«انقلاب سال ٥٧ هم در روش انقلابي بود، هم در هدف. از خشونت پرهيز نميكرد، جنبش تودهاي بود، نه مبتني بر نهادهاي مدني» اين جديدترين اظهارات عليرضا علويتبار يكي از عناصر جريان تجديدنظرطلب در تعريف انقلاب اسلامي سال 57 است كه انقلاب آن سال را برآمده از خشونت معرفي كرده و چهرهاي جديدتر از با ثباتترين انقلاب جهان كه بسياري از متفكران و انديشمندان غربي را به حيرت واداشته است.
مدعيان اصلاحطلبي به همان ميزان كه متفكران بينالمللي از علل پيدايش، ثبات و اقتدار انقلاب اسلامي اظهار شگفتي ميكنند به همان ميزان اصل انقلاب، آثار و كاركردهاي آن را تخطئه كرده و حتي تلاش ميكنند به تطهير حكومت شاهنشاهي رضا و محمدرضا شاه نيز پرداخته و نتايج آن دوره تاريخي را بسيار مفيدتر از 40سال اخير استنباط كنند!
تخطئه انقلاب اسلامي و تطهير چهره حكومت شاه كه به يك خط ثابت رسانههاي سياسي توسط اين جريان سياسي در داخل كشور تبديل شده با واكنش رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز روبهرو شده است: «جبهه مقابل نظام اسلامي سعي ميكند چهره خاندان خبيث و منحوس پهلوي را بزك كند. ميخواستند حركت اسلامي را با ايجاد فتنه منحرف كنند. نتوانستند نسل دوم و سوم را از انقلاب رويگردان كنند. ۹ دي را همين جوانان به وجود آوردند.»
عليرضا علوي تبار همچنين در ادامه در حالي بيان ميكند: «تا حدي تقليلگرايي سياسي در آن( انقلاب) وجود داشت، يعني معتقد بود كه اگر بتواند حكومت را تغيير دهد، تمام مشكلات را ميتواند حل كند... در جريان اصلاحطلب برانداز نداريم و همه در روش اصلاحطلب هستند. روش اصلاحطلبانه در مقابل روش انقلابي تعريف ميشود» كه كاركرد و جهتگيري رويكرد جريان متبوع وي به گواهي شواهد و اسناد تاريخي كه حداقل در غائله 18 تير 78 و كودتاي سال 88 هدفي جز فروپاشي حاكميت اسلامي را پيش بيني نميكرد و بيانيه ها، سخنرانيها و شعارهاي رهبران اين جريان در اين مقاطع تاريخي كاملاً اثبات كننده چنين مسئلهاي است. وي همچنين در ادامه ميگويد: «روش اصلاحطلبي از خشونت پرهيز ميكند؛ روش انقلابي خشونت را به عنوان ابزار تحقق اهدافش ميپذيرد... روش اصلاحطلبانه تقليلگرا نيست، يعني فكر نميكند كه با حل مشكل حكومت همه مشكلات حل ميشود. در روش انقلابي مقداري تقليلگرايي وجود دارد، يعني فكر ميكنند اگر بتوانند حكومت را تغيير دهند، همه مشكلات را ميتوانند حل كنند.» علوي تبار براي تقليلگرا ناميدن انقلاب هيچ مصداق و مؤلفهاي را معرفي نميكند و تنها به اتهامات كلي بسنده ميكند، در حالي که برای به چالش كشاندن يك انقلاب حداقل در بعد آرمان و اهداف بايد مصاديق متقن و دلايل محكمه پسندي را مطرح كرد و اگر چنين نباشد هر شهروند عادي با داشتن كمترين سواد و دانش ميتواند يكي از ابعاد انقلاب اسلامي را بدون دليل زير سؤال ببرد و اگر چنين روشي براي نقد انقلاب استفاده شود قاعدتاً خالي از اعتبار است.
نبايد انقلاب 57 دين را به صحنه سياست ميكشاند
در بعد ديگري از رفتار منسوبان به اين جريان سياسي اين مسئله قابل برداشت است كه آنها قائل به اين نكته هستند كه اساساً نبايد دين در حوزه سياست دخالتي داشته باشد و علت به بن بست رسيدن انقلاب در برخي از حوزهها را (با دلايل قابل تأملي كه مطرح ميكنند) جاري كردن احكام اسلامي در متن اداره كشور است.
در اين ميان برخي از عناصر وابسته به اين جريان از اصل انقلاب عليه شاه نيز ابراز پشيماني كردهاند، به عنوان نمونه محسن سازگارا از فعالان اصلاحطلب فراري، در گفتوگويي كه سال گذشته با يكي از رسانههاي ضدانقلاب داشته بيان ميكند: « از انقلاب عليه شاه پشيمان هستيم.»
