کد خبر: 914774
تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۲
«جستار‌هایی در مکتب نظری و عملی شهید آیت‌الله دکتر بهشتی» درگفت‌وشنود با دکتر یعقوب توکلی
هنگامی که بنی‌صدر کاندیدا شد، شهید بهشتی جزو اولین کسانی بود که متوجه خطر حضور او در صحنه سیاسی و اجرایی کشور شد. با انتخاب بنی‌صدر، شهید بهشتی با زیرکی و درایت زاید‌الوصفی، حزب جمهوری اسلامی را به گونه‌ای مدیریت کرد که در انتخابات مجلس شورای اسلامی، اکثر کاندیدا‌های حزب به مجلس راه پیدا کردند و راه برای مقاومت در برابر خواسته‌های نامعقول بنی‌صدر هموار شد و نهایتاً هم به عزل بنی‌صدر انجامید
احمدرضا صدری
شخصیت شناسی شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در سالیان اخیر، به دو دلیل اهمیتی مضاعف یافته است؛ اولاً به دلیل مکانت او به عنوان یکی از پیشگامان انقلاب و تأسیس نظام اسلامی و ثانیاً به دلیل تلاشی که برای تحریف زندگی و زمانه او در سالیان اخیر شکل گرفته است. در گفت‌وشنود پیش‌رو، دکتر یعقوب توکلی پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، در این باره سخن گفته است، امید آنکه مقبول افتد.

با نگاهی اجمالی، ویژگی‌های برجسته شخصیت شهیدآیت‌الله دکتر بهشتی از نظر شما کدامند؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی در حوزه درس خواند، اما همواره به علوم جدید نظر داشت. ایشان همزمان با تحصیل علوم اسلامی در مدرسه صدر اصفهان، در دبیرستان هم درس خواند و سپس در دانشگاه به تحصیلاتش ادامه داد. او ضرورت‌های زمانه خود را به درستی درک می‌کرد، به همین دلیل پس از اخذ لیسانس الهیات تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به انگلستان برود ولی پس از حضور در محضر علامه‌طباطبایی و شرکت در جلسات «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تصمیم گرفت بماند و همین جا فلسفه بخواند.

درک ضرورت‌های زمانه سبب شد وی در آن سال‌ها به فکر تأسیس مدارس جدید بیفتد و مدرسه «دین و دانش» را تأسیس کند و خود در آنجا زبان انگلیسی درس دهد. بعد هم ضرورت تدریس زبان انگلیسی و فهم مباحث دید را در حوزه مطرح کرد. ایشان به گواهی همه کسانی که با او کار کرده بودند، فقیه درجه اولی بود. این توانایی، در مدیریت مجلس‌خبرگان- که متشکل از فق‌های درجه اول بود- به خوبی نمایان شد. شاید این سؤال مطرح شود که با این همه توانایی چرا ایشان مرجع نشد؟ پاسخ روشن است. ایشان بسیار جوان بود و وقتی به شهادت رسید، فقط ۵۳ سال سن داشت. بهشتی فیلسوف بسیار عمیقی هم بود. شاید بتوان گفت: توانایی‌های متعدد توسط ایشان، بیشتر به دلیل مدیریت دقیق زمان است. اغلب ما زمان‌های از دست رفته و تلف شده زیاد داریم، اما شهید برای لحظه‌لحظه زندگی خود برنامه داشت. متأسفانه آثار مکتوب زیادی از ایشان باقی نماند تا این توانایی‌ها به شکل دقیقی ثبت و ضبط شود.

با توجه به اینکه اشاره کردید که ایشان عمر چندان زیادی نکرد، آیا حرکتی که به عنوان یک روحانی به روز آغاز نمود، ادامه پیدا کرد؟

بله، طلبه‌های زیادی در حوزه کلام جدید، علوم‌سیاسی، فلسفه و... به مطالعه پرداختند و راه شهید بهشتی را ادامه دادند و در واقع نهضتی را که ایشان آغاز کرد، گسترش دادند. تأثیر شهید بهشتی بر طلاب جوان، بسیار زیاد بود. خیلی‌ها راه ایشان را ادامه دادند و با فلسفه غرب آشنا شدند. نسل جدید محققان حوزه، علاقه زیادی به مطالعه و بررسی مسائل دنیای معاصر دارند. خیلی‌ها حتی وارد فضایی مثل سینما هم شده و فیلمنامه‌هایی هم نوشته‌اند، از جمله آقای بهمن‌پور که فیلمنامه سریال‌های اصحاب‌کهف و مریم‌مقدس را نوشت. یادم هست زمانی فقط آیت‌الله مکارم‌شیرازی و سپس آقای هاشمی رفسنجانی نشریات اسلامی چاپ می‌کردند ولی در حال حاضر، طلاب و روحانیون زیادی نشریات دینی و اسلامی منتشر می‌کنند و مهم‌تر آنکه در فضای مجازی فعال هستند و تبلیغ دینی می‌کنند. بخش زیادی از این فعالیت‌ها مرهون سنت‌شکنی‌های مثبت شهید بهشتی است. در هر حال اسباب تأسف است که از چنین اندیشمندی، بیش از ۱۵ جلد کتاب چاپ نشده و بخش اعظم سخنرانی‌ها و مکتوبات ایشان همچنان چاپ نشده باقی مانده‌اند. من شخصاً علت تأخیر در چاپ آن همه مفاهیم متعالی را نمی‌فهمم.

ایشان در دوره تحصیل بیشتر تحت تأثیر چه شخصیت‌هایی بود؟

بی‌تردید علامه‌طباطبایی بیش از هر فرد دیگری در شکل‌گیری شخصیت علمی شهید بهشتی تأثیر داشته است. شهید بهشتی در تشکیل منظم کلاس‌های علامه، از پیگیر‌ترین و مؤثرترین افراد بود و بسیاری از پرسش‌هایی که در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آمده، پرسش‌های شهید بهشتی است. کلاس‌های فقه آیت‌الله سیدمحمد محقق‌داماد، کلاس‌های بسیار دشواری بودند که شهید بهشتی در آن‌ها شرکت می‌کرد و جالب اینجاست که آیت‌الله محقق‌داماد، فرزندانش را برای تحصیل به شهید بهشتی سپرد. از تأثیر آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله میلانی بر شهید بهشتی هم نمی‌توان غافل شد؛ و همین طور حضرت امام؟
درست است. به نظر من نسل کارآمد معاصر که شهید بهشتی از نماد‌های آن است، در واقع محصول تلفیق سه جریان اصلی در حوزه است؛ اول جریانی که با آیت‌الله بروجردی شروع شد. دوم جریان فلسفی تفسیری علامه‌طباطبایی. علامه از فقه حرفی نمی‌زند بلکه از تفسیر و عرفان و فلسفه می‌گوید، اما حضرت امام از فقه، فلسفه و عرفان سخن می‌گویند و در واقع بین فقه، عرفان و کلام پل می‌زنند. این کار بدیعی است که فق‌های دیگر نتوانستند انجام دهند و نهایتاً جریانی که امام آن را پایه‌گذاری کرد. به قول آیت‌الله جوادی‌آملی دیگران شش شهر عشق را طی کردند و امام هفت شهر عشق را پشت سر نهاد، ناتمام‌ها را تمام و بین آرای مختلف پیوندی محکم برقرار کرد.

این بخش از سخن، برای توقفی کوتاه در این زمینه بهنگام به نظر می‌رسد. شخصیت سیاسی حضرت امام چه تأثیری بر شاگردان ایشان گذاشت؟

امام در دورانی مبارزات خود را آغاز کردند که شیعیان حتی بین مسلمانان هم اقلیت آسیب‌پذیری بودند و پایگاه و پناهگاه ثابتی نداشتند. دو جریان چپ و راست، اولی تحت حمایت شوروی و دومی تحت حمایت امریکا و انگلیس، در ایران ترکتازی می‌کردند. در این میان امام که هم شخصیت علمی برجسته و هم شخصیت مبارزاتی داشتند، عَلَم انقلاب را بر دوش گرفتند. این نکته را از یاد نبریم که امام در درجه اول استاد فقه، فلسفه و عرفان و در درجه دوم مبارز بودند. ساواک در سال‌۱۳۳۶ گزارشی منتشر کرد که در آن آمده بود در قم، درس‌های سه نفر از همه شلوغ‌تر است؛ آیت‌الله بروجردی، علامه‌طباطبایی و حضرت امام. تأثیرگذاری این سه نفر از همه بیشتر است.
آیت‌الله کاشانی چطور؟
عده زیادی هم بیشتر به ایشان گرایش داشتند، اما این گرایش بیشتر سیاسی- مبارزاتی بود و کمتر جنبه علمی داشت. وجه علمی شخصیت آیت‌الله کاشانی زیر سایه مبارزات ایشان پنهان ماند. اتفاقاً شهید بهشتی در ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ درباره نهضت ملی و دولت مصدق در اصفهان سخنرانی جالبی ایراد کرده بود که متأسفانه ضبط یا منتشر نشد.

حضرت امام نظریه حکومت اسلامی را در چه شرایطی مطرح کردند و شهید آیت‌الله بهشتی در تبیین و گسترش آن چه نقشی داشتند؟

امام خمینی نظریه حکومت اسلامی را در سال ۱۳۲۲ و در کتاب «کشف‌الاسرار» و پیش از آن در متن منتشر نشده «اجتهاد و تقلید» مطرح کردند. شهید بهشتی از جمله شخصیت‌های برجسته‌ای بود که درباره حکومت اسلامی پژوهش‌های خوبی انجام داد.

پیشینه بحث ولایت فقیه به چه دورانی برمی‌گردد؟

این بحث چه در ایران و چه در سایر بلاد اسلامی هم سابقه دارد. از جمله در مصر که حسن‌البنا و سیدقطب که عضو اخوان‌المسلمین بودند، به خاطر طرح نظریه‌ای شبیه به این تحت تعقیب قرار گرفتند. با توجه به آشنایی شهید بهشتی با تفکر مدرن غرب و تسلط ایشان به زبان‌های خارجی، آیت‌الله میلانی ایشان را برای امامت جماعت مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان فرستاد. نیرو‌های مسلمان برخلاف چپی‌ها در آن زمان انسجام و تشکل درستی نداشتند، لذا حضور شهید بهشتی در هامبورگ برکات فراوانی به همراه داشت، از جمله راه‌اندازی تشکل دانشجویان مسلمان در اروپا. ایشان در سال ۱۳۴۴ به آلمان رفت و در آنجا نیرو‌های مسلمان را به تدریج جمع کرد و فعالیت‌های گسترده‌ای انجام داد. متأسفانه از آرا و افکار ایشان در این دوره هم آثار چندانی به جا نمانده و این نکته لطمه‌های زیادی به شناخت نسل جدید از شخصیت ایشان زده است. ایشان در دوره‌ای سعی کرد مسلمان‌ها را جمع کند که شناخت آن‌ها از چه‌گوارا بیشتر از شناختشان از علمای دین بود. حفظ نیرو‌ها و جذب آن‌ها به شکل همزمان، در چنین شرایطی کار فوق‌العاده دشواری بود. برای نیل به این مقصود، ایشان باید قبل از هر چیز خوراک فکر متناسب با زمانه را برای مسلمانان فراهم می‌کرد. به همین منظور سفر‌های متعددی به لبنان و سوریه داشت و بار‌ها با امام موسی‌صدر ملاقات کرد. او به نجف هم سفر و با امام ملاقات کرد و در این دوره بود که به شکلی جدی‌تر، به مطالعه درباره حکومت اسلامی پرداخت.

به عنوان معترضه، نقش دکتر شریعتی در این عرصه را تا چه حد مهم ارزیابی می‌کنید؟

دکتر شریعتی یکی از مؤثرترین متفکران انقلاب است. چه بسیار کسانی که تحصیلات فوق عالی هم دارند، عناوین و مدارک علمی فراوانی را هم یدک می‌کشند، به تعبیر مرسوم اهل پژوهش هم هستند، اما خالی از تفکر و اندیشه‌ورزی هستند. این افراد بی‌تردید نه می‌توانند تولید فکر کنند، نه آمد و رفتشان در جهان هستی تأثیری می‌گذارد و به طریق اولی قطعاً نمی‌توانند جریان‌سازی کنند. یک چند در این معرکه قیل و قالی به راه می‌اندازند و چه بسا قبل از موت جسمی دچار مرگ روحی شده و فراموش می‌شوند. بسیاری از کسانی که عناوین استاد، دکتر، محقق و... را یدک می‌کشند، در واقع تنها هنری که دارند، مشق نوشتن از روی دست دیگران است و به‌نوعی مشغول صنعت تدریس هم هستند و یک مشت محفوظات را به خاطر سپرده‌اند و سال‌های سال همان‌ها را باز می‌گویند، بی‌آنکه حتی زحمت تغییر مآخذ و مراجع را به خود دهند. دکتر شریعتی از جمله نوادر روزگار است که عمر کوتاه خود را جز در غوطه‌ور شدن در اعماق آب‌های خروشان اندیشه بشری و پرواز بر فراز قلل سر به فلک کشیده حیات نمی‌توانست معنا کند. روحی بی‌قرار، دلی جویای حقیقت و اندیشه‌ای سیال و ذهنی هوشمند و هوشیار داشت ولذا در این تپش‌های دائمی هم به حقایقی دست می‌یافت و هم بی‌دریغ اندیشه‌های خود را نثار دیگران می‌کرد.

برخی شهید بهشتی را عنصری انقلابی نمی‌دانند. به نظر شما علت این امر چیست؟

علت این است که شهید بهشتی اهل اطلاعیه و بیانیه دادن و سخنرانی‌ها و شعار‌های تند و داغ نبود. ایشان معتقد به تربیت فرهنگی نیرو‌ها بود و در این زمینه نهایت سعی خود را کرد. از جمله اینکه با کمک شهید باهنر، آقای برقعی و آقای گلزاده‌غفوری، تألیف کتاب‌های تعلیمات دینی مدارس را به عهده گرفت و توانست از این طریق کسانی را تربیت کند که بسیاری از آن‌ها بعد‌ها جزو رهبران فکری انقلاب اسلامی شدند. ایشان همواره معتقد به حرکت‌های اساسی و بنیادین بود و از کار‌های سطحی و روزمره پرهیز می‌کرد. به همین دلیل هم خود را درگیر مسائل سیاسی معمولی نکرد. متأسفانه تحلیل و تفسیر ما از انقلابی بودن، به نوعی با گرفتار زندان، ساواک، تبعید و شکنجه‌شدن است و این درست نیست. در حالی که کسانی، چون شهید مطهری و شهید بهشتی که در‌پی ایجاد نهضت فکری و فرهنگی بودند، کار عظیمی را انجام دادند. شهید بهشتی در تشکیل جامعه روحانیت مبارز، پیشگام بود و در واقع او بود که روحانیون را در یک مجموعه سازماندهی کرد. در سال ۵۶ که رژیم و نیرو‌های مذهبی و مردمی کاملاً رویاروی هم قرار گرفتند رژیم پهلوی که استراتژی مشخصی نداشت، پی‌در‌پی مرتکب اشتباهات متعدد شد و دست به اقداماتی زد که هر یک زمینه‌ساز اقدامات بعدی انقلابیون شد. در نقطه مقابل رژیم، نیرو‌های انقلابی به شکلی سازمان یافته و منسجم و با برنامه‌های مشخص عمل می‌کردند. به نظر من بخش زیادی از این برنامه‌ریزی‌ها و سازماندهی‌ها را شهید بهشتی انجام داد.
نقش شهید بهشتی حتی تا تظاهرات ۱۶ شهریور سال ۵۷ هم چندان بر عموم و حتی محققان معلوم نیست. شهید مفتح در تپه‌های قیطریه نماز عید‌فطر را برگزار کرد و سپس راهپیمایی آرامی شروع شد. رژیم شاه واقعاً سر از برنامه‌ریزی روحانیون در نمی‌آورد. خیلی‌ها تصور می‌کردند این کار‌ها را طرفداران دکتر مصدق انجام می‌دهند ولی خود شاه که اطلاعات دست اولی داشت، می‌گفت: این کار روحانیون است! در آن دوره بازیگردان جریان اصلی مخالف با انقلاب اسلامی، امریکا بود. حضرت امام به لحاظ نظری و سیاسی، تقابل با سیاست خارجی امریکا را در دستور کار قرار دادند و فرماندهی عملیاتی این تقابل را نیز شهید مطهری و شهید بهشتی به عهده داشتند که با هماهنگی با جامعه روحانیت کار را پیش بردند. امام با درایت بی‌نظیر خود کاری کردند که مبارزه مسلحانه ضرورت پیدا نکند و شهید مطهری و شهید بهشتی با دقت، خط فکری امام را عملیاتی کردند و هر دو هم با درگیری مسلحانه مخالف بودند.

نقش شهید بهشتی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی تبیین کنید. این نقش چرا تا این حد حساس و منشأ این همه موضع‌گیری و صف‌آرایی شد؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب به فرمان امام تشکیل شد که اعضای آن شهید مطهری، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بودند. جالب اینجاست که شهید بهشتی بدون رأی‌گیری و به شکلی طبیعی، رئیس شورا شد. ایشان این توانایی عجیب را داشت که در هر جمعی که قرار می‌گرفت، به طور طبیعی مدیریت آن جمع را به عهده می‌گرفت.

چرا؟

چون قدرت مدیریت و جمع‌بندی شگفت‌انگیزی داشت. کورت والدهایم، دبیرکل سازمان ملل هنگامی که از ایران به امریکا برگشت، در کتاب «کاخ شیشه‌ای سیاست» نوشت: «در ایران دکتر بهشتی کانون اصلی قدرت است!» یادمان هست که در مجلس‌خبرگان، با وجود حضور عده زیادی از بزرگان، علما و حتی مراجع بعدی، اداره مطلق مجلس با شهید بهشتی بود. به همین دلیل هم بود که دشمن تمام تمرکز خود را روی ترور شخصیت ایشان گذاشته بود و انواع و اقسام شایعات ناجوانمردانه را در مورد شهید در سطح گسترده‌ای در جامعه پخش می‌کرد. این فشار‌ها مخصوصاً زمانی اوج گرفت که موضوع نامزدی شهید بهشتی برای ریاست جمهوری مطرح شد. هنگامی که بنی‌صدر کاندیدا شد، شهید بهشتی جزو اولین کسانی بود که متوجه خطر حضور او در صحنه سیاسی و اجرایی کشور شد. با انتخاب بنی‌صدر، شهید بهشتی با زیرکی و درایت زاید‌الوصفی، حزب جمهوری اسلامی را به گونه‌ای مدیریت کرد که در انتخابات مجلس شورای اسلامی، اکثر کاندیدا‌های حزب به مجلس راه پیدا کردند و راه برای مقاومت در برابر خواسته‌های نامعقول بنی‌صدر هموار شد و نهایتاً هم به عزل بنی‌صدر انجامید.

زمینه‌های پیدایش فاجعه هفتم تیر و پیامد‌های آن را ذکر کنید.

با حذف بنی‌صدر از صحنه سیاسی اجرایی کشور، مجاهدین خلق که امید زیادی به او بسته بودند، عملاً خود را در بن بست سیاسی دیدند و در نتیجه دست به یکسری ترور‌های کور زدند و سعی کردند با روش‌های انتحاری، نظام را وادار به دادن امتیاز یا حتی تسلیم کنند. در برابر این جریان، جبهه مردمی مسلمان و روحانیون قرار داشتند که شهید بهشتی در رأس آن بود. سازمان مجاهدین با کمک سازمان سیا در ارکان اصلی حکومت نفوذ کرد و مثلاً توانست توسط مسعود کشمیری- که مدیرعامل سابق یک شرکت انگلیسی و عضو سازمان مجاهدین بود- در دفتر نخست‌وزیری بمب کار بگذارد. پیش از آن هم محمدرضا کلاهی که خود را به عنوان کارمند حزب جمهوری در آنجا تثبیت کرده بود و امور مربوط به برگزاری جلسات را به عهده داشت، در دفتر حزب بمب گذاشت و فاجعه هفتم تیر را به وجود آورد.
فاجعه هفتم تیر فصل جدیدی را در تاریخ انقلاب اسلامی گشود. امریکا و دست‌نشانده‌های او تصور می‌کردند با از بین رفتن رهبران سیاسی و موج ترور و ارعاب، مردم صحنه را ترک خواهند کرد، در حالی که موضوع برعکس و روح فداکاری در مردم تقویت شد. با ماجرای هفتم تیر، برای دفاع از کشور و انقلاب موج مضاعفی ایجاد شد و مردم حضور بیشتری در صحنه پیدا کردند. شهادت شهید بهشتی روحیه شهادت‌طلبی و شهادت‌خواهی را در مردم تقویت کرد و شهادت ایشان در گسترش فرهنگ شهادت‌طلبی تأثیر شگفتی داشت.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار