مرحوم احمد خلیلی، نواده آیتالله العظمی حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی و خواهرزاده آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی که از
نزدیک شاهد حوادث سالهای نخستوزیری مصدق بود، در خاطرات خود که در دوران
حیاتش در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است
درباره مواجهه مصدق با مخالفانش و رفتارهای سیاسی وی میگوید: بعد از
جریانات 30 تیر 1331، مجلس، اختیارات شش ماهه به دكتر مصدق داد. وضع
اقتصادی هم روز به روز بدتر میشد.
بنابراین به طور ملموس چیزی وجود نداشت. فقط یك قانون بود و آن
الغای حکومت نظامی بود.
مجلس فشار میآورد كه حكومت نظامی تقریباً نباشد و ملغی بشود؛ مصدق هم با حکومت نظامی مخالف بود اما برای جلوگیری از آن، یك قانون تحت عنوان "امنیت اجتماعی" به وجود آورد که خیلی شدیدتر از قانون حکومت نظامی بود و بعداً ساواك از درون آن بیرون آمد.
این اختیارات شش ماهه وضع اقتصادی مملكت را هیچ تغییری نداد. البته بعد از جریان 30 تیر، آیتالله كاشانی نامهای نوشتند كه آقای مصدق! این وزرایی كه تو آوردهای، وزرایی نیستند كه بتوانند کاری کنند. بعدا مصدق [به آیتالله کاشانی] نامه مینویسد که شما در اینجور مسائل دخالت نكنید.
این جریانات میگذرد تا اواخر دی یا اوایل بهمن سال 1331 که مصدق اختیارات یك ساله تقاضا میكند. البته آیتالله كاشانی در آن اختیارات شش ماهه اول، رئیس مجلس نبود و بعد از گرفتن اختیارات شش ماهه مصدق، رئیس مجلس میشود. به هرحال آیتالله کاشانی نامهای مینویسد مبنی بر اینكه خود آقای دكتر مصدق، چه در مجلس چهارم و چه در مجلس چهاردهم با كمترین اختیاراتی موافق نبوده و میگفت وكلا حق در توكیل ندارند. بهعلاوه برخلاف قانون اساسی هم هست و اگر مجلس این اختیارات وسیع را به كسی بدهد از اثر و حق قانونگذاری میافتد؛ بنابراین این قانونی نیست.
بعدا یك عده از وكلا برای اینكه مجلس
تشكیل نشود و این نامه خوانده نشود اعتصاب میكنند، ولی بالاخره مطرح میشود.
نطقهای خیلی شدیدی به وسیله حائریزاده، دكتر بقایی و ... علیه اختیارات
یك ساله میشود. مثلا سوال میشود که این اختیارات شش ماهه كه دادیم چه اثری در اوضاع و
احوال كرده؟ چه قانونی تصویب شده كه مجلس نمیتوانسته تصویب كند؟ چه
عملی انجام شده است؟ هیچ كاری نشده است. حالا چرا باز یك
سال دیگر هم اختیارات بدهیم؟
مخالفین خیلی استدلال میکنند؛ از آن طرف مصدق هم میگوید كه غیر از این نباید باشد و هركس هم كه با این موضوع مخالفت كند من او را خرد میكنم. كسانی كه پیش او میرفتند و از وی میخواستند کمی كوتاه بیاید او نمیپذیرفت و میگفت هرکس بیاید من خردش میكنم! به هر حال این اختیارات یك ساله گذشت و باز هم اوضاع مملكت روز به روز از نظر اقتصادی بدتر شد.