کد خبر: 900164
تاریخ انتشار: ۱۳ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۳
مخالفان و منكران علم ديني در كتاب‌ها، مقالات، سايت‌ها و ديگر رسانه‌ها، ديدگاه خويش را طرح كردند و در مقابل، نقدهاي فراواني نيز در اين زمينه وارد شده است.
دكتر رمضان علي‌‌تبار*

مخالفان و منكران علم ديني در كتاب‌ها، مقالات، سايت‌ها و ديگر رسانه‌ها، ديدگاه خويش را طرح كردند و در مقابل، نقدهاي فراواني نيز در اين زمينه وارد شده است. برخي از منكران علم ديني متأثر از مباني دين‌شناختي و علم‌شناختي خاصي، امكان، ضرورت و مطلوبيت علم ديني را نفي مي‌كنند. به عبارت ديگر، آنان با توجه به پذيرش مباني دين‌شناختي و علم‌شناختي خاص از يك سو و به دليل تلقي خاصي كه درباره چيستي و ماهيت علم ديني دارند، تحقق علم ديني را از اصل و اساس منكر مي‌شوند. آنان بر اساس مباني دين‌شناختي (نگاه حداقلي به دين) و مباني علم‌شناختي (تجربه‌محوري در علم) بر اين باورند كه علم ديني، به معناي جايگزين‌كردن علوم نقلي، جاي علوم تجربي و استخراج آن از آيات و روايات، بوده و در نتيجه تحقق چنين علمي امكان‌پذير نخواهد بود. به تصور آنان، علم ديني يعني استخراج گزاره‌هاي علمي از متون ديني. اين نگاه از يك طرف، بر مباني دين‌شناختي‌اي استوار است كه معتقد است منابع دين، محدود به كتاب و سنت بوده و آن هم تنها به امور اخروي و فرامادي مي‌پردازد و از طرف ديگر بر مباني علم‌شناختي‌اي است كه علم را صرفاً محصول روش تجربي مي‌دانند.
بحث از علم ديني (خواه موافقت و خواه مخالفت)، از سنخ مسائل فلسفي و طبعاً به عهده فيلسوف و حكيم است، (آشنا به فلسفه، معرفت‌شناسي، دين‌شناسي، فلسفه دين، فلسفه علم و...) از اين‌رو برخي مخالفان علم ديني، كه كمترين شناختي نسبت به اين علوم دارند، نگاه عقلاني و بيروني به دين، علم، جهان، جامعه و انسان نداشته و ديدگاه‌شان بيشتر شعاري خواهد بود.
مخالفت‌هاي برخي انديشمندان با علم ديني، به دليل تفاوت ماهوي بين علم و دين است. به نظر مي‌رسد در نظر آنها، موافقان علم ديني معتقدند علم و دين ماهيت يكسان دارند و قرار است علم به دين يا برعكس، دين به علم تبديل شود. اين گونه سخنان، نشان از نداشتن تلقي دقيق از علم، دين و علم ديني است و تحليل اين گونه مباحث در فلسفه علم و فلسفه دين است و متأسفانه برخي با كمترين آشنايي با اين علوم، وارد اين گونه مباحث مي‌شوند و سلباً يا ايجاباً قضاوت مي‌كنند.

