کد خبر: 902165
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۶
«ناگفته‌ها و خاطره‌هايي از دوران دستگيري و آزادي امام خميني در پي 15حوادث خرداد 42» در گفت‌و‌شنود با ابوالفضل توكلي‌بينا
55 سال پيش در چنين روزهايي، رهبر نهضت اسلامي پس از تحمل 10 ماه حبس و حصر و در پي اعتراضات پي در پي مراجع، نخبگان و عموم مردم به تداوم محدوديت‌هاي ايشان، آزاد شدند و به قم بازگشتند.

احمدرضا صدري

55 سال پيش در چنين روزهايي، رهبر نهضت اسلامي پس از تحمل 10 ماه حبس و حصر و در پي اعتراضات پي در پي مراجع، نخبگان و عموم مردم به تداوم محدوديت‌هاي ايشان، آزاد شدند و به قم بازگشتند. انتشار خبر آزادي امام خميني، مردم قم و در نگاهي كلان‌تر عموم مردم ايران را به وجد آورد و تا مدت‌ها قم را محملي براي نمايش پيوند مردم و رهبر جنبش قرار داد. در گفت و شنودي كه پيش رو داريد، ابوالفضل توكلي‌بينا از فعالان نهضت اسلامي و اعضاي جمعيت مؤتلفه، به پاره‌اي از خاطرات خود از حاشيه و متن اين رويداد اشاره كرده است. اميد آنكه مقبول افتد.

پس از دستگيري حضرت امام در 15 خرداد سال 42، بيم آن مي‌رفت كه رژيم، ايشان را به اعدام محكوم كند. از آنجا كه مراجع مصونيت قضايي داشتند، برخي فضلا و متدينين درصدد برآمدند با گرد آوردن علما و مراجع بزرگ بلاد در تهران، حكم مرجعيت امام را از آنان بگيرند. يكي از گروه‌هايي كه به شدت در اين زمينه فعاليت مي‌كرد، هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي بود كه شما در زمره اعضاي فعال آن بوديد و ظاهراً در دعوت آيت‌الله ميلاني به آمدن به تهران و تأييد مرجعيت امام نقش برجسته‌اي را ايفا كرديد. از آن رويداد برايمان بگوييد.
بسم الله الرحمن الرحيم. همان طور كه اشاره فرموديد، يكي از تصميمات مراجع تقليد در پي دستگيري حضرت امام، حضور و اجتماع در تهران بود. مرحوم آيت‌الله ميلاني نيز در زمره مراجعي بودند كه در سفري اعتراضي به ايران آمدند. ايشان فوق‌العاده به امام علاقه داشتند. من هم هر وقت به مشهد مي‌رفتم، اعلاميه حضرت امام را با خود مي‌بردم و نسخه‌اي را به ايشان تقديم مي‌كردم. ايشان ابتدا اعلاميه را مي‌بوسيدند و مي‌فرمودند: «سلام الله عليه» و سپس آن را مي‌خواندند. بنده وقتي موضوع را خدمت ايشان عرض كردم، به تهران تشريف آوردند و در منزل يكي از دوستان در خيابان اميريه مستقر شدند. يكي دو روز بعد، حدود 30 نفر از افراد فعال در جريانات
سياسي- مبارزاتي را دعوت كردند تا موضوع را مورد بحث قرار دهند و ببينند بايد براي نجات حضرت امام، چه بكنند؟ آيت‌الله ميلاني بسيار دلسوز و اهل مشورت بودند. آن 30 نفر، از جمله بنده، نظراتمان را خدمت ايشان ارائه كرديم. در كل بايد عرض كنم در آن دوره، يكي از كارهاي اصولي مؤتلفه، همين دعوت علما به تهران بود. يادم هست كه آيت‌الله قائمي را هم از آبادان دعوت كرديم. گردهمايي علماي بزرگ در تهران عظمت و اهميت زيادي داشت و رژيم را به وحشت انداخت. امام هميشه مي‌فرمودند: « اگر علما دور هم جمع بشوند و هيچ كاري هم نكنند و فقط با هم چاي بخورند، رژيم حساب مي‌برد، چه رسد به اينكه در آن گردهمايي قرار باشد كه كار بزرگي انجام شود». يكي از كارهاي مهم ديگر مؤتلفه همين بود كه آقايان علما و روحانيون را به هم مرتبط كند تا با هم جلساتي را برگزار كنند.