از تسخير لانه جاسوسي پشيمانيم
واژه تجديدنظرطلب به خوبي نمايانگر دگرديسي سياسي- مذهبي جريان مدعي اصلاحطلب از پيروزي انقلاب تاكنون است، به طوري كه نه تنها شخصيتها و رسانههاي اين طيف سياسي به صورت مستمر عليه مباني و احكام اسلامي اعلام موضع كردهاند بلكه بسياري از پيشامدهاي انقلابي صورت گرفته در سالهاي گذشته را نيز ناشي از اشتباه محاسباتي دانستهاند. محمدرضا تاجيك همانند بسياري از چهرههاي شاخص اين جريان اصل دگرديسي را تأييد كرده و ميگويد: «تمام مواضع چپها راديكال است، هر قدر راديكالتر چپتر، هر قدر پوپوليستتر چپتر، هر قدر آنتيامريكاتر چپتر اما همانطور كه از اول انقلاب دور ميشود، يك شيفت گفتماني و يك نوع استحاله گفتماني در جريان چپ حادث ميشود و از حالت راديكال به سمت ملايمترشدن و دموكراتيكترشدن حركت ميكند.» دگرديسي اين جماعت تا جايي پيش رفته كه يكي از گزارههاي ثابت امروز گفتمان اين جريان، عاديسازي يك سويه با امريكا با محوريت پشت كردن به انقلابيگري و استكبارستيزي در عرصه روابط خارجه را شكل ميدهد، به طوري كه محور بسياري از سخنرانيها و تيتر رسانههاي اين جريان به همين مسئله اختصاص يافته است.
رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز در يكي از سخنرانيهاي امسال خود رابطه مستقيم انقلابيگري و احساسيگري را تشريح و تأكيد ميكنند كه برخي از انقلابيون سابق، اسير هيجانات ناشي از فضاي انقلابي صدر انقلاب شده: «جوان نسل اول، كساني بودند كه از روي احساسات، از روي هيجان[كار كردند]و احساسات بود، احساسات خوبي هم بود... امّا غالباً دانهدانه افراد- نميگويم همه- از روي احساسات لانه جاسوسي را آن روز رفتند و با شجاعت تمام گرفتند، اما بعداً رفتند با امريكاييها صحبت كردند و عذرخواهي كردند.»
ايشان همچنين تأكيد ميكنند: «... اين ناشي از چيست؟ ناشي از كمعمق بودنِ آن انگيزه است. آن انگيزه متكي به يك زيرساخت محكم نبود، انگيزه بود، اما زيرساختش محكم نبود. جوانهاي امروز - [هرچند] بعضي [از آنها] هستند كه بيخيال در خيابان راه ميروند، زمان جنگ هم بودند، نه اينكه نبودند - امّا آن [جواني] كه دنبال وظيفه ميرود، ميفهمد چه كار دارد ميكند. يك نمونهاش همين حججي است و صدها نمونه بلكه هزارها نمونه از اين قبيل وجود دارد.» اين سخنان در شرايطي است كه بسياري از تجديدنظرطلبان در تسخير لانه جاسوسي مشاركتی فعال داشتهاند و طي سالهاي اخير از تفكرات خود ابراز ندامت ميكنند، تنها به عنوان يك نمونه ابراهيم اصغرزاده در سال 94 با تأييد دگرديسي جريان اصلاحطلبي، تسخير لانه جاسوسي را اقدامي اشتباه عنوان ميكند و نسبت به آن از غرب عذرخواهي ميكند: « به هر حال روابط ايران و امريكا نميتواند تا ابد گروگان گذشته باشد... تأكيد ميكنم كه روابط ايران و امريكا نميتواند تا ابد در بنبست باقي بماند و بايد گرهگشايي شود» يا مرتضي الويري نيز بيان ميكند: «... اگر برگردم به سوابق زندگي خودم در جريان اشغال لانه جاسوسي، من عضو مجاهدين انقلاب اسلامي بودم... اشغال سفارت امريكا از اشتباهات بزرگ بعد از انقلاب بود براي اينكه تبعات سنگيني براي ما داشت.»
ضديت با اصل انقلاب
بر اساس آنچه گفته شد يكي از وجوه تمايز جريان مدعي اصلاحطلبي با ساير جريانهاي سياسي اين است كه هر چه از سال 57 فاصله ميگيريم رهبران، شخصيتها و حتي رسانههاي اين طيف نه تنها نسبت به اصل مفاهيم و مباني ديني تشكيك ميكنند بلكه با تطهير حكومت شاه اصل، هدف و كاركرد انقلاب اسلامي را نيز به چالش ميكشانند؛ رويه و رويكردي که ميتوان بر اساس آن همسویی يا ضديت يك جريان را با جامعه اسلامي تشخيص داد.