کد خبر: 900296
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۴
رويكرد مسلمانان به علم نجوم معرفت‌شناسانه است
اگر در آثار دانشمندان و فلاسفه اسلامي نيك بنگريم، در كنار نظريات فلسفي انديشمندان اغلب آثاري مرتبط با علم نجوم نيز مي‌توانيم مشاهده كنيم، اما اين علم چه نسبتي با فلسفه و دين دارد كه همواره ردپاي آن در انديشه اسلامي وجود داشته است؟

محمدحسن صادق‌پور

اگر در آثار دانشمندان و فلاسفه اسلامي نيك بنگريم، در كنار نظريات فلسفي انديشمندان اغلب آثاري مرتبط با علم نجوم نيز مي‌توانيم مشاهده كنيم، اما اين علم چه نسبتي با فلسفه و دين دارد كه همواره ردپاي آن در انديشه اسلامي وجود داشته است؟ واقعيت اين است كه اگر تعريفي از علم نجوم و اهم شاخه‌هاي آن ارائه دهيم، مي‌توانيم كاربرد اين علم را كه بيشتر با عنوان «هيئت» شناخته مي‌شود، در تفكر اسلامي ريشه‌يابي كنيم. نجوم كه با دو واژه اخترشناسي و علم هيئت نيز توصيف شده است را در تعريفي موجز مي‌توان مطالعه كرد و شناختن تكامل مادي و طبيعي اجرام آسمان و كشف ارتباط قوانين ميان آنها در زمان و مكان معين و نيز كنكاش در سرشت جهان آفرينش دانست. با تعريف شاخه‌هاي اصلي اين علم كه در ادامه بدان پرداخته مي‌شود مي‌توان به هدف انديشمندان اسلامي از تعمق و تحقيق در اين علم و نسبت آن با مباحث فلسفي و علوم نظري بيشتر پي برد.

اخترفيزيك
آنچه غالباً امروزه به عنوان علم نجوم مطرح شده است و آن را با عنوان اخترشناسي مي‌شناسيم در واقع يكي از زيرشاخه‌هاي اخترشناسي به نام اخترفيزيك است. اختر فيزيك به طور كلي به شكل‌گيري و تحول اجرام آسماني و ساختار آنها مي‌پردازد و اجرامي چون ستاره‌ها، سيارات، كهكشان‌ها، قمرها، سحابي‌ها، سياهچاله‌ها و... در اين شاخه نجوم مورد بررسي قرار مي‌گيرند و اثرات متقابل آنها بر يكديگر بررسي مي‌شود. اندازه و چگونگي حركت اجرام آسماني، ابعاد، جنسيت و ساير مشخصه‌هاي فيزيكي و شيميايي آنها نيز از مباحث مورد طرح در اختر فيزيك است، بنابراين آسترونومي علمي است با جنبه كاملاً طبيعي كه مبتني بر قوانين شناخته شده علم است.
در علوم اسلامي نيز اخترفيزيك همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي قرار گرفته است، به گونه‌اي كه ابزارهاي شناخت اجرام آسماني و اندازه‌گيري آنها، در بسياري از موارد با ابتكار ايرانيان مسلمان مورد استفاده و بهره برداري قرار گرفته است. اصطرلاب، نخستين عدسي‌هاي تلسكوپ، محاسبات فواصل ميان سياره‌اي و نحوه حركت وضعي زمين از جمله مواردي است كه دانشمندان ايراني سال‌ها پيش از علم مدرن بدان پرداخته بودند.
جداول دقيق نجومي مانند جدول خوارزمي، جدول صائبي، جدول ابن يونس، جدول ماموني و... سال‌ها پيش از جدول معروف اروپايي «آلفونزو» مورد استفاده مسلمانان قرار گرفته و تقويم‌هاي حاصل از برآوردهاي نجومي همچون تقويم جلالي كه توسط حكيم عمر خيام استخراج شده بود، در امور روزمره بهره‌برداري مي‌شد.