آيا با آيت‌الله شريعتمداري هم تماسي داشتيد؟
بله، ايشان در باغ طوطي در حضرت عبدالعظيم(س) اقامت داشت و من و شهيد عراقي دو بار به ديدنش رفتيم تا بين ايشان و ديگر علما ارتباط برقرار كنيم كه كسي جدا از هم كار نكند. وضعيت طوري نبود كه بتوانيم همه آقايان علما و مراجع را يك جا در كنار هم جمع كنيم.
در ديدار با آيت‌الله شريعتمداري، آيا مي‌خواستيد ايشان را مجاب كنيد كه وارد صحنه شوند؟
بله، آقاي شريعتمداري قبلاً گفته بود اگر روزي امام را بازداشت كنند، سر از پا نخواهد شناخت و براي دفاع از ايشان از خانه بيرون خواهد زد! لذا برخي رفتارهاي ايشان براي ما در مؤتلفه سؤال‌برانگيز شده بود كه رفتيم تا همين را از ايشان بپرسيم. اطرافيان ايشان تلاش زيادي مي‌كردند كه ايشان از نظر وجهه و جايگاه اجتماعي، از امام عقب نيفتد. حتي يك روز پيشكار ايشان، حاج‌شيخ غلامرضا زنجاني آمد پيش من و گفت: «نگذاريد آقاي شريعتمداري و آقاي خميني از هم جدا شوند. اينها بايد با هم جلو بروند!» بعد هم يك سري عكس ايشان را به من داد كه همراه عكس‌هاي امام پخش كنيم. ما هم با بودجه شخصي تعدادي از عكس‌ها را خريديم كه در آن شرايط اختلاف ايجاد نكنيم. اينكه گفتيم از بودجه شخصي، چون معتقد بوديم كه سهم امام نبايد صرف اين نوع كارها بشود، چون امام حتي پول چاپ اعلاميه‌ها و عكس‌هاي خودشان را هم نمي‌دادند، چه رسد به ديگران. مردم خودشان با طيب خاطر، اعلاميه‌ها و عكس‌هاي امام را چاپ مي‌كردند.

دليل ترديد شما و دوستانتان در مؤتلفه نسبت به آيت‌الله شريعتمداري چه بود؟
چون مي‌دانستم ايشان با ساواك و اطلاعات شهرباني در تماس است. يك بار هم نزد امام رفتم و اين موضوع را به ايشان گفتم. امام بلافاصله فرمودند: «ديگر اين حرف را جايي تكرار نكنيد!» امام هرگز اجازه نمي‌دادند پشت سر كسي، مخصوصاً علما، حرفي زده شود. بسيار اخلاقي عمل مي‌كردند. ما هم كه بدون اجازه ايشان، آب نمي‌خورديم. براي فعاليت‌هايي هم كه انجام مي‌داديم، از جمله پخش اعلاميه‌ها از امام مجوز شرعي داشتيم، چون بي‌اجازه شرعي نمي‌توانستيم جوان‌هاي مردم را درگير پخش اعلاميه‌ها كنيم. آقاي شريعتمداري بعضي از اعلاميه‌ها را امضا نمي‌كرد. در مورد اعلاميه رفراندوم من و شهيد عراقي سه شبانه‌روز در قم مانديم تا توانستيم امضاي ايشان را بگيريم و بلافاصله هم براي چاپ به تهران فرستاديم. ايشان همان شب فردي را فرستاد امضايش را پس بگيرد، اما ديگر كار از كار گذشته بود.

به موضوع اصلي بازگرديم. نتيجه فعاليت‌هاي شما و دوستان براي تجميع علما و گفت‌وگو با آنان چه شد؟
رژيم از برقراري ارتباط بين علما به شدت وحشت كرد و توطئه محاكمه و اعدام حضرت امام خنثي شد و كمي بعد امام از زندان آزاد شدند.

چه كسي قبل از همه مرجعيت امام را تأييد كرد؟
دقيق يادم نيست، ولي ما پيش مراجع و علماي زيادي رفتيم و تلاش زيادي كرديم تا آنها به تهران آمدند و عده‌اي از فقهاي معتبر و صاحبنام و اهل مبارزه، با شجاعت، فقاهت و مرجعيت حضرت امام را اعلام كردند و عملاً رژيم را در شرايطي قرار دادند كه ديگر نمي‌توانست كاري بكند. شاه هرگز تصورش را هم نمي‌كرد كه در برابر دستگيري امام، با چنين مقاومتي روبه‌رو شود و بالاخره ناچار شد ايشان را آزاد كند.

از نحوه برخورد مأموران و بازپرس‌ها با امام چيزي نشنيديد؟
آن طور كه من اطلاع پيدا كردم، ظاهراً ابتدا در پادگان قصر، بازجوها سؤالات را از امام مي‌پرسند كه با سكوت ايشان روبه‌رو مي‌شوند. بالاخره بعد از چند بار كه با بي‌اعتنايي امام روبه‌رو مي‌شوند، به ايشان مي‌گويند براي حضور در دادگاه براي خود وكيل بگيريد. امام با قاطعيت مي‌گويند دستگاه قضائيه كشور استقلال ندارد و آلت دست هيئت حاكمه است و به همين دليل صلاحيت محاكمه ايشان را ندارد. بعد هم اعلام مي‌كنند اگر دادگاه باصلاحيتي خارج از نفوذ رژيم تشكيل شد، ايشان هم حرف‌هاي خودشان را مي‌زنند، بعد به فاجعه مدرسه فيضيه اشاره مي‌كنند و مي‌گويند اگر قوه قضائيه در كشور ما استقلال داشت، در برابر آن جرم و جنايت عظيم در مدرسه فيضيه سكوت نمي‌كرد و مسببين آن فاجعه را به خاك سياه مي‌نشاند. رژيم تصور مي‌كرد با دستگيري امام، جرقه كوچكي كه تازه داشت به آتش فروزاني تبديل مي‌شد، را خاموش كرده است در حالي كه نتيجه برعكس شد. امام بيدي نبود كه به اين بادها بلرزد، بلكه فقيه عارف و مقتدري بود كه بيش از 40 سال در زمره بهترين مدرسين و معلم‌هاي اخلاق حوزه به شمار مي‌آمد و بسيار در امر خود‌سازي و تهذيب نفس موفق و از برخي صفات و رذايلي كه دامنگير بعضي از مقامات روحاني شد، به كلي مبرا بود.

پس از اينكه مرجعيت حضرت امام توسط علما اعلام شد، رژيم شاه چه واكنشي نشان داد؟
رژيم شاه مي‌خواست با تبليغات دروغين، حضرت امام را يك روحاني معمولي نشان دهد، اما وقتي ايشان را به منزلي در داوديه كه ساواك تحت نظر داشت منتقل كرد، علاقه‌مندان امام به طرف اين منزل سرازير شدند، به طوري كه براي ديدار با ايشان صف‌هاي طولاني بسته شد و مردم بايد ساعت‌ها منتظر مي‌ماندند تا امام را زيارت كنند. مادامي كه امام در آن منزل تشريف داشتند، من و شهيد عراقي هر شب غذا تهيه مي‌كرديم و مي‌برديم، چون در آنجا امكان تهيه غذا وجود نداشت. من و شهيد عراقي تصميم گرفتيم امام را به منزلي انتقال بدهيم كه جوابگوي مراجعات آن حجم جمعيت باشد. ما در تكاپو بوديم كه ساواك، امام را به منزل آقاي روغني در چهارراه قنات قيطريه منتقل كرد. امام حدود ده ماه در آنجا محصور بودند و ساواك اجازه ملاقات با مردم را به ايشان نمي‌داد و فقط عده معدودي مي‌توانستند با امام ملاقات كنند، يعني يك بازداشت محترمانه! بعد از 10 ماه، رئيس ساواك، پاكروان، سرهنگ مولوي را خدمت امام مي‌فرستد تا به ايشان اعلام كند كه آزاد هستند. بعد هم شبانه و هنگامي كه شهر خلوت بود، در حالي كه چند ماشين، شورلت مشكي رنگي را كه امام را با آن به قم بردند، اسكورت مي‌كردند، ايشان را سر كوچه‌شان از ماشين پياده كردند و به سرعت از محل دور شدند. عده‌اي از دانش‌آموزان كه در حاشيه خيابان با هم درس مي‌خواندند، متوجه پياده شدن امام از ماشين ساواك مي‌شوند و شروع مي‌كنند به صلوات فرستادن! خيلي زود خبر ورود امام در قم مي‌پيچد و مردم به سوي خانه ايشان سرازير مي‌شوند و كمي بعد كوچه منزل امام و خيابان‌هاي اطراف مملو از جمعيت مي‌شود.

از مراسم‌هايي كه به مناسبت ورودحضرت امام در قم برگزار شد برايمان بگوييد.
مراسم‌هاي زيادي برگزار شد. تمام شهر پر از شور و شوق و اميد بود. از جمله فرداي روز ورود امام به قم، در مدرسه فيضيه مجلس جشن بزرگي برگزار شد و مرحوم آيت‌الله خزعلي سخنراني كم‌نظيري را ايراد كردند. اين جشن را جمعيت مؤتلفه اسلامي تدارك ديده بود و مردم از شهرهاي دور و نزديك در آنجا حضور پيدا كرده بودند. امام پس از اين جشن، بازديد بزرگان را پس دادند و به ديدار آنها رفتند و براي بازديد مردم هم به تكيه‌ها و محله‌هاي قم تشريف بردند. يادم هست كه سر راه امام گاو و گوسفندهاي زيادي قرباني كردند.

ظاهراً در دوران دستگيري حضرت امام، شخصي به نام شيخ رضا فعال مشهور به «شيخ رضا دوغي» تصاوير حضرت امام را با هزينه شخصي چاپ كرد. از اين رويداد چه خاطراتي داريد؟
ايشان از طرفداران آيت‌الله كاشاني بود و اول بازار حضرتي، نزديك چهارراه مولوي يك دكه چوبي داشت و دوغ مي‌فروخت. او با هزينه شخصي خود 2هزار قطعه عكس امام را چاپ كرد كه تعداد زيادي از آنها را هم تحويل من داد. بسيار به امام علاقه داشت و نخستين كسي بود كه عكس امام را چاپ و تكثير كرد.

و سخن آخر؟
مدتي كه از آزادي حضرت امام گذشت، روزنامه اطلاعات مقاله‌اي را چاپ كرد كه در آن آمده بود: روحانيت با انقلاب شاه و مردم موافقت كرده است. امام پس از آنكه در روزنامه اطلاعات 21 فروردين 43 اين مطلب را تكذيب كردند، بلافاصله نماينده‌اي را به دفتر روزنامه فرستادند تا پرس و جو كند كه آن روحاني‌اي كه با انقلاب شاه و مردم همراهي كرده چه كسي است؟ سردبير اطلاعات هم با وحشت گفته بود كه هيچ اطلاعي از قضيه ندارد و مقاله از طرف مقامات بالا براي روزنامه فرستاده شده و ناچار بوده آن را چاپ كند. در هر حال در اثر فشار امام، روزنامه اطلاعات ناچار شد اين مطلب را تكذيب كند و رژيم كه هرگز تصورش را هم نمي‌كرد كه امام اين گونه پيگير كار شوند، نماينده‌اي را به قم فرستاد تا رسماً عذرخواهي كند و قول بدهد ديگر از اين دروغ‌پردازي‌ها نخواهد كرد. امام پس از آن در آستانه محرم در مسجد اعظم يك سخنراني تاريخي ايراد كردند كه مضامين آن توسط هزاران تن از طلابي كه براي تبليغ به سراسر كشور رفتند، پخش شد و مقدمه شروع مبارزات عليه رژيم شاه شد.
با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما
قرار داديد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر