به عنوان نخستین سوال، لطفا بفرمایید که ازچه مقطعی و چگونه با شهید صدوقی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده زمانی که در قم به کلاس درس اخلاق حاجآقا حسین فاطمی میرفتم، توصیف شهید آیت الله صدوقی (رضوان الله تعالی علیه) را شنیدم و بسیار علاقمند شدم که ایشان را ببینم. بالاخره در منزل دوستی برای نخستین بار ایشان را دیدم و انصافاً از همان ابتدا شیفته خلق خوش و بزرگواری ایشان شدم. متأسفانه با ایشان ارتباط کاری نداشتم، اما طلبه جوانی بودم که به انقلابیون علاقه زیادی داشتم و ایشان هم یکی از استوانههای اصلی مبارزه بودند.
از ارتباط شهید صیادشیرازی و شهید صدوقی چه میدانید؟
شهید صیادشیرازی به علما و روحانیون علاقه زیادی داشت و همیشه محضرشان میرفت. از جمله علمائی که شهید صیاد زیاد به آنها سر میزد و از محضرشان کسب میکرد، شهید آیتالله صدوقی، شهید آیتالله دستغیب و مرحوم آیتالله بهاءالدینی بودند. بعضی از آنها را خود من به شهید صیاد معرفی کرده بودم.
پس از انقلاب جنابعالی مدتی فرمانده سپاه پاسداران اصفهان بودید. از آنجا که اصفهان و یزد از قدیمالایام ارتباطات وسیعی با هم داشتند، در این دوره تعامل شما با شهید آیتالله صدوقی چگونه بود؟
بنده مخصوصاً وقتی که فرماندهی بسیج مستضعفان کشور را از بنیصدر تحویل گرفتم، زیاد به یزد و محضر شهید صدوقی میرفتم. در واقع یزد اولین شهر کویریای بود که در سفر به استانها به آنجا رفتم. جلسه ناهاری خدمت ایشان بودم و عرض کردم از بسیج مستضعفان میآیم و همان طور که از نامش مشخص هست نیازمند کمک مالی بزرگوارانی، چون شما هستیم. ایشان به خادمشان که سید هم بود فرمودند که بروید و یکی از آن کیسههای پول را بردارید و بیاورید. او هم رفت و کیسهای را آورد و شهید صدوقی حتی اجازه ندادند پولها را بشمریم و رسیدی چیزی بدهیم. کیسه پول را به تهران آوردیم و شمردیم و رقم قابل توجهی بود که سرمایه صندوق قرضالحسنه بسیجیها شد. آن صندوق گمانم هنوز فعال است و گسترش زیادی پیدا کرده. به بچههای بسیج وامهای کوچک میدادیم و کارشان را راه میانداختیم. بسیار صندوق با برکتی بود.
اشاره کردید که فرماندهی بسیج را از بنیصدر تحویل گرفتید. شهید صدوقی در زمره نخستین کسانی بودند که قاطعانه در برابر بنیصدر موضعگیری کردند. در این زمینه چه خاطراتی دارید؟
یادم هست که در اصفهان، در منزل آیتالله طاهری جلساتی برگزار میشد و در آن جلسات بنا بر این بود که به نوعی بنیصدر را مطرح و از او پشتیبانی کنند. آیتالله طاهری در نماز جمعه اصفهان او را مطرح کرد. من در آن جلسه بودم و دیدم که آیتالله طاهری به شهید آیتالله صدوقی و شهید آیتالله دستغیب تلفن زد و بنیصدر را مطرح کرد. صدا بلند بود و همه ما که آنجا نشسته بودیم، صدای مخاطب را میشنیدیم. شهید صدوقی صراحتاً گفتند که بنیصدر آدم قابل اعتمادی نیست و این کار را نکنید. هر چه آقای طاهری سعی کرد رضایت شهید صدوقی را بگیرد، ایشان همچنان روی موضع خودش بود و میگفت که نمیشود به بنیصدر اعتماد کرد.
شهید صدوقی علاوه بر کمکهای مالی فراوان به جبهههای دفاعمقدس، در مواردی بهرغم بیماری شدید دیابت، در جبههها حضور هم پیدا میکردند. از آن ایام چه خاطراتی دارید؟
بله، ایشان انصافاً پشتوانه بسیار قوی و محکمی برای جبههها بودند و به همت ایشان کمکهای مردمی به طور مستمر به جبههها میرسید. همچنین ایشان بارها به جبهه هم تشریف آوردند. در فیلمی که گاهی از تلویزیون پخش میشود، ایشان به همراه مرحوم آیتالله مشکینی در قرارگاه هستند و من هم در خدمتشان هستم. شهید اشرفیاصفهانی هم زیاد به جبهه میآمدند و بنده یک بار حدود دو ماه در خدمت ایشان بودم. حضور این بزرگواران باعث دلگرمی رزمندگان و تقویت روحیه آنها میشد. علما و روحانیون بزرگوار با تبیین حقانیت راه امام و به استناد آیات و روایات، جای تردیدی برای رزمندگان باقی نمیگذاشتند که دارند در راه حق میجنگند و شهید راه حق هستند. حضور این بزرگان موجب تقویت معنویت، یعنی تنها سلاحی بود که در اختیار داشتیم. ما باید در کنار ارتشی فروپاشیده و سلاحهای نه چندان کافی با یک ارتش کلاسیک آموزش دیده و مجهز میجنگیدیم. طبیعتاً در این جنگ نابرابر، تنها سلاح ما روحیه و ایمان رزمندگان ما بود که روحانیون در تقویت این عامل نقش بسیار ارزندهای داشتند. در آن روزها خائنان و جاهلان بودند که سعی میکردند بین ارتش و سپاه تفرقه ایجاد کنند تا نتوانیم در برابر دشمنی که همه دنیا از او پشتیبانی میکرد دوام بیاوریم. تقش بزرگانی، چون شهید صدوقی در ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش مثال زدنی بود.
حضور شخصیتهای ردههای بالای نظام در جبهههای جنگ، تبلیغات مسموم دشمنان را که سعی میکردند بین مردم و روحانیون فاصله بیندازند خنثی میکرد، چون مردم دنیا حضور آنها در جبهههای جنگ را میدیدند و اکاذیب دشمنان نقش برآب میشد؛ لذا حضور این بزرگواران روحیه دوستان را تقویت و دشمن را مأیوس میکرد.
روحانیونی، چون شهید آیتالله صدوقی در جبههها چه کردند؟ ایشان بیشتر در کدام جبههها حضور داشتند؟
من خودم یکی دوبار در جبهههای جنوب در خدمتشان بودم ایشان روحیه لطیفهگو و شوخی داشتند و وقتی با رزمندهها حرف میزدند، آنها را شاد و روحیهشان را تقویت میکردند. این بزرگواران در جبههها برگزاری نمازهای جماعت را به عهده داشتند و بین دو نماز سخنرانیهای روحیه بخشی را ایراد میکردند و شبها هم جلسات دعا را برگزار میکردند. سخنان این بزرگواران در تزکیه نفس و بالا بردن روحیه ایثار و جهاد بسیار مؤثر بود.
ویژگیهائی که در شهید صدوقی وجود داشت و دشمنان انقلاب را به فکر از میان برداشتن ایشان واداشت، از نظر شما کدامند؟
مهمترین عامل این بود که ایشان سالها قبل از پیروزی انقلاب در کنار بزرگانی، چون شهید آیتالله مطهری، شهید آیتالله بهشتی، شهید دکتر باهنر، شهید آیتالله مفتح و دیگران به مبارزه علیه مکاتبالحاوی و التقاطی و تبیین تفکر و احکام اسلامی پرداخت. طبیعی است که این جریانات از همان سالها دشمنان اصلی خود را شناخته و رصد کرده بودند. این جریانات، خود را مدعی مبارزه با رژیم شاه میدانستند، اما هنگامی که حضرت امام با صلابتی مثالزدنی، در خرداد سال ۴۲ نهضت خود را با سخنرانی در مدرسه فیضیه آغاز کردند، آنان متوجه شدند که در بین ملت جائی ندارند و ملت مسلمان میخواهد به زعامت مرجع خود علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بجنگد و لذا جائی برای آنها باقی نمیماند. آنها که با آن زمان ادعا میکردند که اسلام دین مبارزه نیست، ناگهان خود را با مرجعی روبرو دیدند که به صراحت به شاه میگفت: کاری نکن که بگویم تو را از کشور بیرون کنند. هیچ کسی جرئت بیان چنین جملهای نداشت. اولین اتفاقی که افتاد، ایجاد انشعاب در سازمان مجاهدینخلق بود که در بین نیروهای مخالف شاه که از عده وعده بیشتری نسبت به سایر جریانها برخوردار بود، اختلاف افتاد. کسانی، چون شهید شریف واقعی به روحانیت روی آوردند و امثال رجوی و خیابانی به مخالفت با انقلاب و نظام پرداختند و تبدیل به جزیان اصلی مخالفت با روحانیت شدند.
منافقین حتی قبل از پیروزی انقلاب هم در موضعگیریهای درونی علیه روحانیت حرف میزدند، اما در ظاهر عدهای از آنها ادعای اطاعت از امام و برخی از روحانیون از جمله مرحوم آیتالله طالقانی را داشتند. پس از انقلاب منافقین متوجه شدند که در نظامی که به رهبری مرجع دینی صورتبندی شده و ارکان مهم آن را روحانیون در اختیار دارند، جائی ندارند، لذا رفتند و پشتسر بنیصدر که از جنس خودشان بود، ایستادند. بنیصدر هم سمتهای حساسی، چون اداره کل مخابرات را به دست آنان (حسین نجاتبخش) داد و از این طریق دستشان را برای شنود و همه مکالمات بازگذاشت. آنان ابتدا تصمیم گرفتند مقام معظم رهبری را هنگام سخنرانی در مسجد ابوذر (۶ تیر) با بمبی که در داخل یک ضبط جاسازی کرده بودند، از میان بردارند. در هفتم تیر آن فاجعه را خلق کردند که در آن بیش از ۷۲ تن از شخصیتهای برجسته نظام را از دست دادیم. گمان میکنم ۲۶ تیر بود که به جان مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی سوءقصد کردند. در ۸ شهریور فاجعه دفتر نخستوزیری را آفریدند و بعد هم طبق فهرستی که تهیه کرده بودند، دست به ترور شخصیتهای بزرگی، چون آقای هاشمینژاد، آقای اشرفی اصفهانی، آقای صدوقی، آقای دستغیب و... زدند. هدف منافقین از این ترورها، از بین بردن مسئولین اصلی نظام و یاران همیشگی امام بود.
شهید صدوقی که پست و مقام اجرائی نداشتند. علت نفوذ فوق العاده ایشان در بسیاری از مناطق ایشان چه بود؟
ایشان از ارکان مهم انقلاب بودند و نقش بسیار مهمی در تحکیم و تقویت نظام داشتند. ایشان از یاران قدیمی امام و همواره در خدمت نهضت امام بودند و کل منطقه یزد و جنوب خراسان تحت نفوذ معنوی ایشان بود. سایر شهدای محراب هم در مناطق خود نفوذ معنوی زیادی داشتند. منافقین میخواستند با برداشتن ستونهائی که ساختار انقلاب را سرپا نگه داشته بودند، در واقع این بنای رفیع را تخریب کنند و امام را بییار و یاور بگذارند. غافل از اینکه این انقلاب به فضلالهی و با پشتوانه مردمی، از تمام پیچ و خمهای سختی که دشمنان انقلاب بر سر راهش ایجاد کردند گذر کرده و باز هم عبور خواهد کرد. دشمن چهرههای بزرگی را از ما گرفت، اما با دعای حضرت صاحبالامر (عج)، حضور امام راحل و اینک با وجود مقام معظم رهبری، با یاری خدای متعال، این انقلاب موانع دیگر را هم پشت سر خواهد گذاشت و پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلیاش خواهد سپرد انشاءالله.