چقدر با خودتان و دیگران صادق هستید؟ بهتر است اینطور بپرسیم که صداقت تا چه حد در زندگی شما جا دارد و به آن اهمیت میدهید؟ آیا در طول زندگی خصوصی و کاری به گفتهها و رفتار خود ایمان دارید و آیا خود را موظف به راستگویی و صادق بودن با دیگران میدانید؟ شاید هر کدام از ما صداقت و راستی را قبول داشته باشیم، اما نداشتن آن را به گردن جبر زمانه و فضای موجود در جامعه بیندازیم. برخی معتقدند اگر روراستی و صداقت را پیشه کار و زندگی خود قرار دهند نمیتوانند در این جامعه کار خود را به نتیجه و سرانجام دلخواه برسانند. پس باید به دیگران دروغ بگویند تا بتوانند کار خود را به نتیجه برسانند، اما غافل از این موضوع هستند که حقیقت همیشه راهی برای آشکار شدن پیدا میکند و تا ابد پشت ابرها پنهان نمیماند و آن وقت است که...
شفافیت و صداقت، گمشده کسب و کارهای امروزی
در دنیای بیرحمی زندگی میکنیم. در جدال با مشکلات زندگی، گاهی ارزشها زیر پا گذاشته میشوند. یک ارزش که در این میان بسیار برجسته است همان صداقت است. تصمیم گرفتم کار جدیدی را تجربه کنم و البته برای وارد شدن به این شغل نیاز به دورههای آموزشی بود که از قبل باید این دورهها را میگذراندم تا بتوانم وارد شرکت مورد نظر شوم. در طول مدت آموزش یکی از اساسیترین موضوعاتی که بیشتر از همه آن را یادآوری میکردند، این بود که باید به هر روش و هر زبان و هر طریقی که میتوانیم مشتری خود را قانع کنیم تا با ما قرارداد ببندد. خب در این «هر طور قانع کردن مشتری» برای خرید جنس و کالای مورد نظر ما و نشستن پای میز مذاکره و بستن قرارداد، قطعاً نمیتواند راستی، درستی و صداقت وجود داشته باشد و حتماً رنگ و لعابی از جنس اغراق، دروغ و فریب وجود دارد که زیاد هم برایم خوشایند نبود. این کار برای من سخت بود، اما تصمیم گرفتم انجامش دهم، ولی با روش خودم نه با فریب دادن افراد برای خرید کالای مورد نظر ما. در کنار همکاری مشغول به کار شدم. به من گفتند این فرد یکی از فروشندههای بسیار موفق شرکت است و برای شرکت سودآوری بسیاری داشته، شخص با ارزشی برای شرکت است و بهتر است از او کار را یاد بگیرم. در همان روز اول متوجه نوع برخورد و کلماتی که برای ارتباط با مشتری خود استفاده میکرد شدم. همان عدم صداقت و راستی که تمام مدت آموزش به من یادآوری میکردند. این نکته همیشه برایم سؤال بود که آیا این افراد که این همه به این خصلت پافشاری میکنند نمیدانند اگر به وعدههای دروغینی که میدهند عمل نکنند نه تنها مشتریهای خود را از دست میدهند بلکه وقتی افراد متوجه کلک و رودستی که از ما خوردهاند میشوند نه تنها خودشان دیگر از ما جنسی نمیخرند، بلکه به دیگران هم گوشزد میکنند که با ما معاملهای انجام ندهند. در نتیجه کسب و کارشان با شکست مواجه میشود!