نخستين اصطرلاب در تمدن ايراني به وسيله ابراهيم بن حبيب فزاري ساخته شد و وي نخستين فردي است كه با تبديل سنوات هندي و سال‌هاي قمري، به مسئله محاسبات براي تبديل تقويم‌هاي مختلف اشاره كرده است. «ثابت بن قره» منجم مسلماني است كه با تقريب خوبي فاصله خورشيد از زمين و طول سال شمسي را محاسبه كرده است. خواجه نصيرالدين طوسي رصدخانه بزرگ مراغه را احداث كرد كه مي‌توان آن را مركز بي‌همتاي نجوم در آن عصر دانست. خوارزمي محاسبات نجومي را پيشرفت فراوان داد و ابوريحان بيروني، صدها سال پيش از كپرنيك، به گردش وضعي زمين به دور محور خود در كنار حركت در مدار خورشيد اشاره كرد. ابن هيثم نابغه نجوم ايراني، تحقيقات گسترده‌اي را پيرامون نور و انعكاس آن انجام داد كه بعدها در فيزيك جديد بسيار مورد اشاره و استفاده قرار گرفت. از جمله اينكه ابن هيثم برخي اصول بطلميوسي و اقليدسي را در نجوم مورد تشكيك قرار داد و مثلاً در رد ادعاي اينان مبني بر «ديدن اجسام به علت برخورد اشعه‌هايي كه از چشم خارج مي‌شود و به جسم مي‌خورد» نوشت:«شعاع خارج شده از چشم، سبب ديده شدن اجسام نمي‌شود، بلكه شعاع جسم مورد ديد به چشم مي‌خورد و به وسيله بدنه شفاف چشم (عدسي)، معكوس مي‌شود.»
علم اخترفيزيك آنچنان در ميان انديشمندان اسلامي مطرح بوده است كه زيگريد هونكه از انديشمندان غربي چنين اذعان مي‌دارد:«تاريخ علم، نام 545 نفر از منجمان مسلمان را ثبت كرده است كه در هيچ تمدني وجود ندارد.» همچنين جان برنال علم شناس و فيزيكدان مطرح ايرلندي معترف مي‌شود:«اگر رصدهاي اخترشناسي در فرهنگ اسلامي دچار مكث مي‌شد، اخترشناسان رنسانس نمي‌توانستند از دانش‌ها و آگاهي‌هاي 900 ساله پيشينيان خود، بهره‌مند شوند و كشفيات مهمي كه مبناي علوم جديد را تشكيل مي‌دهند، به تأخير مي‌افتاد يا اصلاً تحقق پيدا نمي‌كرد.»
اما اخترفيزيك چرا تا اين حد به عنوان علمي اسلامي مورد اقبال انديشمندان و حكماي اسلامي قرار گرفت و تلاش‌هاي زيادي براي فراگيري و كتابت پيرامون اين علم توسط تاريخ علوم اسلامي ثبت شده است؟
شايد بتوان گفت مهم‌ترين عاملي كه انديشمندان مسلمان را به تحقيق پيرامون اخترفيزيك راغب كرد، خودِ اسلام ، اشارات و احكام فقهي سماوي آن بوده است. از جمله: 1) ترغيب آيات قرآن به نظاره در احوال آسمان‌ها و زمين و تأمل در حركت خورشيد و ستارگان و نيز روايات متعددي كه خاصه ائمه شيعه در آن اشارات به عظمت آسمان‌ها و مسير شناخت خداوند از طريق تأمل در پديده‌هاي آسماني داشته‌اند. 2)شناخت علل و كيفيت خسوف و كسوف و پديده‌هاي آسماني كه دين اسلام، براي آنها واجباتي چون نماز آيات در نظر گرفته است. 3)استخراج دقيق زمان و ساعات كه مقدمه براي برخي از واجبات همچون نماز و اوقات شرعي، روزه، شناسايي قبله و... بوده است.
كيهان‌شناسي
كيهان‌شناسي علمي است كه فراتر از بررسي اجرام سماوي و با نگاهي كلان نگرتر به بررسي ساختار نخستين جهان و نحوه شكل‌گيري آن مي‌پردازد.
نخستين نظريات پيرامون شكل‌گيري كيهان توسط دانشمندان يونان باستان ارائه گرديد. اقليدس نخستين نظريات در خصوص فضاي عالم و نامتناهي بودن آن را ارائه داد. در فلسفه طبيعي از زمان ارسطو تا نيوتن به مسئله زمان به عنوان يكي از موضوعات اصلي در شناخت كائنات توجه شد. از نظر فلاسفه علوم طبيعي، زمان نه مي‌توانست آغاز داشته باشد و نه پايان. بر اين اساس زمان در گذشته بايد بي‌نهايت باشد، اما از ديد كساني كه شرح كتاب مقدس را درباره منشأ كيهان مي‌پذيرند چنين به نظر مي‌رسد كه گويي جهان در واقع از يك آغاز برخوردار بوده است. نيوتن از شيوه آساني براي سازگار ساختن اين دو ادعا استفاده كرد. از ديد او جهان مادي را خداوند در گذشته متناهي به وجود آورده است، اما فضا و زمان كه جهان در عرضه آن پديد مي‌آيد، هر دو بي‌نهايتند. پيروان ارسطو در قرون ميانه تمايل نداشتند ماده را از زمان تفكيك كنند، لذا معتقد بودند اگر ماده حادث باشد پس زمان نيز حادث خواهد بود.
كيهان‌شناسي مدرن بر خلاف ديگر شاخه‌هاي فيزيك عمر خيلي طولاني ندارد. كيهان‌شناسي با مقاله ١٩١٧ اينشتين شروع شد كه نظريه نسبيت عام را مطرح كرد و خودش هم طرفدار جهان ايستا بود. معادلات اينشتين جواب‌هاي متعددي دارند. در اين معادلات جهان هم مي‌تواند در يك زماني شروع شود و هم مي‌تواند ازلي باشد. شما هر معادله‌اي را كه حل مي‌كنيد بعضي شرايط مرزي براي آن تعيين مي‌كنيد و البته نسبت به آن شرايط مرزي جواب‌هايتان متفاوت خواهد بود. اينشتين خود مايل بود كه جهان يك جهان بدون تغيير باشد. در اواخر دهه ١٩٢٠ ميلادي اين كشف به عمل آمد كه ظاهراً كهكشان‌ها در حال دور شدن از يكديگر هستند. فيزيكدان‌ها اين مسئله را حاكي از منبسط شدن جهان دانستند. كيهان‌شناسي همين طور پيش مي‌رفت تا اينكه در دهه ٦٠ ميلادي دو نفر به طور تصادفي اشعه ميكروويو زمينه را كشف كردند كه از هر طرف به ما مي‌رسد و اين را حاكي از درست بودن نظريه بيگ بنگ گرفتند كه معنايش اين بود كه جهان از يك زماني آغاز شده است و اين براي فيزيكدان‌هاي غيرمعتقد به خدا و معتقد به ازليت عالم ثقيل بود. نكته‌اي كه اين فيزيكدان‌ها از آن غافل بودند اين بود كه ازلي بودن جهان مستلزم نفي خداوند نيست (نكته‌اي كه فلاسفه مسلمان بر آن تأكيد داشتند). پس از مدتي اين مسئله مطرح شد كه خدا مي‌تواند ابدي بوده و ضمناً خلق جهان‌ها مستمر بوده باشد.
