حذف آزمون ورودي مدارس سمپاد در دوره متوسطه اول و پايان ادامه فعاليت اين مدارس يكي از داغترين موضوعات اواخر سال 96 بود كه با انتقادات قابلتوجهي روبهرو شد، اما استدلالهاي موافقان بر سند تحول بنيادين استوار شده بود كه با حذف اضطراب و استرس، بار علمي بيشتري را براي دانشآموزان به دنبال دارد. از طرف ديگر مخالفان هم معتقد بودند سيستم ناقص و داراي ايراد آموزشوپرورش آنچنان بستري را فراهم نكرده كه دانشآموزان تيزهوش در فضاي آموزشي مناسب قرار گيرند و با حذف مدارس و آزمونهاي سمپاد، عملاً نخبگان دانشآموزي پرورش نخواهند يافت.
اما اكنون واقعيت امر اين است كه بنا بر دلايل مختلف تمايل مهاجرت به خارج از كشور از سطح دانشجويي و جوانگرايي به ردههاي پايينتر و نوجوانان هم رسيده است و امروز بسياري از دانشآموزان ما ترجيح ميدهند بعد از اتمام دوره متوسطه و حتي قبلتر از آن تحصيلات خود را در خارج از كشور ادامه دهند كه اين بسيار جاي نگراني دارد. سال گذشته بود كه معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزشوپرورش گفت: خروج از كشور از سطح دانشجويي و ميان جوانان به دانشآموزان هم رسيده است. روندي كه ايران را به سمت كشوري كمهوش و عاري از نخبه هدايت ميكند و با ادامه اين روند تا چند سال آينده احتمالاً به طور كلي ژن باهوش در ايران از بين خواهد رفت. اين در حالي است كه آمار سالهاي گذشته هم نشان ميدهد 62درصد از دانشآموزان مدالآور المپيادي ايران به كشورهايي نظير امريكا و كانادا مهاجرت كردهاند.
اما متأسفانه با وجود انتشار آمارهاي مختلف از مهاجرت نخبگان و دانشآموزان تيزهوش، نهتنها هيچ راهكار مؤثري در اين مورد از سوي مسئولان و سيستم آموزشي كشور انديشيده نشد، بلكه به بهانههاي مختلف تنها بستر حمايتي براي رشد اين دانشآموزان هم قلع و قمع شد.
سؤال اصلي اينجاست كه جداسازي دانشآموزان تيزهوش در نظام آموزشوپرورش ايران با پيشبيني نتايج مطلوب از آن اتخاذ شد و اصلاً آيا مدارس عادي آماده حضور دانشآموزان تيزهوش شده بودند؟! در پاسخ به اين سؤالات بايد چند نكته را مورد توجه قرار داد.
ابتدا لازم به ذكر است كه هر چند جداسازي دانشآموز تيزهوش از ساير افراد عادي، تفكر تافته جدابافته بودن را براي فرد به همراه دارد، اما آنچه جاي آن خالي است، تربيت صحيح در اين راستا و پرورش روح درگير شدن با نيازهاي جامعه براي قشر تيزهوش جامعه است كه متأسفانه جاي آن خالي است. چهبسا با اين جداسازي نهتنها اهداف اوليه آن فراهم نشود، بلكه به دليل فراهم نبودن زيرساختهاي آموزشي براي تيزهوشان در مدارس عادي، آنها دچار سرخوردگي، يأس و در نهايت تغيير شرايط برآيند. شرايطي كه ميتوان گفت با صرف هزينههاي هنگفت از سوي كشورهاي مختلف دنيا براي جذب اين افراد فراهم ميشود.
به بيان سادهتر بايد كاري كرد که در عين پرورش و اهميت به رشد اين دانشآموزان در شرايط مناسب تحصيلي و صرفاً عادي، به حضور آنها در متن اصلي جامعه و در كنار افراد عادي كمك كرد تا به جامعه احساس تعلق پيدا كنند. ادامه روند مهاجرت دانشآموزان نهتنها هدررفت هزينههاي صرف شده نظام براي آموزشوتربيت اين افراد را در پي دارد، بلكه علاوه بر خالي كردن كشور از ژن باهوش و نخبه و بحران كمبود نيروي انساني متخصص و ماهر را هم به دنبال دارد.
در نهايت اينكه بايد گفت پرورش نخبگان و باروري و شناخت استعدادهاي دانشآموزان بهعنوان سرمايههاي اجتماعي يك ضرورت براي جامعه است؛ چراكه رشد و توسعه از مسير نخبگي ميگذرد.