جوان آنلاین: نیمه دوم تیرماه 1359 از ملتهبترین روزهای دوران انقلاب است، ایامی که یکی از بزرگترین توطئهها علیه انقلاب، تنها چند ساعت مانده به اجرا، خنثی شد و جان امام خمینی(ره) و بسیاری از مردم حفظ شد. 18 تا 21 تیرماه روزهایی است که کودتاگران آماده عملیات میشدند و میخواستند ابتدا با بمباران تهران و سپس با حرکت دادن نیروهای زرهی سرنوشت نهضت را با کودتایی به نام نقاب در دست بگیرند. سلاحها فراهم شده بود، هواپیماها در شرف پرواز بودند و نیروها آماده عملیات که با افشاگری چندتن از نیروهای متعهد ارتش جمهوری اسلامی و پیگیریهای شخص آیتا... خامنهای این کودتا خنثی شد. حالا اما پس از گذشت چندین سال از آن روزها، به نظر میرسد همچنان سوالهای زیادی درباره این واقعه وجود دارد و ابهامات آن همچنان باقی است. از اینرو و در سالگرد خنثیشدن این واقعه به سراغ یکی از محققان و پژوهشگران این کودتا رفتیم تا برخی ابهامات و سوالات مطرح شده را بررسی کنیم.
شاداب عسگری، سرهنگ بازنشسته ارتش، مدرس دانشگاه آزاد و پژوهشگر تاریخ معاصر بهویژه وقایع نظامی و امنیتی است. او تاکنون چندین کتاب درباره وقایع دوران ابتدایی انقلاب ازجمله ماجرای طبس و کودتای نقاب تدوین کرده و همزمان ابهامات موجود را با نگاهی جدید پاسخ داده است. او هماکنون کتابی با عنوان «قدر مطلق یک توطئه» را در دست چاپ دارد که به جزئیات و ابهامات مربوط به ماجرای نقاب میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی وی با روزنامه «فرهیختگان» است.
ناظر به کتابی که با عنوان «قدر مطلق یک توطئه» در دست تدوین دارید، سوال این است که تفاوت نگاه شما به ماجرای کودتایی که به نوژه معروف شد نسبت به کارهایی که تاکنون انجام شده، چیست؟
کودتای تیر 59، به کودتای نوژه مشهور شد چون محل آن پادگان نوژه بود ولی شهید نوژه، اولین شهید خلبان نیروی هوایی بعد از انقلاب بود که در زمان دولت بازرگان شهید شد.
مطالعات قبلی درباره این کودتا صرفا معطوف به یکسری خاطرهنگاری بوده و عموما پژوهش ویژهای درباره این ماجرا صورت نگرفته است. ازجمله استنادات تاریخی هم خاطرات حجتالاسلام ریشهری است که خب این مجموعه هم صرفا خاطرهنگاری است و از پژوهش و تحقیق خبری نیست و ابهامزدایی در این ماجرا نبوده است.
کسانی که سخن گفتهاند خیلی ساده از کنار این مساله عبور کرده و به مهمترین بخشهای ماجرا دقت نکردهاند. من استخدام 1362 ارتش هستم و قسمت اعظمی از فرماندهان ما و کسانی که با آنها کار میکردیم در حکومت قبلی استخدام شده بودند. من با نوع تفکر و دیدگاههای آنها آشنا بودم و از این نظر به ماجرا ورود کردم. در آن زمان اولین سوالی که به ذهنم رسید که سوال سادهای هم بود، این بود که «در ارتش شاهنشاهی جایگاه افراد مشخص بود، ارتش در راس قرار داشت و بعد ژاندارمری و بعد شهربانی بود. چطور یک سرهنگ و ژاندارمری، میتواند یک سپهبد و چند سرتیپ و 20 سرهنگ را زیر امر خود بگیرد؟» پاسخ ابتدایی من این بود که این امر با توجه به سلسلهمراتب و روحیات ارتشیهای زمان شاه محال است.
سرهنگ بنیعامری چطور سرتیپ مهدیون و چند سرتیپ دیگر و 20 سرهنگ که شاغل و بازنشسته بودند را زیر فرمان خود میگیرد و آنها از او اطاعت میکند؟ این قضیه ذهن من را بسیار مشغول کرد. به این نتیجه رسیدم که باید کسی یا قدرتی پشتسر بنیعامری باشد که آن قدرت همه ارتشیها را بشناسد و به خائنان حاضر در میدان بگوید از این فرد تمکین کنید! در غیر این صورت محال است که این اتفاق بیفتد. مضاف اینکه 18 ماه از انقلاب گذشته است یعنی روحیات ارتش شاهنشاهی در این حضرات هنوز وجود دارد.
شاهد مثال هم اینکه در اوراق بازجویی از سران کودتا اگر نگاه کنید نوشتهاند «تیمسار فرمودند» و نمیگویند فلانکس گفت. دقت کنید این فرد درحال بازجویی است و قرار است اعدام شود اما بازهم میگوید «تیمسار به من فرمود... ». خب سوال اینجاست که این افراد با این روحیه چطور زیر بار فرمان یک سرهنگ ژاندارمری میروند؟
این ذهن من را بسیار مشغول کرد و هرچه گشتم برخورد نکردم که کسی در این 40 سال به این موضوع پرداخته باشد و این سوال را مطرح کرده باشد. با این سوال کار خود را شروع کردم که حالا جریان چیست؟
تنها محلی که اطلاعات تکتک نفرات ارتش را داشت، اداره مستشاری آمریکا بود
ماحصل تحقیقات شما در این زمینه چه بود؟
عرض میکنم. سوال دیگری که مطرح کردم این بود که افراد را برای این کودتا چه کسانی انتخاب کردند؟ آیا به یگانها رفتند و گفتند قرار است ما کودتا کنیم و چه کسی همراه میشود؟ تعدادی هم دست بالا کردند و انتخاب شدند. یا به افراد گفتند حاضر هستید در کودتا شرکت کنید؟ خب اگر قبول نمیکردند یا لو میدادند چه میشد؟
به این نتیجه رسیدم که باید شناخت ویژهای از تکتک ارتشیها وجود داشته باشد، چراکه از یگانهای مختلف افراد را انتخاب کرده بودند. افراد از تیپ 23 نوهه بودند، لشکر 92 زرهی اهواز، پایگاه هوایی همدان، لشکر یک و دو گارد تهران بود که بعد از انقلاب لشکر یک و دو تهران شده بود. چه کسی از اینها اطلاعات و شناخت داشت. روی این مساله کار کردم که چه کسانی میدانستند و میتوانستند کل اطلاعات این افراد را جمعآوری کنند.
مضاف بر اینکه غیر از لشکر 92 که دو تا سه مسئول آن در رده معاون لشکر و فرماندهی تیپها دخیل در این امر بودند و لشکر یک و دو گارد که یکی دو معاون آن درگیر بودند، رده افرادی که برای کودتا انتخاب شدند همگی از فرمانده گردان بالاتر نبودند و در سطح پایین ارتش بودند در نتیجه افراد جوانی بودند و باید اطلاعات آنها را یکی داشته باشد که سراغ آنها برود.
بررسی کردم اطلاعات در دست چه کسی میتواند بوده باشد. به قوت و قدرت بررسی کردم که چه کسانی این شناخت را میتوانستند داشته باشند.
در قدم اول ساواک قرار داشت. اما ساواک منحل شده بود و کار ویژهای نداشت، افراد آن غالبا متواری بودند و اطلاعات در دسترس آنها نبود. نمیتوانستند الان بعد از 15 ماه پروندهها را یکییکی خارج کنند.
دوم ضداطلاعات بود که آن هم منحل شده بود. سوابق ضداطلاعات نیروها دست افراد انقلابی افتاده و البته ضداطلاعات آن زمان انسجام نداشت.
آن زمان ضداطلاعات در نیروی هوایی برای خود جزیرهای عمل میکرد و کاری به ستاد نداشت. در نیروی زمینی کار خود را انجام میداد و... . پس ضداطلاعاتی وجود نداشت.
سومین مورد فرماندهان ارتش بودند. تمام فرماندهان رده سرتیپی به بالا بلافاصله بعد از انقلاب بازنشسته شدند. تعدادی اعدام شدند، تعدادی زندان شدند و قسمت اعظم از کار برکنار شدند که برخی از کشور خارج شدند.
اما خب سوال اینجا بود که چند فرمانده میتوانستند این اطلاعات را داشته باشند؟ مگر همه اعضای انتخاب شده برای کودتا زیرنظر یک فرمانده بودند؟ پس این گزینه هم رد شد.
گزینه آخر اداره مستشاران آمریکا بود. جایی که بعدها فهمیدم تنها جایی بوده که از سال 32 به بعد در ستاد مشترک بهعنوان یک ادارهای که جزء گیرندگان همه نامهها و مکتوبات ارتش بود، قرار داشت و تمام سوابق افراد و اعضای ارتش دستنخورده در آن مانده بود و افرادی که روی این سوابق کار کردند، آنها هم حضور داشتند.
این اداره مگر منحل نشده بود؟
منحل شده بود. دقیقا سال ۵۷ که انقلاب شد منحل شد. تعدادی از مستشاران ماندند و حدود سه هفته قبل از تسخیر لانه جاسوسی بهطور کامل به واسطه قانونی که توسط دولت آقای بازرگان تصویب شد منحل شدند، اما سوابق و اسناد آنها از بین نرفت. شناختی که آنها داشتند هم از بین نرفت. کارشناسان آنها که روی تکتک اعضای ارتش کار کرده بودند و تحقیق و اطلاع داشتند حاضر بودند و سوابق هم در اختیار آنها بود.
این دومین نکتهای بود که باید برای من رفع ابهام میشد.
قرابتهای بین کودتای نقاب و حمله نظامی طبس وجود داشت
فکر کنم ابهام سوم ارتباط این کودتا با ماجرای حمله نظامی و ماجرای طبس بود؟
بله دقیقا. سومین مطلب این بود که قرابتهایی بین کودتای نقاب و حمله نظامی طبس وجود داشت.
من درباره حمله نظامی آمریکا به طبس بحث جدایی باید داشته باشم و تنها این را بیان کنم که قرابتهای بسیار زیادی در اهداف وجود داشت.
این سه مورد را که بسیار مهم بودند کنار هم گذاشتم. تحقیق خود را ادامه دادم و حتی به اوراق بازجوییها هم سر زدم.
در برخی منابع آمده که عاملان کودتا خودشان هم میدانستند که موفق نمیشوند. چقدر این سخن درست است؟
در اوراق بازجویی این را دیدهام. سرتیپ محققی میگوید: «من متوجه شدم که گز نکرده (اندازه نکرده) میخواستیم ببریم و چه کار بچگانهای انجام میدادیم.» یعنی این چیزی است که الان محققی متوجه میشود آن موقع متوجه نمیشد؟ چرا این کار را کردند؟
یکسری صحبتها را بهعنوان منبع داریم که در کتابها بیان شده ولی از کنار اینها به سادگی عبور کردهایم. بهطور مثال عاملان کودتا میگویند علت انتخاب نیروی هوایی همدان این بوده که وقتی پرواز انجام شد و اهداف مدنظر هم بمباران شد، ممکن است مردم بیایند و فرودگاهها را بگیرند و ما جایی برای فرود نداریم، لذا باید جایی را برای عملیات انتخاب کنیم که احتمال حضور مردم و مقاومت آنها در مقابل ما وجود نداشته باشد.
خب این یعنی چه؟ کودتا میکنید، بمباران میکنید، اما حتی اطمینان ندارید سالم باز میگردید یا خیر؟ این چه کودتایی است؟! میگویند به این دلیل همدان را انتخاب کردیم که از دسترس مردم دور باشد که بتوانیم آنجا برویم و سالم فرود بیاییم. این یعنی کودتا خیلی متزلزل بوده است!
پس چرا عملیات کردند؟
همین اتفاقا سوال مهمی است. چه باعث شد که اینها وارد شوند و چه کسی به اینها این اطمینان موفقیت را میداده است؟ این چند سوال انگیزه من شد تا این موضوع را بررسی کنم و بفهمم چرا و چطور این امر دنبال شد و من دنبال چراها هستم. عمده افرادی که تحقیقاتی کردند یا کتابهایی نوشتند زیاد به کلان قضیه نپرداختند. من به این امر پرداختم و تفاوت در این امر است.
چرا این را کودتای متزلزل مینامید؟ اصلا چرا با طبس شبیه بوده؟
اجازه دهید قدری ریشهای توضیح دهم. آمریکاییها یک تئوری دارند که سال ۱۹۴۷ مطرح شد و سال ۵۱ به صورت رسمی آن را اعلام کردند، تحت عنوان «تئوری دومینو». این تئوری درخصوص بلوک شرق بود و میگفت کشورهایی که در یک منطقه به صورت کلونی وجود دارند، اگر یکی از آنها کمونیست شود همانند دومینو بقیه کشورها را کمونیست میکند.
با کودتا میخواستند مانع دومینوی اسلامی در منطقه شوند
اتفاقی که در فیلیپین و ویتنام افتاد؟
بله، ابتدا در کره انجام شد و بعد ویتنام، لائوس و... . سال 57 که انقلاب ایران پیروز شد همزمان یعنی در حوالی همان سال چندین اتفاق در منطقه رخ داد که مجموعه این اتفاقات زنگ خطر را برای آمریکا به صدا درآورد که در سامانههای بلوک شرق یک امر جدید واقع شده است.
در آن ایام در پاکستان، بحرین، عراق و حتی ترکیه اعتراضات عمومی گسترش یافت و انقلابهایی علیه جریانهای حاکم شکل گرفت که بعدها موجب نگرانی آمریکاییها هم شد. آنها همه این اتفاقات را کنار انقلاب ایران گذاشتند و آن را ترجمه کردند، لذا نگران شدند.
اتفاقات پشت پرده هم رخ داد که در کتاب واقعه طبس به آن اشاره کردم. حرکتهای آزادیخواهانه نهتنها در کشورهای منطقه بلکه در سراسر جهان رخ داد. امامجمعه واشنگتن از امام خمینی بهعنوان رهبر مسلمین جهان در سال 58 یاد کرد.
حتی این انقلاب ایرانی آنقدر در جهان موثر بود که اهل تسنن وهابی مسجدالحرام را در مکه تسخیر کردند و رهبر خود را «مهدی موعود» نامیدند، لذا تاثیر رسانهای بسیار بود. البته امام و جمهوری اسلامی این حرکت را که به صورت مسلح وارد مسجدالحرام شدند، محکوم کردند.
در آن زمان شوروی به افغانستان حمله کرد و چند اتفاق دیگر که فصل مشترک همه اینها ظهور اسلام و البته مقابله با آن از سوی حاکمان و استعمارگران بود. در این وقت آمریکا احساس خطر کرد که حرکت اسلامی یکباره در منطقه رخ داده و ممکن است تشدید شود.
از طرفی وقتی بحث تسخیر لانه جاسوسی نیز مطرح شد ابهت آمریکا بهطور کامل شکسته شد، لذا باید این امر به نحوی پایان مییافت که بحث طبس را طرحریزی کردند و جلو آمدند. من نکتهای درباره طبس بیان کنم، برخلاف رویه 40 ساله آمریکا که اذعان میکند همه گزینهها اعم از گزینه نظامی روی میز است؛ در ماجرای طبس و پس از آن هیچگاه از گزینه نظامی صحبت نشد.
در حالی که پنج روز بعد از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان، کارتر دستور حرکت نظامی را میدهد.
واقعه طبس اهدافی داشت که به اهداف کودتا نزدیک بود و میخواستند در هر صورت با جمهوری اسلامی مقابله کنند و باید درس عبرتی به جمهوری اسلامی میدادند تا بر اساس آن کشورهای اسلامی منطقه قدعلم نکنند.
طبس موفق نشد و باید حرکت دیگری انجام میشد، لذا بحث کودتا را طرحریزی کردند.
کودتا موفق نشد، چون بدنه اصلی ارتش به امام پیوسته بودند
خب کودتا هم موفق نشد. اما نگفتید چرا؟
کودتا موفق نمیشد چون سپهبد عبدالعلی بدرهای که فرمانده لشکرهای گارد شاهنشاهی بود و در دو ماه آخر بهعنوان فرمانده نیروی زمینی منصوب میشود، روز 22 بهمن در شورای ارتش، از او سوال میشود که چند نیرو در اختیار دارد و میگوید تنها 700 نیرو دارد.
یک نکته ظریف وجود دارد که چرا کودتا قوی انجام نشد؟ پاسخ هم این است که چون ارتش در اختیار آنها نبود. قاطبه ارتش به امام پیوسته بود و از امام تبعیت میکردند و فقط عمدتا کسانی در اختیار آنها بودند که جدای از این افراد یعنی بدنه اصلی بودند. این مسلم است که وقتی کودتا نیرو و سرباز نداشته باشد کاری نمیتواند انجام دهد.
در نتیجه اینها نمیتوانستند روی کار نظامی وسیع کار کنند که اگر چنین امکانی بود انقلاب پیروز نمیشد. رفتارهایی که ارتش، امام و ملت با هم انجام داده بودند، یعنی 22 بهمن انقلاب پیروز میشود و بعداز ظهر آن روز امام بیانیهای میدهد که در حمایت از ارتش است.
29 فروردین روز ارتش اعلام میشود و ارتش با ساز و برگ خود رژه میرود. امام چه ریسکی کردند و چه اعتماد و باوری به این ارتش داشتند! در جریان حمله کومولهها به سنندج و در جریان حمله چریکهای فدایی به گنبد اصلیترین نیرویی که وارد شد و عمل کرد ارتش بود.
البته اینکه میگویم ارتش اینگونه بود و اینقدر به امام نزدیک بود، به این معنا نیست که سپاه، مردم و... انقلابی نبودند. باید اذعان کرد که اصلیترین نیرو در آن زمان ارتش بود که وارد صحنه شد.
البته باید این را در نظر گرفت که شاه 50 سال سرمایهگذاری کرده بود و به هر حال یک مقدار هوادار داشت. وقتی بختیار از مجلس رای آورد من جوان بودم و یادم هست که حتی تعدادی از او حمایت کردند. نمیتوان گفت صددرصد مملکت در زمان ورود امام، انقلابی بودند.
ارتش هم مثل جامعه. همان روزهای اول یک تعدادی از ارتشیها درباره انقلاب قیامهایی را میخواستند راه بیندازند ولی دستگیر شدند و به سزای عمل خود رسیدند. سوال این است که در بین مردم عادی ایران چنین چیزی وجود نداشت؟ وجود داشتند و در ارتش هم یک عده با شاه بودند.
پس چرا گفتید قدر مطلق؟ یعنی برد و باخت برای آنها پیروزی بود؟
بله، بنا به خاصیت قدر مطلق هر چه از آن خارج شود مثبت است.
اگر کودتا پیروز میشد آنها موفق شده بودند. حتی اگر موفق میشدند فقط بمباران را انجام دهند قسمت اعظم خواسته آمریکا محقق میشد. اما اگر هیچکدام هم محقق نمیشد و دست کودتا رو میشد، به احتمال زیاد ارتش منحل میشد و این خبر بسیار خوبی برای آمریکا و عراق بود.
باید این را گفت که خواسته اصلی آنها و خواسته در دسترسشان حذف ارتش بود. اگر موفق نمیشدند فرض این بود که ارتش از اعتبار میافتاد و برکنار میشد. البته این را هم بدانید که احزاب و گروههایی که در این مسیر بودند این حرف را زدند و بر آن هم تاکید داشتند که ارتش باید منحل شود. مهمترین این گروهها مجاهدین خلق و حزب توده بود. هدف مهم حذف ارتش بود. نابودی امام و حذف ارتش دو هدف این توطئه بود. هر کدام از این اهداف محقق میشد قسمت اعظم خواسته آنها محقق میشد.
بختیار این وسط چهکاره ماجرا بود؟ اینها صرفا از طریق بختیار وارد میشوند و نیروها را ساماندهی کردند؟ اگر آمریکاییها بودند به عاملیت بختیار بوده است؟
خیر. یک چند نکته درباره بختیار باید بررسی کنیم. بختیار در سالهای آخر پهلوی تقریبا کنار رفته بود و نهایتا تا سال 56 و 57 که وارد شد. او ابتدا و در ایام قبل وکیل آقای برومند، نماینده مجلس شورای ملی، شده بود. همزمان مدیرعامل یک کارخانه هم بود. ببینید وقتی فردی مدیرعامل یک کارخانه و وکیل حقوقی یک نماینده مجلس شورای ملی است یعنی مورد تایید ساواک است. خب آن زمان خیلی مطرح نبود و کمکم رشد یافت و ارتقا پیدا کرد.
در سال 57 بیانیهای صادر شد که بازرگان و کریم سنجابی داده بودند و بختیار هم زیر آن را امضا کرده بود. حتی تا زمانی که بحث انقلاب و نخستوزیری وی پیش آمد، او هزینهای نداده بود. لذا چیزی در چنته نداشت و شناخت ویژهای هم از شرایط نداشت.
من معتقدم ارتش شاهنشاهی که 50 سال آموزش میبیند که فردپرست باشد، نمیتواند ظرف چند ماه از شاه به فرد دیگری روی بیاورد. لذا بختیار را نباید آنچنان در عمل جدی گرفت.
در ایام 22 بهمن او نمیتواند اقدام موثری انجام دهد و به همین دلیل آمریکا ژنرال هایزر را به ایران میفرستد که سران ارتش را متقاعد کند از بختیار اطاعت کنند. خب با این شرایط باید بررسی کرد که بعد از 36 روز چطور یکباره محبوب قلوب ارتشیهای جداشده از انقلاب میشود.
همه میگویند دفتر بختیار پول گرفته و اینها را ساماندهی کرده است.
خیر. حالت شورایی داشته است. یک بحث نظامی و یک بحث سیاسی و یک امر حکومتی بوده است. مهم این است که در بحث نظامی و عملیات میدانی نباید به دنبال بختیار بگردید.
در عملیات نظامی چند تیمسار ارتش شاهنشاهی که غالبا بازنشسته بودند، فعال شدند و بنیعامری نماینده آنها بود. بنیعامری در خیابان سهروردی نزدیک ستاد مشترک ساختمانی داشت که دفتر کار او بود. بنیعامری بعد از انقلاب مداوم فعالیت داشت و خارج میرفت و وقتی در تهران بود در همین دفتر کار میکرد.
پس به این علت بنیعامری انتخاب شد که مهره سوخته نبود و زیر تمرکز نبود.
بله. درست است. البته او بهشدت وابسته به ارتشبد اویسی و مهره او بود. مهم البته این بود که بنیعامری قبل از انقلاب استعفا داده بود و چون در کوران انقلاب استعفا داده بود بعد از انقلاب کسی با او کاری نداشت. بنیعامری وقتی برگشت همسر یک سرهنگ گارد شاهنشاهی را که در جریان انقلاب کشته شده بود برای خود صیغه کرد.
تکرار میکنم بنیعامری چون به نوعی در ارتباط با اویسی بود، هم بزرگان ارتش او را میشناختند و هم او بقیه را به خوبی میشناخت.
بنیعامری به اتفاق چند تیمساری که خارج از کشور بودند، هدایت این عملیات را برعهده گرفت. دقت کنید همه افراد دخیل در ماجرا توسط مستشاران نظامی آمریکایی هدایت شدند. من در تحقیقاتم به موضوعات جالبی رسیدم. 99 درصد کسانی که در این کودتا بودند یا در آمریکا دوره دیده بودند یا در اداره مستشاری در ایران کار میکردند یا همسر، یا برادر یا بستگان آنها در آن سوی مرزها بودند. این یعنی آمریکا نقش مهمی در سازماندهی این افراد داشته است.
برخی حاضران در این کودتا بهطور مشخص خلبانها، همگی از خدمت برکنار شده بودند.
خلبان فعال و عضو وقت ارتش در این ماجرا فقط چند مورد داشتیم و عکسها را هم اگر ببینید متوجه میشوید که دو سه نفر فقط لباس خلبانی دارند. این یعنی از میان نیروی هوایی و خلبانها، درصد کمی از عاملان کودتا حاضران وقت در ارتش بودند و تعداد زیادی از اعضا کسانی بودند که از نیروی هوایی اخراج یا بازنشست شده بودند.
همه کسانی که برای کودتا انتخاب شدند مشکل اخلاقی یا مسائل اینچنینی داشتند
آمریکاییها آنها را انتخاب کرده بودند. آمریکا در آن موقع اینقدر شناخت داشت؟
اجازه دهید ماجرایی تعریف کنم. روزی یکی از فرماندهان وقت در دوره پهلوی حاضر نمیشود با آمریکاییها همکاری کامل کند. اداره مستشاری در ایران نامه میزند و اعلام میکند که سرلشکری هست که با ما همکاری نمیکند، خلاصه سوابق را به ما ارائه دهید.
نکته جالب دیگری وجود دارد. ببینید این شناخت را آمریکا از شهید بابایی، شهید اردستانی، شهید ستاری، شهید صیاد شیرازی هم داشته است اما بابایی و ستاری و امثالهم مشکلی نداشتند که آمریکا روی آنها حساب کند. تحقیقات من میگوید در تمام افرادی که برای کودتا انتخاب شدند مشکلی وجود داشته است. مثلا مهدیون متهم به قتل یک فرد بود. اکثر مثل آیت محققی فساد اخلاقی داشتند. یا اینکه اکثر این افراد همکار ضداطلاعات بودند. یعنی افرادی انتخاب کردند که سیبهای گندیده بودند.
آمریکاییها تمام قوت خود را برای پیدا کردن افراد گذاشته بودند اما همینها را داشتند.
بله. سیب گندیدهها مانده بودند. نباید کل ارتش را زیرسوال برد. همه این افراد در یگان خود یکصدم افراد متعهد ارتش هم نبودند. مثلا تمام کسانی که گرفتند و کسانی که اعدام شدند یکصدم خلبانهای موجود در پایگاه هوایی همدان نبودند. هیچکدام ردههای بالا نبودند به غیر از سه، چهار نفر بالاترین رده گردان بود و بقیه پایین بودند.
ردههایی که ارتش بعد از انقلاب گذاشته بود در این قضیه دخالت نداشتند. اصلا خیلی از اینها و بالغ بر 60 درصد بازنشسته بودند و از بیرون ارتش اقدام میکردند.
کودتای نقاب با منافقین هم هماهنگ شده بود
وجه نظامی را بیان کردید، وجه سیاسی چطور بود؟ بختیار در وجه سیاسی فعال بود؟
اگر بمباران انجام میشد و فرض میکنیم آنها موفق میشدند کشور دچار وضعیت آشفتهای میشد. آنها برای آن زمان روی بختیار حساب میکردند.
البته بگذارید خودم یک سوال مطرح کنم.
آن سوال این است که چرا هیچ کجایی از کودتا دیده نمیشود که قرار بوده به دفتر یا محل سکونت بنیصدر حمله شود؟ چرا بنیصدر جزء اهداف کودتا نبوده است؟
پاسخ اینجاست که آنها به بنیصدر امید داشتند. دقت کنید بنیصدر از ما بود ولی با همین شناختی که داشتند میدانستند بنیصدر میتواند برای آنها هم عمل کند.
تاکید میکنم که براساس تحقیقات خود، به این نتیجه نرسیدم که بنیصدر عامل مستقیم آنها بوده اما به این باور قطعی رسیدم که آنها مطمئن بودند در شرایط خاص بنیصدر آنطور عمل میکند که آنها میخواهند. که خب یک سال بعد هم دقیقا این چنین شد.
بنیصدر میگوید ما از ماجرا اطلاع داشتیم. گفته میشود تودهایهایی که در دفتر او بودند به او اطلاع دادند. ماجرا چه بود؟
دو گروه با بنیصدر در ارتباط بودند. یکی اعضای سازمان مجاهدین یا همان منافقین و گروه دیگر هم بعضی تودهایها.
در جریان تحقیقاتم من به این احتمال رسیدم که سازمان مجاهدین (منافقین) کلان قضیه را میدانستند و در جریان بودند و قرار بود که در زمان کودتا آنها سکوت کنند. پس منافقین میدانستند ولی به بنیصدر اطلاعی در مورد ماجرا ندادند هرچند که با او در ارتباط بودند. بهتر بگویم منافقین ظاهرا بنیصدر را آدم حساب نکردند و به او نگفتند.
عاملان کودتا بعدها در اعترافات خود گفته بودند ما با سازمان منافقین هماهنگ کردیم و گفتند ما عکسالعملی نشان نمیدهیم. اما خب بعد که کودتا موفق نشد منافقین اعلامیه دادند که این کودتا از سوی ارتش شاهنشاهی و وابسته به آمریکا بوده است.
بنیصدر پس از کجا اطلاع داشت که قرار است کودتایی رخ بدهد؟
چند روز بعد از حمله نظامی آمریکا به طبس دو نفر به نامهای سرهنگ محمدرضا زادنادری مهرنوش و آقای مهندس مرزبان دستگیر میشوند. در بازجویی اینها سخنانی میگویند که مقامات بو میبرند که اتفاقاتی در راه است. چند ماه قبل از عملیات، سپاه گزارشی به ستاد ارتش میدهد که قرار است اتفاقی رخ دهد و جانشین وقت ستاد مشترک، شهید فلاحی، این اعلام خطر را به تمام یگانها ابلاغ میکند و میگوید مراقب باشید.
این ماجرا چه زمانی رخ داد؟
اردیبهشت.
نقاب اولین کودتای دوران انقلاب نبود
این افراد اردیبهشت دستگیر میشوند یا اتفاق دیگری رخ میدهد؟
اولا برخلاف تصور عام کودتای نقاب اولین کودتای جمهوری اسلامی نبود. اولین کودتا علیه جمهوری اسلامی حدود پاییز سال 58 رخ داده است. سرتیپ پزشکپور و سرگرد خلبان شاهکرمی و چند تن دیگر اقدام میکنند اما کمیته آنها را دستگیر میکند.
از همان موقع و با تحقیقاتی که صورت میگیرد مقامات کشور متوجه شده بودند که یک حرکت نظامی در حال انجام شدن است ولی دقیق نمیدانستند که این حرکت نظامی چیست. پزشکپور و شاهکرمی مدت کوتاهی هم به زندان میروند و در آنجا بازجویی هم میشوند، در بازجوییها چیز زیادی به دست نمیآید، لذا این افراد آزاد میشوند. از آن جماعتی که همراه پزشکپور و شاهکرمی بازداشت شدند، چند نفر به خارج میروند و دو یا سه نفر در ایران میمانند و با عاملان کودتای نقاب همکاری میکنند.
دومین سرنخ همان است که گفتم و مربوط به بعد از ماجرای طبس است، چیزی که مستقیم با کودتای نقاب ارتباط دارد. بعد از ماجرای طبس آقای مهندس مرزبان و سرهنگ زادنادری به اتفاق چند نفر دیگر دستگیر میشوند.
بازجویی اینها را اداره دوم انجام میدهد اما اینجا هم متاسفانه اطلاعات زیادی به دست نمیآید، چراکه نفرات بازجویی هم جزء تیم کودتا بودند. در نتیجه نوع سوالها و جوابها طوری بوده که چیز زیادی از آن در نمیآمد.
حالا چرا میگویم منافقین میدانستند که کودتای نقاب در جریان است؟ به خاطر اینکه کشمیری در آن زمان جزء کمیتهای بود که در اداره دوم حضور داشتند و تمام اخبار و اطلاعات را در اختیار داشته است. کشمیری تمام اطلاعات به دست آمده را در اختیار سازمان قرار میداد.
پس سازمان مجاهدین خلق کامل در جریان بود، اما نیروهای خودی و ارتش به علت همکاری بازجوها با نفرات دستگیرشده اطلاعات کمی از آغاز کودتا به دست آوردند.
نکته سوم این است که در جریان همین بازجوییها و دستگیریها یک سرهنگی حضور داشت که جزء کارگروه نظامی بنیصدر بود. او همزمان جز بنیصدر با تودهایها هم ارتباط داشت. از این رو این فرد هم اطلاعات کلی به دست آمده را در اختیار بنیصدر قرار داد، ولی اینکه بدانند کی، کجا، چطور و توسط چه افرادی، اینگونه نبوده است.
مقامات کشور فقط میدانستند که قرار است کودتا شود، اما اطلاعات دقیقی نداشتند
محسن رضایی هم میگوید ما چیزهایی میدانستیم.
میگویند: «میدانستیم که قرار است یک حرکت نظامی انجام شود ولی فکر میکردیم دو الی سه هفته آینده رخ میدهد و نمیدانستیم دقیقا از کجا و چطور این حمله رخ میدهد.» این عین جمله است که در کتاب آقای ریشهری هم آمده است.
این را هم بگویم که بخشی از نیروهای ارتش چند ماه قبل ازاین کودتاها و این اقدامات، راهپیمایی میکنند و به سمت مجلس سنای قدیم میروند. در این راهپیمایی که تیپ نوهدیها انجام میدادند، فکر میکنید شعار چه چیزی بوده است؟ مردم به گوش باشید، قرار است کودتا شود.
لذا این فکر که احتمال کودتا وجود دارد بین مقامات و ارتش وجود داشت.
از سویی به واسطه سال 32 بزرگترین بحث ما در انقلاب و چه بعد و چه قبل از آن همیشه این بود که چه زمانی قرار است کودتا شود. چون فکر ما این بود که کودتا احتمالا اتفاق میافتد. وقایع کشورهای اطراف ما نیز همین مساله را نشان میداد. ترکیه، پاکستان، افغانستان، عراق و تمام کشورهای اطراف ما کودتاخیز بودند و در آنها کودتا انجام میشد. در لیبی، سوریه، کشورهای آمریکای لاتین و... کودتا میشد.
پس چیز غیرقابل پیشبینی نبوده است اما چه کسی میدانست و چه کسی لو داد؟ قطعا تودهایها دقیق نمیدانستند. آن سرهنگ براساس اطلاعاتی که از اداره دوم برای بنیصدر میفرستاد، اطلاعات اندکی را منتقل کرده بود پس بنیصدر هم نمیدانست.
نهایتا ۳۰۰ نفر در کودتا دخیل بودند
گفته میشود که بخش اعظمی از عاملان کودتا فرار کردند. گفته شده یک چهارم فرماندهان و یکسوم نیروها بازداشت شدند و بقیه فرار کردند این درست است؟
درست نیست. کل نیروهایی که قرار بود برای کودتا شرکت کنند به ۲۰۰-۳۰۰ نفر نمیرسید.
اکثریت کودتاگران بازداشت شدند
چه تعداد بازداشت شدند؟
اکثریت بازداشت شدند. یکسری هم بعدا بازداشت شدند. بعدا یعنی نفراتی سال 65 دستگیر شدند و 66 اعدام شدند که یکی از اصلیترین اتهامات آنها مشارکت در کودتا بود. همانند سرهنگ شفیعی خزانه و البته برخی هم در تسویهحسابهای شخصی بین خود کشته شدند.
مغز متفکر کودتا چه بخشی بود؟
برخلاف تصور عامه که فکر میکنند مغز متفکر کودتا نیروی هوایی بود من با مدرک و مستند و با دلیل به این نتیجه رسیدم که مغز متفکر اصلی طراح کودتا اعضای اداره دوم و اطلاعاتیها بودند. اجازه دهید گزاره جالبی را مطرح کنم. آقای ریشهری میگوید چند تیم تحقیق و مراقب اداره دوم با عاملان کودتا همکاری میکردند.
سوال اینجاست که عاملان کودتا نفرات تحقیق و مراقب را برای چه میخواستند؟
پاسخ اینجاست که اداره مستشاری آمریکا سابقه همه افراد را تا زمان انقلاب دارد اما از زمان پیروزی انقلاب یعنی از سال57 تا 59 یک وقفه ایجاد شده و نیاز به این میبینند که دوباره افراد چک شود. چه کسانی و کجا میتوانند اطلاعات آنها را تکمیل کنند؟ اداره دوم ارتش.
شاخه بیرونی اداره دوم سرهنگ عطاءا... بایاحمدی بوده است و با چند کلهگنده سرهنگ و قوی اداره در داخل تماس داشته است. همانند سرهنگ شفیعیخزانه، سرهنگ درودی. جالب است که اسم هیچکدام از اینها در کودتا درنمیآید. اینها جزء مهرههای خاص بودند که بعد از چند سال اسم اینها درمیآید. اینها مغز متفکر بودند.
شریعتمداری توجیهکننده اعتقادی کودتا بود
آیت ا... شریعتمداری فقط نقش این را داشتند که اگر کودتا موفق شد از آن حمایت کنند؟
خیر، توضیحاتی دارد. یک چیز را فراموش نکنید؛ در این کودتا افراد اعتقاد خود را هم داشتند.
اگر ارتش میخواست علیه مردم مسلمان اقدام کند در انقلاب میکرد قبل از انقلاب انجام میداد. تعارف نداریم. 40 سال گذشته و تعداد شهدای انقلاب از سال 42 تا 57 و با وجود وقایعی چون سینمای رکس و مسجد جامع کرمان و... طبق آمار بنیاد شهید سه، چهار هزار نفر بیشتر نیست.
این نشاندهنده این است که مردم مسلمان بودند و ارتشیها هم مسلمان بودند و ارتشیها علاقه نداشتند به روی مردم دست بلند کنند. حالا این را هم باید گفت که عاملان کودتا انگیزه مذهبی هم نیاز داشتند. برای برخی از عاملان سوال بود که اگر تهران را بمباران کنیم تعداد زیادی کشته میشوند، آن موقع تکلیف ما چیست؟
لذا اینها این مساله را از آقای شریعتمداری میپرسند و مجوز میگیرند و ایشان میگوید مبارزه با ظلم در هر زمانی جایز است. واژه نقاب مخفف نجات قیام انقلابی ایرانی بود.
چه کسانی میخواستند این نجات را انجام دهند. شاپور بختیار که تا ثانیههای آخر در نخستوزیری ایستاده بود و علیه این قیام مقابله میکرد؟ اینها وجوه جنگ نرم است. حضور آقای شریعتمداری هم برای آن دسته از مردم ایران باشد.
یک باوری که خود عوامل کودتا داشتند این بود که خودشان هم میدانستند که این کودتا به هیچوجه پشتوانه اجتماعی ندارد. نهتنها پشتوانه اجتماعی بلکه همانطور که قبلتر هم گفتم اینها حتی داخل خود ارتش هم اقلیت بسیار اندکی بودند. تا این حد که به چند تا از هواپیماهایشان ماموریت داده بودند که اگر از فرودگاه دیگری هواپیماهایی برای مقابله با آنها پرواز کرد، اینها با آن هواپیماها مقابله کنند. به عبارتی حتی به سایر خلبانهای داخل ارتش هم اعتماد نداشتند.
بهترین و قویترین یگانها را انتخاب کردند تا کل ارتش را نابود کنند
خب چرا این یگانها انتخاب شدند؟
چون بهترین و قویترین نیروها بودند و کودتاچیان میخواستند همه قوای قدرتمند و مطرح ارتش را با هم نابود کنند. قویترین یگان آن موقع ارتش نیروی مخصوص تیپ 23 بود و آموزشهای بسیار سختی هم دیده بودند. بزرگترین و قویترین پایگاه نظامی و هوایی ایران هم پایگاه نوژه بود که بیشترین و بهترین هواپیماهای اف4 در آنجا وجود داشت.
البته بعدها و در دورهای هم اوضاع لشکر 92 خیلی خراب شد که دلیل آن هم دخالتهای استاندار خوزستان، مهندس غرضی بود. ایشان که در آن دوره شور انقلابی خاصی هم داشت با انتصاب خارج از چارچوب آقای شمخانی بهعنوان فرمانده لشکر 92 این لشکر را دچار بحران میکند. حتی آقای شمخانی هم بعدها میگفت که من خودم خبر انتصابم را از رادیو شنیدم و چیزی با من هماهنگ نشده بود. دخالت در امور ارتش اصلا ربطی به استاندار پیدا نمیکرد ولی ایشان همیشه با اقدامات سطحی و شتابزده در آن شرایط حساس بحران ایجاد میکردند. آقای شمخانی آن موقع اصلا ارتشی نبود و فرمانده لشکر ارتش شدن ایشان اصلا در داخل لشکر توجیهی نداشت. حتی امام(ره) هم مقید بود که هیچ وقت یک غیرارتشی را بهعنوان فرمانده قسمتهای مختلف ارتش نمیگذاشت. حتی آیتا... خامنهای هم که میخواست آقای شمخانی را بهعنوان فرمانده ارتش منصوب کند، اول به او درجه داد و تبدیل به ارتشیاش کرد و بعد بهعنوان فرماندهی نیروی دریایی منصوبش کرد.
غرضی عامل تضعیف لشکر ۹۲ ارتش بود
همان موقع و بعد از انتصاب آقای شمخانی توسط مهندس غرضی، آقای شمخانی به پایگاه لشکر 92 رفته بود و بعد از مقداری پرس و جو از نیروها، یکی از نیروهای ارشد لشکر را بهعنوان جانشین و نماینده تامالاختیار خود انتخاب کرده بود و به او گفته بود که این شما و این لشکر 92 و طی عملی هوشمندانه تمام اختیاراتش را به او واگذار کرده بود، چون میدانست حضور او در لشکر 92 چه آسیبهایی میتواند درپی داشته باشد. مهندس غرضی هم بعدها در خاطرهای میگوید که همان موقع در تهران آیتا... خامنهای را ملاقات کرده و ایشان به او گفته بودند که «اگر امام نبود امروز باید اعدام میشدی!»
۳ نفر همزمان کودتا را افشا کردند
کشف کودتا چطور انجام شد؟
سه نفر از اعضای ارتش همزمان اقدام به افشای کودتا میکنند. نفر اول یکی از نیروها به نام گروهبان یکم ناصر محمدی بود که از داستان مطلع شده بود و نزد سعید حجاریان میرود و به او اطلاع میدهد که قرار است کودتا شود. آقای حجاریان هم به او میگوید که با کودتاچیها همراه شود و نزد آنها باقی بماند ولی اطلاعات را به ارتش برساند.
بلافاصله حجاریان خودش را به دفتر آقای ریشهری میرساند و او را در جریان قرار میدهد. آقای ریشهری هم یکسری تمهیدات جزئی میاندیشد ولی کلیت قضیه را جدی نمیگیرد. دومین نفر یکی از خلبانهای ارتش است که همان شب خودش را به منزل آیتا... خامنهای میرساند و با ایشان در مورد کودتایی که در آستانه انجام بود، صحبت میکند.
همزمان هم یکیدیگر از نیروهای ارتش که او هم از برنامه کودتا مطلع شده بود، خود را به مقر مرکزی کمیته در میدان حر تهران میرساند و اطلاعات مشابهی را در اختیار آنها قرار میدهد.
این سه مورد با هم تلاقی پیدا میکنند و مسئولان کشور را حساس میکند و فرآیند مقابله با کودتا آغاز میشود. البته ناصر محمدی هم که قرار شده بود اطلاعات را به حجاریان برساند در درگیریهای روز کودتا مجروح شد و به شهادت رسید و یک ماه بعد از کودتا که همه چیز روشن شد با عنوان «حر انقلاب» جنازهاش به عنوان شهید کودتا تشییع شد.
آخرین مطلبی هم که لازم است بگویم این که خود آمریکا هم میدانست که احتمال پیروزی این کودتا وجود ندارد و تنها هدف این کودتا این بود که امام شهید شود. چون آنها معتقد بودند همه چیز وابسته به امام است و تمام تلاششان را برای از بین بردن امام به کار بسته بودند.