در بررسي بحث‌ها و مناقشاتي كه با ارائه نظرياتي مربوط به جهان منبسط مطرح شد و در مدل معروف «انفجار بزرگ» يك تكانه ناگهاني حدود 20ميلياردسال پيش به عنوان نقطه آغاز انبساط جهان در نظر گرفته شده است. فلسفه غرب خاصه توسط الهيون كوشيدند تا اين انبساط بزرگ را الزاماً همان آغاز «آفرينش» تعبير كنند و زمان وقوع آن را همسن جهان بدانند؛ در حالي كه كسي به اين سؤال پاسخ نداده بود كه چگونه مي‌توان انفجار بزرگ و لحظه انبساط را معطوف به يك انبساط بزرگ قبل از آن به حساب نياورد؟ چرا نمي‌توان گفت ممكن است زنجيره‌اي از اين انفجارات و چرخه‌هاي بي‌پايان انبساط و انقباض به وجود آيد.
همين مناقشات پيرامون نحوه شكل‌گيري جهان، در علوم اسلامي نيز بسيار مورد بحث قرار گرفت. خصوصاً در حوزه فلسفه در خصوص ابتداي عالم و منشأ هستي تأمل فراواني در تمدن اسلامي از ابتدا صورت گرفته است. مسئله حدوث ، قديم و ازلي بودن «عالم» و «زمان» يكي از مهم‌ترين مباحثي است كه در ميان فلاسفه اسلامي همواره مناقشه برانگيز بوده است.
نكته مهمي كه در «كيهان شناسي» بايد به آن توجه كرد، تأثيرپذيري زياد نوع نگرش به جهان هستي و شناخت فلسفي از جهان (اپيستمولوژي) است كه تعيين‌كننده ماهيت كيهان شناسي است. به عبارتي نمي‌توان نظريات كيهان شناسي را همچون اخترفيزيك به مثابه علم تجربي در نظر گرفت و آن را با ابزارهاي محسوس رد يا تأييد نمود. در دوراني از عالم با توجه به نوع نگرش به هستي و جهان، نگاه زمين مركزي و بطلميوسي حاكم بوده كه اين مسئله بيش از آن كه به جايگاه قرار گرفتن كرات در فضا مربوط باشد، به ديد فلسفه حاكم بر يك دوره از زمان مرتبط است.
فلسفي و حكمي در زمينه كيهان‌شناسي ربط بيش از حد به نظريه‌هاي علمي نداشته، بلكه در اكثر موارد بر كشفيات معنوي و عرفاني(گنوستيك) استوار بوده كه اغلب براي بيان مطلب از زبان علم و دستاوردهاي علمي روز كمك مي‌گرفته است. از اين رو نبايد به صرف بطلان علم هيئت قديم، ديدگاه‌هاي قدماي حكما و فلاسفه را در مورد عالم افلاك يكسره مردود شمرد، لذا با صرف بطلان فرضيه‌هاي علمي كيهان‌شناختي هرگز نمي‌توان به رد و ابطال مفاهيم فلسفي نيز حكم نمود.
كيهان شناسي اسلامي نيز بر پايه اعتقاد به برتري رتبه خداوند متعال شكل گرفته است. از نگاه اين علم، خداوند قدرت مطلق و خالق حتمي كيهان و جهان بوده است. منابع اوليه كيهان شناسي اسلامي (در آن دوره) عبارتند از: قرآن، وحي خدا بر محمد(ص)، حديث، سيره و اخبار حاكي از گفتار و رفتار محمد(ص) و اولين كتب پنجگانه از تورات عبري (كتب عهدعتيق مسيحي) يا اسفار پنجگانه. مطمئناً قرآن مهم‌ترين منبع نسبت به همه منابع اوليه و بنيان‌هاي كيهان شناسي اسلامي به شمار مي‌رفت. از جمله دربردارنده مفهوم هفت آسمان است كه ساختار كلاسيك هفتگانه جهان يا هفت ناحيه عرش ملكوت را مطرح مي‌كند. در سوره طلاق آيه دوازدهم، جبرئيل فرستاده خداوند يا فرشته مقرب در اساطير يهودي- ‌ مسيحي، اعلام مي‌دارد:«خداوند همان كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آنها را. فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مي‏آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد.»
نگاهي به تفكر فلسفي برخي از حكماي اسلامي در خصوص كيهان‌شناسي، نشان مي‌دهد اين علم تا چه حد با آميزه‌هاي فلسفي و حتي گاه عارفانه ممزوج بوده است. به عنوان مثال، گذشتگان بر اين باور بودند، حركت افلاك دوار و سكون ناپذير است كه اين حركت دوار همه كائنات را به سوي خير مطلق مي‌خواند. اين حركت در تعبير فيلسوفي چون ابن‌سينا «حركت عشقيه» ناميده شده است و آنچه محرك را به حركت وامي دارد، غايتي است كه با اشتياق آن را تحريك مي‌كند و آن هدفي است كه عشق نام دارد. پس حركت افلاك و كائنات، با اراده و عشقي رخ مي‌دهد به سوي هدفي كه مبدأ آن حركت شوق و اختيار است.« المحرك و هو العشق.»
شيخ اشراق نيز علم حصولي و تجربي را درباره شناخت كيهان و كائنات نارسا مي‌داند و اينچنين مي‌گويد: «حصر عجايب عالم اثير و نسبت‌هاي افلاك در عدد و تعداد متيقن امري بس دشوار بود و نيز مانعي عقلي نبود از اينكه وراي فلك ثوابت نيز عجايب ديگر بود و همينطور منعي نيست كه در خود فلك ثوابت عجايبي بود كه ما از ادراك آنها ناتوان باشيم و دانش ما
بدانها نرسد.»
سهروردي نيز در تفسير از شناخت كائنات چنين ابراز مي‌نمايد:«پس هريك از اجرام عاليه و كرات رفيعه از معشوق خود لذات متوافره و انوار متواصله دائمه مي‌يابد كه اهل سلوك الهي و عرفاي مقربين كه مشتاق لذات عقليه و واردات نوريه‌اند آن
را مي‌شناسند.»
لذا مي‌توان اينگونه نتيجه گرفت برخلاف كيهان شناسي مدرن كه مي‌كوشد تفسير خود را صرفاً مبني بر ابزارهاي شناخت حسي از كيهان ارائه نمايد و البته تاكنون نيز بارها نظريات علمي درخصوص منشأ جهان (فرضياتي چون انفجار بزرگ) مورد ترديد قرار گرفته‌اند و برخي اساساً آنها را از نظر علوم تجربي غيرقابل اثبات مي‌دانند، اما فلاسفه مسلمان با تفسير آيات و روايات اسلامي از خلقت جهان و با تكيه بر نگاه فلسفي مسئله زمان، هستي و شكل‌گيري آنان را مورد بررسي و ارائه نظر قرار داده‌اند و نظرات پيرامون انواع حركت در جهان و غايت حركت كيهان با نگرش فلسفه اسلامي، موضوعات قابل بحث و مهمي در اين حوزه‌اند كه از قرون گذشته مورد بحث بوده‌اند.

احكام نجوم
علم احكام نجوم يا طالع بيني كه برخي نيز آن را در زمره علوم اسلامي مطرح كرده‌اند، علمي است كه موضوع آن بررسي اثرات كواكب مختلف، به ويژه كواكب موجود در منظومه شمسي روي زمين و موجودات ساكن است. «احكام نجوم» با بررسي وضعيت قرارگيري ستارگان نسبت به زمين، اثرات مختلف آنها را بررسي مي‌كند.
اين علم در واقع به اثرات ماورايي و متافيزيكي قرارگيري اجرام آسماني در مواضع مختلف بر احوالات افراد و انسان‌ها مي‌پردازد. اين علم را شايد بتوان يكي از قديمي‌ترين علوم بشري دانست كه در دوران قديم بشري رواج فراوان داشته است و به نظر مي‌رسد، بسياري از مردمان نيز بدان اعتقاد داشته و امور روزمره خود را بر مبناي آن
تنظيم مي‌كرده‌اند.