جلب اعتماد مشتری با صداقت و روراستی
بدون شک صداقت و روراستی عامل درجه اول برای اعتماد، حفظ و برقرار ماندن یک کسب و کار به شمار میرود. اگر این عامل اصلی نباشد حتماً کسب و کار دیر یا زود با شکست مواجه میشود، اما گویا صداقت و روراستی در کسب و کار امروزی کمتر جایگاهی دارد و کمتر کسی به آن اهمیت میدهد. در واقع صداقت و شفافیتی که در سالهای دور رکن اصلی هر کسب و کاری بود و همه کسبه به دنبال کسب اعتباری برای خود بودند، مهره گمشده کسب و کار امروزی است که متقابلاً عدم اعتماد افراد به یکدیگر را نیز موجب شده است ولی گویا بسیاری از افراد به این نوع رفتار عادت کردهاند و تنها راز موفقیت خود را در این نوع سبک رفتار در کار و خود را بسیار زرنگ میدانند در حالیکه افرادی که خود را زرنگ میدانند و مدعی پیروزی در هر معاملهای به هر قیمتی هستند نمیدانند که هر دروغ و عدم صداقتی که در این راه دارند یک موج منفی در جهان هستی ایجاد میکند که نه تنها آنها را به ثروت و موفقیت نزدیک نمیکند بلکه به ناکجاآبادها میبرد. شاید به نظر میرسد که با این دروغ و کلک، کار به خوبی پیش میرود ولی حقیقت این است که آنها فقط از ثروت و موفقیت خود دور میشوند. این افراد تصور میکنند که زرنگ هستند در حالیکه زرنگ کسی است که با صداقت رفتار میکند و از واقعیت و راستی گریزان نیست. افرادی که شنیدن حقیقت تلخ را بهدروغ شیرین ترجیح میدهند. طبیعتاً افراد دروغگو در جامعه ما کم نیستند و وجود همین افراد با این سبک رفتاری سلامت اخلاقی جامعه امروزی را به خطر انداخته است و اکنون ما با یک جامعه بیمار روبهرو هستیم. جامعهای که صداقت و راستی در آن رنگ باخته است و افراد برای به دست آوردن و رسیدن به هدف خود دست به هر ترفند و دروغی میزنند تا خود پیروز میدان مسابقهای باشند که خودشان به راه انداختهاند. بدون شک همه مستحق شنیدن واقعیت هستند. به خصوص در کسب و کار این موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار است. زمانی که ما صداقت را در محیط کار خود رعایت کنیم، این موضوع بر زندگی شخصی ما نیز تأثیر میگذارد.
حقیقت بگوییم تا حقیقت بشنویم
چه خوب است که بدانیم صداقت دو جنبه اصلی دارد. اولین جنبه آن زمانی است که ما در مورد موضوعات کاری با دیگران با صداقت صحبت میکنیم. دومین جنبه آن زمانی است که دیگران با صداقت با ما صحبت میکنند و هیچ لذتی شیرینتر از شنیدن و دیدن حقیقت و صداقت از طرف مقابل نیست. در واقع باید اگر توقع شنیدن حقیقت داریم خودمان هم حقیقت را بگوییم. دروغ گفتن، زمان و انرژی زیادی از ما میگیرد. همچنین فراموش نکنیم که حقیقت همیشه خودش را آشکار میکند، بنابراین بهجای سرزنش کردن دیگران و دروغ گفتن، بهتر است همیشه حقیقت را بگوییم. حقیقت حتی اگر به نفع دیگران تمام شود، همیشه انرژی خوبی از خودش بهجای میگذارد. همه ما توقع داریم که دیگران با صداقت کامل با ما صحبت کنند، اما فراموش میکنیم که خود ما نیز باید این موضوع را در کلام و رفتارمان رعایت کنیم. صحبت کردن از حقیقت نیز به اندازه شنیدن آن خوشایند است. زمانی که دروغ میگوییم در واقع فرصت رشد کردن را از خودمان میگیریم. بهتر است همه ما افرادی را دور خود جمع کنیم که صداقت را رعایت میکنند. صداقت خریداری نیست که آن را در بیرون از وجود خود جستوجو میکنیم. اگر دوست داریم همیشه حقیقت را از دیگران بشنویم باید از خود شروع و راستگویی را در خود ایجاد کنیم. قدر افراد صادقی که در زندگی سر راه ما قرار میگیرند را بدانیم و وجود این افراد را شانس بزرگ زندگی خود بدانیم. فراموش نکنیم چوپان دروغگو آدم زرنگی نبود!