آزاده جانباز داوود خاکپور به عنوان یکی از زندانیان زندان معروف دولهتو خاطرات جالبی نیز از اسارت در بند ضدانقلاب دارد. بخشی از خاطرات ایشان در خصوص زندان دولهتو را پیشتر منتشر کرده بودیم. بعد از گفتوگو با ایشان در خصوص شهید کاظمی، خود آقای خاکپور خواستند تا یادکردی نیز از همرزمشان مهندس شهید محمدمهدی یزدانپناه داشته باشیم. شهیدی که توسط ضدانقلاب با انداختن جسم مطهرش در روغن داغ به شهادت رسید.
محمدمهدی متولد سال ۱۳۳۳ در اصفهان بود. چهرهای نورانی و حالات معنوی خاصی داشت. دست تقدیر باعث شد با چنین جوان متدینی در زندان آشنا شوم آنهم در بند ضدانقلاب که بویی از انسانیت نبرده بودند. ایمانی که شهید یزدانپناه به راه و هدفش داشت، باعث میشد در شرایط بغرنج زندان ما به طرف ایشان جذب شویم. آنجا بود که فهمیدم محمدمهدی برای چندمین بار است که تلخی حبس و زندان را میچشد. ایشان از جوانان انقلابی فعال بود و قبلاً در اردیبهشت ۱۳۵۳ توسط ایادی طاغوت دستگیر شده بود. در سال ۱۳۵۴ شهید یزدانپناه آزاد میشود، اما مدت زیادی از آزادیاش نمیگذرد که دوباره به زندان میافتد. محمدمهدی که در زندان با چهرههایی مثل مرحوم طالقانی و شهید رجایی همنشین بود، همان جا خودسازی را شروع میکند و با تلاوت قرآن، مرهمی بر زخمهای خود و همبندیهایش میشود.
شهید یزدانپناه تا زمان پیروزی انقلاب حداقل یک بار دیگر هم دستگیر میشود. بعد از پیروزی انقلاب ایشان در تیرماه ۱۳۵۸ با یکی از اولین گروههای انقلابی به کردستان میرود در حالی که فقط چند روز از ازدواجش میگذشت. محمدمهدی که دانشجوی رشته کشاورزی بود، از مؤسسان جهاد سازندگی در کردستان شد. بعد از یک سال و نیم خدمت در تاریخ ۱۳/۹/۵۹ به همراه چهار نفر از همرزمانش به نامهای حسین یزدانپناه، علیاصغر غواصیه، محمد الهی و غلامرضا اسلامی توسط گروهکهای ضدانقلاب به گروگان گرفته شد.
من هم که توسط ضدانقلاب اسیر شده بودم، از اینجا با ایشان آشنا شدم. در یک مقطعی من به همراه شهید یزدانپناه، مهدی موسوی، رمضان الهی و هفت، هشت نفر دیگر از رزمندهها حدود دو ماه تمام در کوه و بیابان پیاده رفتیم تا به زندان دولهتو رسیدیم. ضدانقلابها مجبورمان میکردند در برف و سرما پیاده این مسیر طولانی و ناهموار را طی کنیم. در زندان دولهتو شرایط واقعاً سختی داشتیم. آنجا بود که محمدمهدی «کلید برخورد» را به ما داد. یعنی با رفتارهای علمیاش به ما آموخت چگونه رفتار کنیم و چه برخوردی با دیگران داشته باشیم. یک موردی که در خصوص شهید یزدانپناه دیدم این بود که ایشان به دلیل ناراحتی کلیه ناچار بود برای طهارت مرتب دوش بگیرد، اما در زندان که شرایط برای یک حمام گرم فراهم نبود محمدمهدی با آن اراده آهنی و آن ایمان راسخی که داشت، با آب سرد و در برف و سرما استحمام میکرد تا بتواند نمازش را بخواند. شهید یزدانپناه به ما یاد داد که به جای راحتطلبی، داوطلبانه به سمت تحمل سختیها برویم. یاد گرفتیم ولایتمداری یعنی چه، اعتماد و ایمان راسخ یعنی چه. ما از محمدمهدی خیلی چیزها یاد گرفتیم.
وقتی که زندان دولهتو با گرای منافقین توسط بعثیها بمباران شد، شهید یزدانپناه در حیاط بود و سالم ماند. ایشان بود که ما مجروحین و همین طور شهدای حادثه را از زیر آوار بیرون کشید. تلاشش برای نجات جان رزمندهها و دوستانش باعث ناراحتی ضدانقلاب شده بود. کمی بعد که حادثه هفتم تیرماه و شهادت دکتر بهشتی و یارانش پیش آمد، ضدانقلاب تصور میکردند که نظام اسلامی به زودی دچار فروپاشی میشود. به همین خاطر محمدمهدی و چند نفر دیگر را از ما جدا کردند و به بهانه تبادل بردند، اما در واقع آنها را به شهادت رساندند. بعد از آزادی، اجساد این شهدا را دیدیم که چطور توسط ضدانقلاب با روغن داغ سوزانده شده بود.