گرتهبرداري شده خود را نتوانست در يكي از خيابانهاي اصلي پايتخت اجرا كند، بلكه حتي نتوانست 100متر از يك خيابان مرکز شهر را از خودروهاي پارك شده در دو سوي خيابان، خالي كند. همه هنر مديران شهرداري براي شادكردن بچهها در اين روز خاص، استفاده از يك ميز فوتبال دستي، يك ميز پينگ پنگ، دو دروازه گل كوچك، چند بنر مارو پله كه روي زمين انداخته شده بود تا بچهها با تاس، مار و پله بازي كنند و يك سرسره بادي بود كه بسياري از والدين، جرئت نميكردند به بچهها اجازه استفاده از آن را بدهند. پخش يك موسيقي گوشخراش پاپ از بلندگوهاي گوش كركن نيز همه هنر موسيقيايي مديران ما در اين گونه مواقع است. البته مثل همه اين كارناوالهاي ايراني، پيرزني براي توزيع آش به شكل كاملاً غيربهداشتي به مجموعه اضافه شده بود.
يك مار و پله و يك ميز پينگ پنگ دراكثر پاركهاي تهران پيدا ميشود و اگر قرار است كار جديدي بكنيم – معلوم نيست با چه هزينه تمام شدهاي- بايد خلاقيت و نوآوري داشته باشيم. آن كشورهايي كه به چنين روشهايي روي ميآورند، ميدانند كه نفس حضور در وسط خيابان براي بچهها مهم است، بنابراين اصل كار را بستن يك خيابان بزرگ قرار ميدهند.
نكته ديگري كه گفتن آن هم دردآور است، حضور انبوه دختر و پسرهاي از سن ازدواج گذشته در مراسم ديروز بود كه معمولاً در نمايشگاههاي كتاب و مراسمهاي شبيه به آن هم حضور انبوه به هم ميرسانند! يعني جايي كه جمعيت فشرده با يك موزيك متن باشد! در 100متر خيابان با يك ميز پينگپنگ و يك مارو پله و دو دروازه فوتبال گل كوچك، اين همه آدم بزرگسال و جوان دور هم جمع ميشوند و بازي بچهها را به هم ميزنند! اين همه داستان يك روز شاديآور براي بچهها بود كه به بازيهاي خياباني بيشتر از بازي با اسباب بازيهاي خود در آپارتمان كوچك احتياج دارند.
شهرداري تهران ميتواند درباره آنچه در خيابان رودكي اتفاق افتاد، يك رزومه بلند براي خود بنويسد اما واقعيت چيز ديگري است. تهران شهروندانش را دارد ميفشارد و مردم به خاطر فشردگي و ترافيك ساختمانها و خيابانها جايي براي تخليه روحي خود ندارند. تفريح ارزان و نشاطآور مثل همين پيادهرويهاي خانوادگي به شرط آنكه در مركز شهر باشد و نه در مكانهاي دور، يك راه حل براي اين مشكل باشد. مشكل هم ديروز خودش را نشان داد. كافي است به مردم پايتخت بگوييم قرار است مثل روستاها و شهرهاي كوچك بچهها بتوانند در وسط خيابان بدوند و بازي كنند، خواهيد ديد كه بزرگترها پيشقدم ميشوند چون آنها از بچه هايشان براي اين تفريح روحي محتاج ترند.