ماهیت دینی و هویت دینی علم

برخي مخالفت‌ها به تلقي خاصي از علم ديني برمي‌گردد. امروزه تلقي‌هاي مختلفي از علم ديني وجود دارد كه بعضاً خيلي افراطي بوده و ما آنها را در زمره نقل‌گرايي، اخباري‌گري و نص‌محوري قرار مي‌دهيم كه معتقدند تمامي علوم را بايد از آيات و روايات استخراج كرد و اين طرز تلقي باعث شده، خيلي‌ها نسبت به اصل مسئله علم ديني با نگاه ترديد بنگرند يا مخالفت كنند...
برخي انديشمندان، بدون اينكه كمترين مطالعه و پژوهشي در اين زمينه داشته باشند، تنها به شيپور مخالفت مي‌دمند كه تنها خواهش ما نسبت به اين گونه قضاوت‌ها، اين است كه ابتدا ديدگاه‌هاي موافقان و موافقان را مطالعه كنند سپس نظر دهند؛ به ويژه اينكه تخصص لازم را نيز بايد داشته باشند.
برخي مخالفت‌ها ناظر به اين نكته است كه «علم ماهيتي متفاوت با دين دارد و به اين جهت آن را به صفت ديني نمي‌توان متصف كرد و وصف ديني نمي‌تواند صفت ذاتي علم باشد.» اين در حالي است كه هيچ يك از مدعيان علم ديني، چنين ادعايي نكرد‌ه‌اند و بحث سر هويت ديني است. به عبارت ديگر، مراد از علم ديني، علمي است كه ماهيتش كشف واقع است اما هويتش ديني‌ است. همان‌گونه كه وقتي وصف ديني را به انسان، اعمال و رفتار وي نسبت مي‌دهيم، مراد اين نيست كه انسان ديني ماهيتاً با انسان غيرديني متفاوت است- به عبارت ديگر انسان ديني به معناي اشتراك ماهوي بين انسان و دين نيست يا اختلاف ماهوي بين انسان ديني و غيرديني نيست بلكه مراد هويت انسان است كه ديني شده است- به همين نحو در مورد نسبت وصف ديني به علم نيز ماهيت علم ديني با علم غيرديني متفاوت نيست بلكه هويت علم است كه ديني مي‌شود.
برخي ضمن محرز دانستن وجود علوم ديني، معتقدند علوم ديني علومي‌اند كه مسائلشان مسائل ديني است؛ مثلاً علوم فقه و اصول فقه و حديث و تفسير و كلام و حتي فلسفه اسلامي را در زمره علوم اسلامي‌ مي‌دانند. نكته‌اي كه در اينجا بايد توجه شود اين است كه با همان ملاكي كه اصول فقه، كه علمي كاملاً عقلايي است ديني شده است، ساير علوم انساني نيز چنين قابليتي را دارند كه در خدمت دين يا در راستاي اهداف دين باشند. به عبارت ديگر علم اصول فقه، در اصل و فارغ از فقه، عقلايي و جهاني است. اگر اصول عقلايي، صرفاً به دليل ابزاريت آن براي فقه، توانسته ديني شود؛ پس يكي از مباني و معيار‌‌ها در ديني‌بودن علوم، نقش ابزاري يك علم براي معارف ديني است.

تولید علم قرن‌ها زمان می‌برد

در مخالفت با علم ديني، گفته شده «علم‌هاي ديگر هر يك مسائل خاص خود را دارند و با روش خاص به تحقيق و پژوهش در مسائل مي‌پردازند و ملاك درستي و نادرستي‌شان رعايت روش است. هيچ علمي را با ملاك بيرون از آن نمي‌توان سنجيد.» اين ادعا با توجه به مباني انديشه اسلامي به ويژه مبناگروي در معرفت‌شناسي و فلسفه علم، دقيق نيست؛ زيرا اولاً ملاك صدق و كذب تمامي علوم به منطق و روش است و اين اختصاص به علوم تجربي ندارد؛ ثانياً سنجش علم با مباني و مبادي و منطق علم است كه امري بيروني است نه درون علم. ثالثاً اگر ملاك درستي يا نادرستي روان‌شناسي به روش است، ملاك درستي و نادرستي فلسفه و اصول فقه به چيست؟ مراد از ملاك بيروني چيست؟ آيا ناظر به بحث مبناگرايي و انسجام‌گرايي در معيار صدق است؟ اگر اين‌گونه باشد، بعيد است مرادتان از ملاك دروني، همان انسجام باشد و اگر ملاك مبناگروي باشد كه مباني و مبادي يك علم، داخل آن علم نيستند؛ مثلاً معيار صدق و كذب تمامي علوم، با روش‌شناسي و معرفت‌شناسي و فلسفه آن علم برمي‌گردد كه دقيقاً ملاك بيروني است و حتي علوم ديني نيز با اين ملاك سنجيده مي‌شوند.
اين كه گفته مي‌شود ما تنها مي‌توانيم نسبت به علوم انساني مدرن، نقد و ارزيابي داشته باشيم و بدون اطلاع و فهم دقيق از اين علوم، ارزيابي امكان‌پذير نخواهد بود؛ ولي در عين حال، توليد علوم انساني اسلامي معنا ندارد. سؤال در اين سخن اين است كه اگر در علوم موجود، نقد و بررسي صورت گيرد و منطق، مباني، مسائل و اهداف آن نقد شود و در ادامه معيارهاي جديدي ارائه شود و با مباني و منطق مطلوب، به حل مسائل خودمان بپردازيم و... آيا محصول آن نمي‌تواند علم اجتماعي بومي يا اسلامي باشد؟ نكته ديگر اينكه قرار نيست بدون فهم علوم مدرن، به نقد آن پرداخته شود، بلكه هميشه در توليد دانش مطلوب، ابتدا دانش موجود به صورت دقيق مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرد و سپس با معيارهاي مطلوب به سمت توليد (پروسه‌اي) علم مطلوب پيش خواهيم رفت، البته به موازات حل مسائل بومي خودمان با نظريه و نگرش ديني خودمان و به تدريج مسائل انباشته و نظريه توليد شده و راه حل‌ها و... تحقق خواهد يافت و علم توليد خواهد شد همان گونه كه فقها و اصوليون در توليد علم اصول اين گونه عمل كردند. توليد علم بسان توليد خودرو نيست، بلكه توليد تمدن است كه نياز به قرن‌ها زمان است.