اين علم از ايران باستان، هند قديم ، يونان و مصر از جمله مصادري بوده‌اند كه علم احكام از آنها سرچشمه گرفته است و در دوره‌هاي اسلامي نيز مورد تحقيق برخي انديشمندان اسلامي قرار گرفته است. اغلب دانشمندان معروف نجوم مانند ابومعشر بلخي و خواجه نصيرالدين طوسي و ديگر بزرگان، علاوه بر آثار متعدد در باب علم هيئت و اخترفيزيك در خصوص احكام نجوم نيز كتبي داشته‌اند كه نشان مي‌دهد اين موضوع در دوران اسلامي واجد اهميت بوده است.
گرچه با رواج نظريه كوپرنيك و از ميان رفتن مباني نظريه بطلميوسي، بسياري از پژوهش‌هاي صورت گرفته در احكام نجوم نيز مورد ترديد قرار گرفت و علم مدرن نيز اساساً به دليل آنكه صحت گزاره‌هاي مستخرج از آن غيرقابل اثبات است، در «علم» بودن آن ترديد نمود، اما به هرحال نمي‌توان از اهميت اين علم بر پيشرفت «اخترفيزيك» و «كيهان شناسي» سخن نگفت، چراكه همانگونه كه «كيميا» عاملي براي رشد علم شيمي گرديد، احكام نجوم نيز يكي از پايه‌هاي اوليه براي توسعه يافته‌هاي نجومي بوده است.
احكام نجوم در مطالعات مسلمانان عمدتاً پنج شاخه اصلي داشته است كه شامل «1) قانون احكام يعني شناخت صفات و احوال اجرام علوي از جهت دلالت آنها بر احوال اجسام سفلي. 2)احكام عالم يعني شناخت حوادث و وقايعي كه در عالم زيرين واقع مي‌شود. خود امور سفلي شامل دلايل زمان، دلايل مكان و حوادث جو است. 3) احكام مواليد يعني استخراج احوال مولود پيش از ولادت و پس از آن، ايام تربيت، كميت عمر و كيفيت زندگي و جز اينها. 4)اختيارات، خواه كلي يا جزئي كه راجع است به گزينش اوقات براي امور جاري زندگي. 5)مسائل ضمير و جني، يعني غيبگويي ، پيشگويي و استخراج مجهول از طريق طالع وقت با دلايلي كه در كتاب‌هاي اين فن نوشته آمده» بوده است.
علاء منجّم، موسيقيدان، ستاره‌شناس و رياضيدان سده هفتم هجري يكي از مهم‌ترين آثار در خصوص علم احكام نجوم را با عنوان «احكام الاعوام» به نگارش در آورده است كه كتابي است كه در دو مقالت و12 باب و 92 فصل كه در دانش احكام نجوم نگاشته شده، در آن به مباحثي از قبيل كيفيت اعمال تسييرات، استخراج طالع تحويل و معرفت برج انتها، احكام واليان سال‌ها و ديگر مباحث مرتبط به آن پرداخته است كه هم اكنون نيز اين كتاب در كتابخانه‌ها موجود است.
ابومعشرعمر بلخي حكيم، رياضيدان و منجم مشهور رياضيات نيز سرآمد اهل فن و منجم مخصوص خلفاي عباسي گرديد. وي نظرياتي درباره جذر و مد دارد و تأثير زيادي بر احكام نجوم گذاشته است. كوشيار، منجم قابوس وشمگير از جمله ديگر افرادي بود كه با نگارش «مجمل الاصول في احكام النجوم» به احكام نجوم
پرداخته است.
البته گرچه بايد آثاري كه در قرون اسلامي پيرامون احكام نجوم مطرح شده است را نيز در زمره آثار علمي در تمدن اسلامي برشمرد، اما بايد اذعان داشت، احكام نجوم مخالفان زيادي نيز داشته است كه از همان ابتدا در صحت اين علم تشكيك كرده‌اند. از جمله ابن سينا در تعريف علم احكام نجوم در كتاب شفاء، آن را نوعي علم تخميني دانسته كه در اندازه‌گيري آن نمي‌توان دقيق شد و حوادث را با دقت از روي حركت‌هاي ستارگان يا زمان به دنيا آمدن افراد، نتيجه‌گيري نمود.
ابوريحان بيروني نيز در آغاز باب پنجم از كتاب «التفهيم» مي‌نويسد:«چون بدين جاي رسيديم و اشارت كرديم به سخناني كه به علم عدد و هندسه رود و آگاهي داديم از چگونگي افلاك و راه نموديم به دانستن تقويم و به كار داشتن اسطرلاب از آن پرداختيم، وقت آمد كه نيز سخناني كه ميان منجمان رود اندر احكام نجوم به‌جاي آريم كه قصد پرسنده اين بود و نزديك بيشترين مردم احكام نجوم ثمره علم‌هاي رياضي است. هرچند اعتقاد ما اندرين ثمره و اندرين صناعت مانند اعتقاد كمترين مردمان است.»
فقها و متكلمان اسلامي نيز به واسطه برخي روايات كه فراگيري اين علم را نهي نموده‌اند، با آن مخالفت كرده‌اند. به عنوان مثال سيد رضي بهترين دليل بر بطلان احكام نجوم را اين مي‌داند كه «ما مي‌دانيم از جمله معجزات انبيا خبر دادن از غيب است، چيزي كه آن را خارج از عادت مي‌دانند، درست مثل زنده كردن مرده و شفاي كور و برص، اگر علم به آنچه بعداً حادث مي‌شود از طريق نجوم ممكن بود، ديگر خبر از غيب معجزه و خارج از عادت شمرده نمي‌شد. به علاوه كه از قديم و جديد، همه مسلمانان، اجماع بر تكذيب منجمان و شهادت به فساد مذهب آنان و بطلان احكامشان داده‌اند.»
ابن ابي‌الحديد نيز از جمله فقهاي عامه است كه درخصوص اينگونه احكام نجوم مخالفت مي‌كند:«من كه ابن ابي الحديدم گويم اين اعتراف بدان است كه بيشتر اتفاقاتي كه مربوط به حوزه اختيار انسان و حيواناتي جز اوست، ربطي به احكام نجوم ندارد، بنابراين سخن كسي كه مثلاً به زيد مي‌گويد: تو ازدواج خواهي كرد يا اسبي خواهي خريد يا دشمني را خواهي كشت يا به شهري سفر خواهي كرد و مانند اينها صحيح نيست و اينها بيشترين مطالبي است كه اينها مي‌گويند و به آن حكم مي‌كنند.»
آنچه از مباحث در خصوص علم احكام نجوم و تلاش برخي در قرون اسلامي براي فراگيري آن داشته‌اند مي‌توان جمع بندي كرد آن است كه گرچه اصل وجود علم احكام نجوم اثبات شده و نزد خداوند و اولياي او محفوظ است. و بر همين مبنا برخي روايات به استحباب انجام فعلي در زماني خاص يا ترك فعلي در زمان ديگر نظر داده‌اند و نيز برخي روايات به وجود داشتن و رايج بودن اين علم نزد اقوام پيشين اشاره دارند، اما بنا به دلايلي كه در همان روايات آمده است، اين علم همچون برخي ديگر از علوم غريبه به دليل استفاده ناصحيح انسان‌ها، از اختيار مردمان براي توسعه علمي خارج شده است و اكنون آنچه از آن قابل استفاده داريم صرفاً اندوخته‌هاي مبتني بر منابع متصل به وحي (قول ثقه معصومين) است كه بر آن اساس مي‌توان به توصيه‌هاي مهمي كه از جانب معصومين در خصوص اثر وضعي احوال ستارگان و اقمار بر زندگي آمده‌اند (از جمله قمر در عقرب، يا استحباب برخي اعمال در برخي روزهاي خاص) مثلاً ويژگي‌هايي كه براي ايجاد نطفه در هر يك از روزهاي هفته بيان شده است) عمل كرد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر