سفر به خرمشهر براي پوشش خبري فينال جام حذفي از آن دست مأموريتهايي است که ميتواند شما را با واقعيتهايي روبهرو کند که تنها از نزديک و با قرار گرفتن در متن يک اتفاق به آن ميرسيد. گزارش زير نکتهبرداري از يک سفر 72 ساعته به خرمشهر است.
مثلث چند آتيشهها
سفر با قطار يکي از بهترين گزينهها براي هواداراني است که منبع درآمد زيادي ندارند و ميتوانند با هزينهاي کمتر خودشان را به خرمشهر برسانند تا تيم محبوبشان را از نزديک تشويق کنند. البته درصد کمي از هواداران را ميتوانيد پيدا کنيد که سختي سفري 18 ساعته را تحمل کنند. با اين حال هواداران دوآتيشه فوتبال که آبي ميپوشند يا لباس تيمهاي ديگر را کم نيستند. نمونه آنها وحيد و حامد هستند، دو هواداري که ميگويند دوآتيشه نه، خيلي آتيشه استقلال هستند. آنها مسافر قطار تهران – اهوازند تا پنجشنبه شب در خرمشهر استقلال را تشويق کنند. وحيد باراندازی كه توپ جمعکن ورزشگاه آزادي است و به تازگي هم ازدواج کرده، ميگويد، زن و بچه را پيچانده تا حتماً يکي از تماشاگران حاضر در خرمشهر باشد.
حامد رستمي هم از ديگر هواداراني است که همراه با دوستانش مسافر اهواز است. بيکار است و از هشت سالگي پايش به استاديوم باز شده است. تعريف ميکند که اولين بار به صورت قاچاقي به ورزشگاه رفته بود، چراكه مادرش مخالف بوده و حامد به بهانه حمام عمومي با پسرعمويش به استاديوم ميرود. با هواداران اهوازي هم مچ شدهاند و بازيهاي استقلال در تهران را جنوبيها مهمانشان هستند و وقتي استقلال در اهواز بازي دارد، آنها مهمان اهوازيها هستند. تأکيد ميکند که صبحانه فردا را مهمان محمد اهوازياند. عباس حاجينژاد ضلع سوم اين تيم سه نفره هواداري است که به اهواز ميروند. در قهوهخانه کار ميکند و با خنده درباره سفرش به خرمشهر ميگويد: «به مادرم گفتهام ميروم بربري بگيرم!» رضا يکي ديگر از هواداران استقلال است که لباس آبي پوشيده و در کار تتو است، سفرش به خرمشهر برايش يك آيفون سيکس آب خورده است. خودش ميگويد: «براي اينکه بازي استقلال در فينال جام حذفي و بازيهاي رفت و برگشت استقلال و ذوبآهن در ليگ قهرمانان را ببينم، به همسرم يک آيفون سيکس دادم تا به من اجازه دهد که بازيهاي استقلال را از نزديک تماشا كنم.»
فوتبال پولي
در رستوران قطار با لباس ورزشي نشسته و از تهران به اهواز برميگردد، همشهري مهدي طارمي است و ميگويد براي تست به تهران آمده تا در تيمهاي پايتخت بازي کند. 19 ساله است و الان در اميدهاي شاهين بوشهر بازي ميکند و صحبتهايش نشان ميدهد که ميخواهد يک طارمي ديگر باشد. حرفهايش در ادامه از تلخي فوتبال پرده برميدارد، اينکه بايد براي ورود به باشگاهها پول بدهيد! يکي از همراهان جوان بوشهري ميگويد: «براي تست به يکي از تيمهاي باشگاهي تهران که در ليگ آسياويژن تهران بازي ميکند، رفته بوديم. يکي به ما گفت 5 ميليون بدهيد و ماهي 400 هزار تومان تا بتوانيد عضو تيم شويد.» صحبتهايي که حكايت از حکمراني دلالها و فوتبال پولي دارد، وقتي براي يک تيم ليگ تهران اين پول مطالبه شود، محاسبه کنيد براي حضور يک بازيکن در يک تيم ليگ برتري چقدر بايد پول بدهد!
کاش ريزگردها بيشتر شود!
راننده خطي اهواز – خرمشهر است و چند کيلومتري که از سهراه خرمشهر دور ميشويم با دستش نقطهاي از نخلها را نشان ميدهد و ميگويد: «عراقيها تا اينجا آمده بودند و آيتالله جزايري به مردم گفت كه هرکس با هر چيزي ميتواند براي دفاع از شهر بسيج شود.» مقاومتي که اجازه نميدهد تا اهواز هم مانند خرمشهر سقوط کند، اما سالها پس از آن جانفشانيها، او از ناملايمات و بيتوجهيهايي که به خوزستان شده، گلايه دارد و دلش پر است. پسرش از دانشگاه فارغالتحصيل شده و خانهنشين و بيکار است و ادامه ميدهد: «چينيها در مناطق نفتي جاي جوانان ايراني را گرفتهاند.»
البته از اينکه قرار است فينال جام حذفي در خرمشهر برگزار شود خوشحال است، نه به خاطر اينکه خيلي فوتبالي است: «اميدوارم زمان بازي ريزگردها و گرد و غبارها بيشتر شود تا مسئولان و بازيکناني که براي اين بازي به خوزستان آمدهاند، ببينند که ما خوزستانيها چه ميکشيم!» در طول مسير مزارع بزرگ نيشکرها و لولههاي نفت را نشان ميدهد و ميگويد با اين همه ثروت، خوزستان نه هوا دارد و نه آب خوردن. ريزگردها نفسشان را گرفته و آب تصفيه نشده هم گلويشان را خشک کرده است.
استعدادهايي که خاک ميخورند
رضا فوتباليست خرمشهري است که يك تصادف که مرگ را جلوي چشمانش آورده، باعث شده فوتبال را کنار بگذارد و راننده تاکسي شود. پدر و عموهايش از فوتباليستهاي حرفهاي خرمشهر بودهاند که در تيم رستاخيز اين شهر در ليگ تخت جمشيد بازي ميکردهاند. 40 سال بعد از آن روزها، اما خرمشهر چند دهه است که ديگر تيمي در سطح اول فوتبال ايران ندارد. البته آنها چند سالي است که دوباره شروع کردهاند و تيم کارون اروند خرمشهر با درخشش در ليگ دسته دوم، به دسته اول صعود کرده تا بار ديگر فوتبال شهري که بازيکنان بزرگي را به فوتبال ايران معرفي کرده، جان بگيرد. با اين حال رضا ميگويد: «گله به گله خرمشهر و خوزستان فوتباليست بااستعداد دارد، اما وقتي امکانات نيست و توجه نميشود و يک زمين چمن خرمشهر هم نصفش خاک و نصفش چمن است، ديگر جوانان خرمشهري انگيزهاي براي ورزش ندارند تا دوباره بازيکناني مانند صمد مرفاوي و علي موسوي متولد شوند.»
همش تهران، چرا؟
مهماندار زائرسراي جهانآراي خرمشهر است، سربازياش را در اين مهمانسرا ميگذراند و وقتي کاغذ تسويه را ميدهد، درخواستي ميكند و ميگويد: «به مسئولان بگوييد اينقدر بازيهاي تيم ملي را در تهران برگزار نکنند. شهرهاي ديگري مانند اهواز، اصفهان، مشهد، تبريز و شيراز هم ورزشگاههاي خوبي دارند. بازيها را آنجا برگزار کنند و مطمئن باشند تماشاگران استاديوم را پر ميکنند و مانند تهران نيست که هنگام بازيهاي ملي در ورزشگاه پرنده هم پر نزند و سوت و کور باشد.» البته اين خواسته خيلي از هواداران فوتبال در شهرهاي مختلف است، خواستهاي که البته هر بار با بياعتنايي مسئولان فدراسيون فوتبال و مهدي تاج همراه ميشود و آنها از تهران تکان نميخورند، حتي اگر بازيهاي ملي با حضور تعدادي کمتري از انگشتان يک دست برگزار شود.