پاسخ علوم انسانی به مسائل تقریباً انسانی!

اين كه در نقد علم ديني و مؤسسات علمي پژوهشي گفته مي‌شود «در مدت 30 يا 40 سال، نتوانستند علوم انساني اسلامي توليد كنند و... يا پروژه علم ديني و علوم انساني اسلامي با شكست مواجه شده است» اين‌گونه قضاوت‌ها ناشي از دو نوع بدفهمي است: يكي اينكه گمان كردند طرفداران و نظريه‌پردازان علم ديني، درصدد توليد علم ديني‌اند؛ در حالي كه بيشتر نظريه‌پردازان در اين زمينه، فيلسوف و حكيم‌اند و آنان به بحث فلسفي و نگاه پيشيني مي‌پردازند و كار فيلسوف توليد علوم انساني اسلامي نيست؛ فيلسوف، زيرساخت‌هاي نظري را توليد مي‌كند و عالمان علوم انساني با ابتناي بر آن مباني به مسائل انساني پاسخ مي‌دهند و به تدريج و در يك فرآيند توليد و با انباشت مسائل و پاسخ‌ها و... علوم انساني اسلامي توليد خواهد شد. دومين مشكل و بدفهمي آنان به معناي توليد علم است كه گمان مي‌كنند توليد علم بسان ساخت كارخانه و توليد محصول صنعتي است كه با دستور، نامه و فراهم‌سازي بودجه مشخص و به صورت يك پروژه توليد مي‌شود. اين نيز نشان از عدم توجه بر مسئله فرآيندي و پروسه‌اي‌ بودن توليد علم است. توليد علم ديني با 30 سال و 40 سال صورت نمي‌گيرد؛ همان‌گونه كه جامعه مدرن و علم مدرن به تدريج و در پروسه 300 سال يا بيشتر موجود شده و براي رسيدن به جامعه مطلوب و علم مطلوب و پيشرفت متناسب، به همين زمان و زمينه نيازمنديم.
اين كه گفته مي‌شود علم، بي‌مرز است؛ نكته‌اي است كه بدون داشتن تخصص در علم‌شناسي و فلسفه علم و معرفت‌شناسي و همچنين فلسفه، قضاوت‌ها را شبيه شعار مي‌كند. علم، از كاشفيت از واقع، امري بي‌مرز است و اين همان ذات و ماهيت علم است و ماهيت علم، ثابت است؛ علم، ماهيتاً ديني و غيرديني ندارد ولي علم، هويت‌‌پذير است؛ زيرا علم، پاسخ به مسائل انساني است و به ويژه علوم انساني، هر انساني و هر جامعه‌اي، مشكل خاص خودش را دارد و پاسخ آن نيازمند مطالعه همان جامعه و پاسخ درخور همان فضا و زمينه را مي‌طلبد. مشكل و مسئله‌اي كه در دنياي ديگر و فضاي ديگر رخ داده و پاسخ‌ها، راه‌حل‌ها و نسخه‌اي را كه متناسب با آن محيط بوده، نمي‌توان براي منطقه و فرهنگ ديگري تجويز كرد.
شايد گفته شود «ماهيت علم، امري جهاني، عقلايي و خنثي است و ديني و غيرديني ندارد». جالب است بدانيم، وقتي گفته مي‌شود علم ديني، مراد نفي جهاني‌بودن، عقلايي‌بودن و نفي خاصيت كاشفيت آن نيست بلكه در مقابل مي‌خواهد ضمن حفظ ماهيت اصلي علم، آن را از رنگ و لعاب ايسم‌ها و مكاتب انحرافي نجات دهد. امروزه بيشتر علوم، دچار اين ايسم‌ها و رنگ و لعاب‌ها هستند و علمي را نمي‌توان يافت كه خنثي باشد؛ خنثاي از ايسم‌ها و رنگ و لعاب بشري، كه مانع تحقق علم واقعي و مانع رسالت كاشفيت آن مي‌شود. علم ديني از اين لحاظ، ضمن دارابودن ماهيت كاشفيت از واقع، هويت ديني نيز دارد، خنثي نيست چون جهت‌دار است، اما نه جهات مادي و آغشته به ايسم‌هاي مسموم اما از آن جهت كه بسان چراغ راه زندگي، واقع را نشان مي‌دهد و غير از تعالي و تكامل انسان، جهت ديگري ندارد، علمي خنثي خواهد بود. علم ديني، نمي‌خواهد علم را از علم‌بودن خارج سازد، نمي‌خواهد علوم را نقلي كند، نمي‌خواهد علم را از مسير اصلي‌اش خارج سازد، مثلاً امروزه علوم انساني، بخشي از پديدار پيداي انسان را مورد مطالعه قرار مي‌دهد و از زواياي مختلف كنش انساني، غافل است؛ علم ديني مي‌خواهد ضمن مطالعه بخش پيدا و مادي انساني، به ويژگي‌هاي پنهان و غيبي كنش انساني نيز بپردازد. اين غير از بحث انسان‌شناسي فلسفي است؛ مراد شناخت تمامي زواياي كنش انساني است. بنابراين دعواي علم ديني و علم سكولار، دعواي علم و علم نيست؛ بلكه بعضاً دعواي علم و جهل، يا دعواي علم و شبه‌علم است، دعواي هدايت و ضلالت است.

علوم انسانی وارداتی مشکلی روی مشکلات

امروزه اين شبهه مطرح مي‌شود كه علم ديني در مدت 30 يا 40 سال، راه به جايي نبرده است. در اين خصوص بايد گفته شود اولاً اين سؤال در مورد علوم انساني مدرن نيز مطرح است و آن اينكه آيا علوم انساني مدرن وارداتي، توانسته مشكلي از مشكلات كشور را حل و فصل كند؟ ثانياً تفاوت دو مقوله، در اين است كه بحث درباره علم ديني، كه عمرش در كشور، كمتر از 30 سال است، بحثي فلسفي و صرفاً نظريه‌پردازي بوده و انتظار شق‌القمر نيز نمي‌توان داشت اما علوم انساني مدرن كه بيش از يك قرن وارد كشور شده، كدام مسئله كشور را توانسته حل كند؟ آيا توانسته اجراي عدالت كند؟ آيا توانسته اقتصاد مطلوب ارائه دهد؟ آيا توانسته بانكداري مطلوب ارائه دهد؟ آيا توانسته مشكل طلاق، اعتياد، بيكاري، امنيت و... را حل كند يا فضاي جامعه مطلوب را به ارمغان بياورد؟ و بسياري پرسش‌هاي ديگر. در حالي كه در همين 30 يا 40 سال، نمونه و مدلي از علم ديني را مي‌توان در انديشه سياسي اسلام به ويژه نظريه ولايت فقيه ديد كه كاركردهاي مثبت آن در زمان اندك در مقابلِ علوم انساني مدرن، قابل ارائه است. انديشه سياسي‌اي كه توانسته با تمام هجمه‌هاي شرق و غرب، امنيت پايدار را براي كشور به ارمغان بياورد و در جنگ‌ها، فتنه‌ها و... كشور را مصون نگه دارد و يك وجب از خاك كشور به يغما نرود؛ اين در حالي است كه در مدل‌هاي گذشته (اعم از پادشاهي يا مدل مدرن آن) كه غيرديني بوده، بخش‌هاي زيادي از كشور با كمترين تهديد، از ايران جداشده و چه قرارداد‌هايي كه امضا شده و ننگ آن تا آخر باقي خواهد بود.
اما اينكه گفته مي‌شود بحث از علم ديني، هزينه‌هايي را به دنبال داشته است در پاسخ بايد گفت اولاً مشابه اين ايراد درباره صرف بودجه‌هاي كلان در واردات بيمارگونه علوم انساني مدرن به كشور نيز مطرح است. بعضاً در مورد بودجه‌هاي صرف‌شده در حوزه علم ديني سخن به ميان مي‌آيد، هزينه‌ها و بودجه‌هاي كلاني كه صرف واردات ترجمه‌اي علم و علوم انساني مدرن، توسعه، بسط و گسترش آن شده و مي‌شود نيز مطرح است؛ افزون بر هزينه‌هاي مادي، هزينه‌ها و آسيب‌هاي معنوي آن نيز تحميل شده است كه با 30 سال يا 10 سال قابل اصلاح و جبران نيست. علوم انساني مدرن به موازات آن سبك زندگي مدرن، آسيب‌ها و خسارت‌هاي معنوي فراواني به جوامع اسلامي به ويژه ايران اسلامي زده است و باعث شستشوي مغزي و فكري جوانان و جوامع شده است و...

*عضو هيئت علمي گروه منطق فهم دين پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار