کد خبر: 910853
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۰
«ناگفته‌هایی از زندگی و زمانه چهره‌های نامدار انقلاب» در آیینه خاطرات زنده‌یاد آیت‌الله سیدعلی غیوری
خاطرات عالم ربانی و خدمتگزار مرحوم آیت‌الله سیدعلی غیوری‌نجف‌آبادی از تنی چند از چهره‌های نامدار انقلاب اسلامی...
احمدرضا صدری
در روز‌هایی که بر ما گذشت، آیین نکوداشت عالم ربانی و خدمتگزار مرحوم آیت‌الله سیدعلی غیوری‌نجف‌آبادی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. آنچه پیش رو دارید، شمه‌ای از خاطرات آن بزرگوار از تنی چند از چهره‌های نامدار انقلاب اسلامی است که به همین مناسبت به شما تقدیم می‌شود. امید آنکه مقبول افتد.

آیت‌الله سیدرضا فیروزآبادی، نمونه وارستگی و خدمت

از همان اوایلی که به شهر‌ری آمدم، شنیدم آیت‌الله فیروزآبادی بیمار است، بنابراین برای عیادت ایشان به بیمارستان رفتم و حالات به خصوصی را از ایشان دیدم. یک بیمار به ایشان مراجعه کرد و مرحوم فیروزآبادی به پاسبانی که جلوی در ایستاده بود، التماس کرد و گفت: «این بیمار را ببر و مشکلش را حل کن.» من بسیار تعجب کردم، چون آقای فیروزآبادی بسیار قدرتمند و تمام بیمارستان در اختیارش بود. آن وقت به آن پاسبان التماس می‌کرد که مشکل یک بیمار دیگر را حل کند. ایشان مردی وارسته و مهربان بودند. بعضی‌ها عقیده دارند که در بیمارستان فیروز‌آبادی شفا پیدا می‌کنند و این به واسطه همان نیت پاک مرحوم فیروزآبادی است. ایشان در اوایلی که پنی‌سیلین آمده بود، آمپول‌های پنی سیلین را در جیبش می‌گذاشت و به بخش‌های بیمارستان‌ها می‌داد. وی بسیار خدمتگزار و با محبت بود و از خدمت کردن لذت می‌برد و آثار خیرش هم الحمدلله ادامه دارد.

با آیت‌الله طالقانی در مراسم ترحیم شهید آیت‌الله سعیدی

یادم هست بعد از شهادت ایشان برای مراسم شهید آیت‌الله سعیدی به اتفاق مرحوم آیت‌الله طالقانی و آقای دکتر شیبانی به مسجد نزدیک محل زندگی شهید سعیدی رفتیم. هر چند ساواک اجازه نمی‌داد مراسم برگزار شود، اما مرحوم طالقانی با صلابت به مأموران گفتند کنار بروید و با قدرت وارد مسجد شدند و در را باز کردند و به رغم تلاش بسیار ساواک که می‌خواست مانع انجام مراسمی برای مرحوم سعیدی شود، ما توانستیم با نفوذ آیت‌الله طالقانی، مراسم ختم و سخنرانی را به اتفاق دوستان دیگر برپا کنیم. بعد از شهادت آیت‌الله سعیدی به اتفاق دوستان دیگر در منزل آقای طالقانی گرد هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم فکری برای خانواده شهید سعیدی کنیم. از این رو خانه‌ای را در امین‌الدوله خریداری کردیم و در اختیار خانواده ایشان قرار دادیم.
با مرحوم آیت‌الله طالقانی رفت‌وآمد و صمیمیت داشتم. معمولاً زمستان‌ها به اتفاق ایشان به اطراف می‌رفتیم و به مستمندان و نیازمندان کمک مالی می‌کردیم. در زمانی که آیت‌الله طالقانی در زندان بودند، مرتب به دیدارشان می‌رفتم و با اینکه ملاقات با زندانی‌های سیاسی بسیار دشوار بود، با تلاش و اصرار زیاد موفق به دیدار می‌شدیم. سعی می‌کردیم هنگام ملاقات‌ها، مایحتاج مورد نیاز زندانیان را همراه ببریم تا کمی از نیاز‌های آنان برطرف شود. یادم هست مرحوم طالقانی درباره من فرموده بودند: «از روحانیون، کسی به اندازه غیوری برای ملاقات من در زندان نیامده است.»

توصیه شهید آیت‌الله مطهری به من برای گفت‌وگو با امام

آشنایی و ارتباط من با شهید مطهری از دوران طلبگی در قم یعنی آن زمان که ایشان در حجره بالای مدرسه فیضیه بودند، شروع شد. ایشان به من لطف داشتند و با هم رفت‌وآمد داشتیم، مدت زمانی آقای مطهری در حسینیه ارشاد جلسات و مسئولیتی داشتند. من خیلی به جلسات حسینیه ارشاد نمی‌رفتم، ولی یادم هست، یک زمان آقای مطهری از من دعوت کردند که به حسینیه ارشاد بروم. ما در راهروی حسینیه ارشاد با هم صحبت کردیم. آن زمان از آقای مطهری در نزد امام سعایت و بدگویی کرده بودند و آقای مطهری در آن دیدار از من خواستند تا جایی که می‌توانم موضوع را برای امام شرح دهم و مسئله را برطرف کنم.

کمک به مدرسه رفاه به خواست شهید آیت‌الله بهشتی

آشنایی و ارتباط با شهید آیت‌الله بهشتی نیز از همان اوایل طلبگی و از مدرسه حجتیه شروع شد. ایشان واقعاً منظم، مؤدب و خوش برخورد بود. بعد از اینکه ایشان به آلمان عزیمت کرد، دیگر ارتباطی با هم نداشتیم تا زمانی که دوباره به ایران بازگشت و مدرسه رفاه را به همراه آقایان باهنر، رفسنجانی و رجایی اداره می‌کرد. گاهی ایشان بنده را برای جمع‌آوری پول و کمک به مدرسه رفاه دعوت می‌کرد. یادم هست زمانی آقای بهشتی در حضور سه یا چهار روحانی دیگر به من گفت: «تو یک پول حسابی به ما (مدرسه رفاه) بده که آبروی ما حفظ شود.» من با آن مدرسه در ارتباط بودم و به آن‌ها کمک می‌کردم. بچه‌های من هم از شهر‌ری برای درس خواندن به مدرسه رفاه می‌آمدند. یکی از ایراد‌هایی که به من گرفته بودند نیز همین مسئله بود که آقای غیوری آن توان را دارد که با ماشین، بچه‌هایش را به تهران برای تحصیل بفرستد. در حالی که امکانات رفت و آمد فرزندانم را دیگران به جهت کثرت مبارزات و کار‌های من و برای آسودگی خاطرم فراهم کرده بودند.

دیدار با آیت‌الله منتظری و درخواست تصفیه اعضای دفتر وی

منظور از ماجرای آقای منتظری بحث نحوه نظارت و مدیریت ایشان بر دفترشان بود. مرحوم سیداحمد خمینی در جماران به من گفتند: «شما به قم نزد آقای منتظری بروید، چون با هم قوم و خویش و رفیق هستید و ایشان متوجه هم نشود که شما را فرستاده‌ایم. به ایشان بگویید یک نفر را در دفترش به عنوان مدیر بگذارد که او دفتر را اداره کند و خود ایشان کمتر دخالت کند.» خویشاوندی و آشنایی بنده با آقای منتظری بدین صورت است که ایشان باجناق اخوی بنده و داماد عمه همسرم نیز می‌باشد. در حدود یک سالی که در زمان رژیم پهلوی ایشان را به قم راه نمی‌دادند، منزل ما بود. ایشان جلسه‌های زیادی را در حمایت از امام خمینی با آقایان علما که در این زمینه به تهران مهاجرت کرده بودند، داشت و من هم در بیشتر این جلسه‌ها شرکت داشتم. همچنین برای شهریه ایشان هم من گاهی کمک می‌کردم و حتی این اواخر مقدار زیادی ایشان مقروض بودند که من به صورت یکجا قرض‌شان را پرداختم. علاوه بر این، من با فرزند ایشان، شیخ محمد نیز ارتباط و رفت‌وآمد داشتم. بعد از صحبت مرحوم سیداحمد با بنده، در یک بعدازظهر به منزل آقای منتظری رفتم و به مجردی که پیشنهاد کردم شما بهتر است آدم سالمی را در دفترتان بگذارید که دفتر را اداره کند و خود کمتر در کار‌ها دخالت کنید، ایشان گفتند: «من به هیچ کس احتیاج ندارم و خودم مدیر دفتر هستم.» ایشان به هیچ وجه این پیشنهاد را نپذیرفت و البته متوجه هم نشدند که من از طرف سیداحمدآقا رفته بودم. البته باید بگویم که آن زمان آقای دری‌نجف‌آبادی برای این کار مطرح شده بود.
به نظر من مشکلاتی که دفتر ایشان به وجود آورده بود و همچنین اعتراضات نسنجیده‌ای که اغلب آقای منتظری نسبت به امام داشت، سبب شد که نظر حضرت امام نسبت به ایشان عوض شود. ایشان در کمتر جلسه‌ای بود که خدمت امام برسد و اعتراضی نداشته باشد. غالب جلساتی که محضر امام می‌رسید، به کار‌ها اعتراض می‌کرد، در حالی که کار‌های امام همه از روی حساب بود. یکی از تفاوت‌هایی که بین ایشان و امام وجود داشت، در نحوه تصمیم‌گیری این دو نفر بود. حضرت امام سریع تصمیم نمی‌گرفتند، ولی وقتی تصمیمی را اتخاذ می‌کردند در آن جدی و قاطع بودند، اما آقای منتظری سریع تصمیم می‌گرفت. امام به قدری با تأمل در امور عمل می‌کردند که حتی درباره کوچک‌ترین مسئله‌ای که با ایشان مطرح می‌شد، فکر می‌کردند و بدون فکر حرف نمی‌زدند، اما آقای منتظری مقداری بی‌دقت بود و بی‌تأمل حرف می‌زد.

مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای و درخواست از ایشان برای پرداخت شهریه

در جلسه جامعه روحانیت که آیت‌الله خامنه‌ای به مرجعیت اعضا انتخاب شدند، من هم شرکت داشتم. در آن جلسه، آیت‌الله خامنه‌ای و چند نفر دیگر را پیشنهاد دادیم و رأی هم گرفتیم که خوشبختانه بیشترین رأی را معظم‌له آوردند. ایشان از بین ۱۴ رأی، ۱۱ رأی را به خود اختصاص دادند. ما با جامعه مدرسین هم بدین صورت هماهنگ بودیم که یکی دو نفر از اعضای جامعه روحانیت به قم رفتند تا با آقایان جامعه مدرسین از بین چند نفر دیگر، برای انتخاب معظم‌له رأی‌گیری کنند.
در همان ابتدا که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری منصوب شده بودند، من خدمت ایشان شرفیاب شدم و گفتم: «حقیر دوست دارم و علاقه‌مند هستم که شهریه شما را تأمین کنم.» ایشان قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «الان پول در دستم نیست.» بالاخره ایشان قبول فرمودند: و در آغاز، میزان اولین شهریه ایشان حدود ۲۰ میلیون تومان بود که حقیر تقدیم کردم و شهریه شروع شد. مقام معظم رهبری سعی‌شان بر این است که شهریه طلاب را که بسیار هم به آن اهمیت می‌دهند، حتماً بپردازند. اغلب وقتی به ایشان پیشنهاد می‌شود که سهم امام را برای مدارس، مساجد یا فقرا صرف کنیم، می‌فرمایند: «به نظر من طلاب قم اولویت دارند.» در حال حاضر، ایشان به شهریه طلاب قم بیشتر اهمیت می‌دهند. ایشان مبلغ بیشتری هم می‌توانند به طلاب بدهند، ولی ملاحظه دیگر مراجع را می‌کنند. بعد از انتخاب ایشان به مرجعیت، مراجعه مردم به ایشان از نظر پرداخت وجوهات خیلی خوب است و شهریه‌ها به راحتی فراهم می‌شود. ایشان حتی بعضی از شهریه‌های خارج از کشور را متقبل می‌شوند. این هزینه‌ها از محل مخارج متفرقه خارج از کشور، مربوط به مسلمانان، انقلاب و اسلام تأمین می‌شود. در حال حاضر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بیش از ۶۰۰ حوزه علمیه را در خارج از کشور اداره می‌کنند و از حوزه‌های علمیه داخل ایران، بیشترین شهریه حوزه‌علمیه قم را ایشان می‌پردازند. معظم‌له گاهی در جلسات جامعه روحانیت کار‌های خاصی را به بنده محول می‌فرمودند. در یکی از جلسات به بنده فرمودند: «من در اتاق دیگر با شما کار دارم.» وقتی خدمت ایشان رفتم، دفترچه‌ای را که همراه خود داشتند و در آن یادداشت‌های خود، رد مظالم، کفاره، صدقه و چیز‌هایی که خودشان می‌خواستند بپردازند را در آن می‌نوشتند، به من دادند. جالب این بود حتی تلفن‌های شخصی که در ریاست‌جمهوری انجام داده بودند را می‌نوشتند و پولش را می‌پرداختند.

همگام با رهبر در اغلب سفر‌ها

با لطف خدا این توفیق را نیز داشته‌ام که در اکثر سفر‌های داخلی در خدمت مقام‌معظم رهبری باشم مخصوصاً در سفر به مناطق محروم، ملازم ایشان باشم. ضمناً این افتخار را نیز دارم که به عنوان نماینده معظم‌له به شهر‌ها و مناطق دیگر می‌روم و از نزدیک مشکلات و وضعیت مردم را می‌بینم و اگر کاری را خودم بتوانم در محل انجام می‌دهم و اگر در توان من نباشد، به ایشام منتقل می‌کنم. جا‌هایی که می‌بینم واقعاً ضرورت دارد که کاری سریع انجام شود، موضوع را به محضر ایشان اطلاع می‌دهم. در یک سفر به مازندران که همراه مقام معظم رهبری بودم، برای بازدید به محله‌های زیر‌آب، پل سفید و شیرگاه رفتم. وضع آب آن‌ها بسیار بد بود و من هم در پی فرصت بودم که این وضعیت را خدمت آقا عرض کنم تا سریع به آن رسیدگی شود. وقتی به قصد عزیمت به بابل یا آمل به اتفاق حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سوار اتوبوس شدیم، در بین راه به ایشان عرض‌کردم: «چند شهر وضع آب بسیار بد و رقت‌باری دارند.» آقای دکتر میرزاده (معاون اول رئیس‌جمهور وقت) هم در اتوبوس بود. مقام معظم رهبری رو به ایشان کردند و گفتند: «آقای میرزاده! می‌بینید آقای غیوری چه می‌گوید؟» و بلافاصله همانجا معظم‌له در این مورد دستور دادند و همان زمان کار شروع شد و بحمدالله وضع آب‌آشامیدنی آن‌ها رو به راه شد. به مشکلاتی که معمولاً مردم در سفر‌ها به ما می‌گفتند تا خدمت آقا بگوییم، سریع رسیدگی می‌شد و گاهی مردم تعجب می‌کردند که یک یا دو هفته بعد به در خانه‌های آنان می‌آمدند و خواسته‌های آنان را که معمولاً کمک مالی بود، انجام می‌دادند. همچنین به عریضه‌های مردم نیز به خوبی رسیدگی می‌شد، به طوری که آن‌ها تعجب می‌کردند که در فاصله کمی، مقام معظم رهبری مأمور می‌فرستادند که به شهر‌ها بروند و پس از بررسی مسائل، کمک‌ها را انجام دهند.

در سفر دیگری به استان کهگیلویه‌و‌بویراحمد که همراه معظم‌له بودم، در هواپیما به من فرمودند: «اینجا جایی است که باید کار کنی» و به همه مسئولان هم گفتند: «وظیفه شماست هر چه که می‌توانید برای مردم کار کنید.» در آنجا واقعاً محرومیت بیداد می‌کرد و در کل منطقه فقر بسیار زیادی حس می‌شد و معلوم بود اغلب مردم، حداقل زندگی را هم نداشتند. سال بعد از آن، از طرف معظم‌له به کهگیلویه‌و‌بویراحمد رفتم تا برای ایشان گزارش تهیه کنم. خوشبختانه متوجه شدم که در این یک سال، چند باب کارگاه و کارخانه در آنجا تأسیس شده بود و مردمی که بیکار بودند، اکثراً به کار گرفته شده بودند. همچنین وضع آب آنجا هم که بسیار نامناسب بود، به دستور معظم‌له حل شده بود. ظاهراً از گچساران به آنجا آب کشیده و منطقه را از آب تقریباً غنی کرده بودند. اصلاً باور کردنی نبود استانی که سراپا فقر بود، در عرض یک سال به کلی عوض شود. دستوراتی که آقا می‌دادند به سرعت انجام می‌شد. کمیته امداد، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، همه و همه به دستور معظم‌له بسیج می‌شدند و سعی می‌کردند مشکلات منطقه را در حد امکاناتشان و تا حدی که به آن‌ها مربوط است، حل کنند. من هم در هلال‌احمر اگر کاری از دستم ساخته بود، انجام می‌دادم.

یکی از سفر‌های خاطره‌انگیز من همراه با مقام‌معظم رهبری سفر به نجف‌آباد بود. بعد از عزل آقای منتظری انتظار عکس‌العمل‌هایی می‌رفت، چون ایشان قبلاً امامت جماعت نجف‌آباد را که نماز آن بسیار وسیع و با عظمت بود، برعهده داشت و مردم نیز علاقه خاصی به ایشان داشتند و مقلد ایشان هم بودند. طبیعی بود که اکثر این مقلدان از عزل ایشان ناراحت شوند. در این سفر کمی نگران بودم که مبادا یک وقت خدای ناخواسته کسی شعار نامناسب دهد، ولی بر خلاف انتظار ما، استقبال بسیار چشمگیر و عجیب بود. یادم نمی‌آید در هیچ سفری به یک شهر، این تعداد جمعیت جمع شده باشد. تا چشم کار می‌کرد، جمعیت موج می‌زد. در میدان شهر و جلوی مسجد جامع، مردم در فشار و زحمت حضور داشتند و خوب هم به سخنان و فرمایشات معظم‌له توجه می‌کردند. پیش از مسافرت معظم‌له، من به اتفاق آقای تقوی به نجف‌آباد رفتیم و امام جمعه آنجا آقای حسناتی را مستقر کردیم و زمانی که مقام معظم رهبری به نجف‌آباد تشریف فرما شدند، خیرمقدم بسیار مطلوب و پسندیده‌ای صورت گرفت. یکی از مسائلی که قبل از تشریف‌فرمایی مقام معظم رهبری به نجف‌آباد مردم از آن رنج می‌بردند، وضعیت امنیت آنجا بود. شب‌ها دزدی زیاد صورت می‌گرفت و گله‌های گوسفند مردم را می‌دزدیدند. به همین دلیل مردم در نامه‌هایی که برای مقام معظم رهبری نوشته بودند، در مورد این مسئله زیاد گله و شکایت می‌کردند. پس از حضور معظم‌له در این شهر، ایشان دستوراتی دادند و بعد از آن امنیت بسیار خوبی برقرار شد. مشکلات دیگری که در شهر نجف‌آباد وجود داشت، وضعیت بسیار بد آب آن شهر بود که با دستورات معظم‌له وضع آب آنجا بهبود یافت و حل شد و اختلافاتی هم بود که در گذشته عده‌ای در نجف‌آباد به آن‌ها دامن می‌زدند که آن‌ها نیز رفع شد.
خدا به من توفیق داده است که در همه سفر‌های رهبری خدمت ایشان باشیم. در این سفر‌ها درس‌های خوبی از ایشان آموخته‌ایم. ساده‌زیستی مقام رهبری در سفر، الگوی خوبی برای ما بود. ایشان به طور مرتب تأکید می‌کردند که سفره‌های رنگین و مفصل برای ایشان پهن نکنند. رهبر انقلاب در هر سفر، شبی را هم با روحانیون شام می‌خوردند که بسیار جالب بود. یکی از سفر‌های مقام معظم رهبری به شهر‌ری بود که بنده در این سفر نیز همراه ایشان بودم. در این سفر من به ایشان عرض کردم: «متأسفانه خانواده ما برای انقلاب کاری نکرده است و ما شهید یا جانبازی نداریم.» وقتی فرزندم سیدحسن پس از تحمل چند سال عوارض شیمیایی و سختی‌های بسیار شهید شد، مقام رهبری به من فرمودند: «یادت هست چه گفتی؟ حالا آرزوی شما برآورده شد.» ایشان پس از شهادت حسن غیوری، پیام تسلیت دادند. همچنین لطف کردند و به منزل ما تشریف آوردند و در حدود نیم ساعت نشستند و تسلی خاطر ما شدند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار