چند وقت پیش با یک کارآفرین صحبت میکردم و او در خلال حرفهایمان گفت: ببین اگر میخواهی کارآفرین شوی نمیتوانی با «کمالگرایی افراطی» به این خواستهات برسی. هیچ وقت نمیتوانی در گام اول بهترین گام ممکن را برداری، پس حتی آشغال (!) هم که باشد تولید کن، بعد هر روز بهترش کن. هر روز چیزی (کیفیتی نازل) را از آن آشغال کم کن و چیزی (کیفیتی بالاتر) را به آن آشغال اضافه کن، تا بالاخره یک محصول خوب و درجه یک درست کنی، اما اگر بخواهی در قدم اول شاهکار کنی زمین میخوری.
آیا قصه تغییرات درونی ما هم داستانی شبیه به تولید یک محصول ندارد؟ اگر تغییرات را ما یک محصول در نظر بگیریم که بیراه نخواهد بود، ما در داستان تغییرات خیلی وقتها قربانی کمالگرایی منفی و افراطی وجود خودمان میشویم. میخواهیم در همان گام اول بینقصترین گام ممکن را برداریم، بنابراین هیچ وقت آن گام برداشته نمیشود. آن کارآفرین از منظر تولید یک کالا به داستان نگاه میکرد که اگر یک تولیدکننده بخواهد در همان گام اول بهترین و کیفیترین کالا را تهیه کند، مطمئن باشید که او هرگز نخواهد توانست آن کالا را تولید کند و برای اینکه بخواهد خط قرمز بزرگی بر بطلان این تفکر بکشد، با حرارت هرچه تمامتر به من میگفت: «آشغال تولید کن، ولی تولید کن.» این به مثابه آن است که بگوییم شروع کن، فقط شروع کن. از چه زمانی؟ از همین حالا، نه یک دقیقه بعد.
منیتهایی که از کودکی آغاز میشود
افراد بسیاری نمیتوانند خصلت سرمشقی و تصحیح مداوم را در خود پدید آورند، بنابراین زمانهای خود را از دست میدهند بیآنکه کاری کرده باشند. در واقع آن حس افراطی کمالگرایی آنها را در درون مستهلک و فرسوده میکند. چرا؟ چون به ما یاد ندادهاند که با واقعیت درون خودمان راحت باشیم، بلکه همیشه میخواهیم چیز دیگری باشیم. تغییر کردن واقعی هم آنجا اتفاق میافتد که من با واقعیت درون خود کنار بیایم، آن را با همه ضعفها دوست داشته باشم، بعد بخواهم بهترش کنم و این داستان از اساس با خودبرتربینی تفاوت دارد.
چند روز پیش کودکمان را به بوستان محلهمان برده بودیم. او همراه با سه، چهار نفر از بچهها سوار چرخفلکهای سنتی و قدیمی شده بود. منظورم چرخفلکیهای دورهگردی است که از قدیم در بوستانهای تهران بوده و همچنان هم فعالیت میکنند. چرخفلکی این محله، مرد خوشمشربی است که با بچهها میگوید و میخندد، اما آن روز من به محتوای شعرهایی که او برای بچهها میخواند و بچهها هم با او دم میگرفتند و پاسخ میدادند، ایراد گرفتم. او داشت شعر میخواند و میگفت: کی از همه خوشگلتره؟ و بچهها در پاسخ میگفتند: من من من من! کی از همه نانازتره؟ من من من من! کی از همه باهوشتره؟ من من من من! کی از همه تپلتره؟ من من من من! و به این ترتیب دهان و فکر و ذهن بچهها پر از «من» میشد. اینجا بود که بنای اعتراض را گذاشتم و گفتم فکر نمیکنید با این کار منیت و خودخواهی بچهها را دارید بالا میبرید؟ فکر نمیکنید این بچهها نیاز به این همه «من» ندارند؟ پیش از آنکه چرخ فلکی جواب دهد پدر و مادرهایی که آنجا ایستاده بودند اعتراض مرا وارد ندانستند و جملگی گفتند که نه! اتفاقاً این کار باعث تقویت اعتماد به نفس کودکان میشود. من پرسیدم: چطور میشود ما از کودکی حس خودبرتربینی و برتر بودن از دیگران را در ذهن او فرو کنیم، آن وقت این چه حس اعتماد به نفسی است که وقتی کودک بزرگ شد و دید که نه اتفاقاً او از همه خوشگلتر نیست و او از همه باهوشتر نیست و او از همه زرنگتر نیست، در ذهن کودک تبدیل به یک دوگانگی میشود. آیا در چنین فضایی اعتماد به نفس کودک رشد پیدا میکند؟ کمی که بحث جان بیشتری گرفت چند نفر از پدر و مادرها به فکر فرو رفتند. چند نفر همچنان بر نظر خود اصرار داشتند و مرا سختگیر لقب دادند، اما جالب اینجا بود که چرخ فلکی بعد از بحثهای ما شعر و شعار خود را عوض کرد و این بار به بچهها گفت: همه خوشگلند؟ بچهها همصدا با هم گفتند: بله، همه نانازند؟ دوباره بچهها گفتند: بله، من هم خوشحال از این تغییر رویه حتی اگر این تغییر رویه به اندازه بال زدن یک پروانه باشد و بیاثر به نظر برسد. دستی به پشت او زدم و گفتم: «حالا شد»، چون این جوابها دیگر از منیت و خودخواهی منفی و خودبرتربینی بچهها نمیآمد بلکه از «ما بودن» آنها برمیخاست.
سرخوردگیهایی که از کمالگرایی منفی میآید
چرا ما تا این حد درگیر کمالگرایی منفی هستیم؟ چرا میخواهیم همیشه در اوج قرار بگیریم؟ چه کسی گفته که من باید همیشه در اوج باشم؟ ما درگیر کمالگرایی منفی هستیم، چون کمالگرایی منفی روی دیگری از تحقیرشدگی و حقیر دانستن خود است. پدر و مادرهایی که خود در کودکی تحقیر شدهاند و همچنان حس حقارت را با خود حمل میکنند میخواهند صورت دیگری از این تحقیرشدگی را این بار در دادن حس کاذب متفاوت و برتر بون به کودکان خود منتقل کنند، در صورتی که این دو در واقع دو سر یک طناب و یک نخ است.
بسیاری از ما در درون خود راحت نیستیم، یعنی با خودمان در حالت قهر به سر میبریم، چون فرمولهایی که معلوم نیست آنها را از کجا آوردهایم برای خودمان ساختهایم و حالا، چون نمیتوانیم آن فرمولها را عملیاتی و محقق کنیم، در حالت قهر با خودمان به سر میبریم و با خودمان راحت نیستیم.
برگردیم به مثال بچهها. فرض کنید پدر و مادری که نمیتوانند یک وجود متعادل را در درون خود نمایندگی کنند به تربیت کودک خود اقدام میکنند. آنها همان عدم تعادل را به کودک خود هم تعمیم میدهند، یعنی سعی میکنند که به کودک بفهمانند او از همه برتر است، یا نه، از همه باید برتر باشد یا اینکه او از همه باهوشتر است یا اینکه از همه باید باهوشتر باشد. او از همه زیباتر است یا از همه باید زیباتر باشد و بدون شک نتیجه هر دو سوی این معادلهها باخت برای کودک در دوران زندگی و رشد و گذران او به سمت نوجوانی و جوانی و... است. چون آن کودک دیر یا زود خواهد دید و خواهد دانست که از همه باهوشتر نیست، چون عده زیادی در شاخههای مختلف فهم بهتری از او دارند، یا او از همه زیباتر نیست، چون خود را با دیگران مقایسه خواهد کرد و خواهد دید که بسیارند کسانی که از او زیباترند. در آن سو او وارد گود مسابقهای خواهد شد که حالا که از همه باهوشتر نیست یا از همه زیباتر نیست، پس تلاش کند که در یک مسابقه از دیگران در هوش یا زیبایی یا چیز دیگری جلو بزند، اما باز سرخوردگیها دیر یا زود از راه خواهند رسید، چون او باز خواهد دید توان مسابقه دادن با بسیاری را ندارد، چون آنها نه تنها بسیار از او جلوتر هستند، بلکه امکان رسیدن به آنها وجود ندارد، چون سرعت و شتاب آنها بسیار بیشتر از من است.
بازی دوسر باخت «خودبرتربینی – حقارت»
نکته مهم این است که من باید برای خود و فرزندم حق اشتباه کردن قائل باشم. یکی از موانعی که به ما اجازه نمیدهد که حق اشتباه کردن و بخشیدن برای خود قائل باشیم دقیقاً در همین نقطه است که دو سر «خودبرتربینی- حقارت» ما را فریب میدهد، بنابراین ما اغلب در گرداب افکار منفی و گزندهای، چون ملامت و سرزنش قرار میگیریم.
اگر میخواهید و میخواهیم از حسهای منفی بسیار ویرانکنندهای همچون سرزنش بیرون بیاییم، راهی نیست که از بازی دو سر باخت «سخودبرتربینی– حقارت» بیرون بیاییم و راه بیرون آمدن از این بازی این است که ما یک سر این طناب را رها کنیم. به محض اینکه یک سر این طناب را رها کنیم سر دیگر آن نیز از دست ما خواهد افتاد. به محض اینکه من احساس نیاز به تشخص و برتر بودن و گرفتن تأیید و تحسین از دیگران را رها کنم و این نیاز در درون من از بین برود حس حقارت من نیز از میان خواهد رفت، چون اساساً نیاز به تشخیص داشتن، نیاز به اینکه من از بیرون تأیید بگیرم، نیاز به اینکه من در چشم دیگران بزرگ باشم، از حقارت و کوچکی درون من میآید و اگر من یک سر این طناب را رها کنم در آن صورت آن سر طناب هم از دست من خواهد افتاد.
والدینی که کودک خود را قربانی عقدههای کودکی خود میکنند
بسیار خوب است که ما کودکان خود را برای با هم بودن و نه تک و ممتاز بودن تربیت کنیم. این همه اصرار کردیم که کودکان ما در مدارس خاص تربیت شوند، این همه اصرار کردیم که کودکان ما تیزهوشتر و باهوشتر به نظر برسند، چه شد؟ این همه اصرار کردیم که بگوییم ما برتر از دیگران هستیم و فرزند ما از فرزند شما برتر است، چه شد؟ آیا من به عنوان یک پدر یا من به عنوان یک مادر کودک خود را قربانی آن عقده حقارت خویش نمیکنم؟ آیا، چون من در کودکی نتوانستهام در مسابقه هوش یا هر خصیصه دیگری از دیگران جلو بزنم حالا همان مسابقه را این بار در جلد و زیر پوست کودک خود ادامه نمیدهم؟
شما بگویید کدام گروه ازکودکان فردا، جامعه خود را خواهند ساخت؟ کودکانی که به آنها القا شده است که از دیگران ممتاز و برتر هستند، یا نه، کودکانی که به آنها گفته شده آنها خوب هستند. خیلی فرق میکند به کسی بگوییم «تو خوب هستی» تا اینکه بگوییم «تو از همه برتری.» هیچ ایرادی ندارد ما به کودک خود بگوییم «تو خوب هستی و باید با خوبان دیگر کار کنی» تا اینکه بگوییم «تو برتر هستی.» وقتی به کودک میگوییم «تو برتر هستی» معنای ضمنی این حرف چیست؟ معنای ضمنی این حرف این است که دیگران از تو پایینتر و حقیرتر و کوچکتر هستند و به این ترتیب سلامت و روند طبیعی ارتباطات اجتماعی او را عملاً دچار مشکل میکنیم. مگر یک خان میتواند با رعیت خود ارتباط درستی برقرار کند؟ نه! مگر فراتر با فروتر میتواند راحت و واقعی حرف بزند؟ نه! چون دون شأن فراتر است که جز دستور دادن با فروتر وارد مکالمه شود. معلوم است که در چنین جامعهای امکان گفتوگو سلب خواهد شد، چون گفتوگوی واقعی و نه گفتوگوی ذهنی، تحکمی، سرزنشگرایانه و دستوری، که در واقع ماسکهایی جلوی صورت مونولوگگویی هستند، زمانی شکل خواهد گرفت که شما خودت را در سطح دیگران حس کنی و فراتر از بازی «کی از همه خوشگلتره؟ کی از همه پولدارتره؟ کی از همه زرنگتره؟ کی از همه باهوشتره؟» قرار بگیری.