کد خبر: 921852
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۵
دکتر حمید طالب‌زاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران و دبیر شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی در چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی که در قم برگزار شد طی سخنانی به امکان‌سنجی سیاسی فلسفه ملاصدرا پرداخت.
دکتر حمید طالب‌زاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران و دبیر شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی در چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی که در قم برگزار شد طی سخنانی به امکان‌سنجی سیاسی فلسفه ملاصدرا پرداخت.
وی در ابتدای سخنان خود با طرح این پرسش که علوم انسانی در چه شرایطی ممکن می‌شود و به لحاظ تاریخی و سنت اندیشه تا چه حدودی چنین شرایطی را در خودمان فراهم کرده‌ایم، گفت: بحث من در حدود سنت فکری و فلسفی اسلامی است. تأمل در مورد امکان علوم انسانی، بی‌تردید کار فلسفه و اندیشه فلسفی است. تأمل درباره امکان هر امری به فلسفه مربوط می‌شود. خاستگاه علوم انسانی اندیشه فلسفی بوده است و از همین رو تأمل درباره امکان علوم انسانی به فلسفه مربوط می‌شود.
طالب‌زاده در ادامه با بررسی تمایز تفکر سیاسی ابن‌سینا و ملاصدرا اشاره کرد: «ملاصدرا بیش از ابن‌سینا پیرامون سیاست بحث کرده است و شیوه بحث او شبیه ابن‌سینا است. او در مشهد پنجم شواهدالربوبیه، بحثی با عنوان تفاوت میان نبوت، شریعت و سیاست مطرح کرده است.»
وی افزود: «از دیدگاه صدرا، شریعت یعنی قوانین و احکام الهی که این‌ها ظاهر است. نبوت مثل روح برای شریعت است و این احکام، قائم به‌وجود پیامبر است. شریعت نیز روح سیاست است. اگر سیاست روح نداشته باشد، از هم متلاشی می‌شود. شریعت و سیاست از چهار حیث با هم تفاوت دارند: اولین تفاوت آن‌ها از حیث مبدأ است. مبدأ سیاست اراده‌های جزئی است، اما مبدأ شریعت امر کلی و الهی است، بلکه ذات الهی و نفس کلی است. اگر سیاست از شریعت جدا شود، امر جزئی روزمره می‌شود و به نتیجه نمی‌رسد.»
دبیر شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه سخنانش گفت: «دومین تفاوت در غایت است. غایت سیاست اتصال با شریعت است. امر کلی شریعت حکم خواجه را دارد و سیاست برده است. برده از خواجه تبعیت می‌کند و به اوامر او گردن می‌گذارد. برده‌ای که خواجه او را به رسمیت شناخت، اعتبار پیدا می‌کند. در بیان ملاصدرا فرد زمانی اعتبار پیدا می‌کند که خواجه قبولش کند. حال چه زمانی خواجه این فرد را قبول می‌کند؟ زمانی که برده پذیرای تکلیف باشد. فرد ابن‌سینا در بیان ملاصدرا به واسطه تبعیت از خواجه اعتبار پیدا می‌کند.»
وی افزود: «غایت سیاست این است که خود را به فرد مکلف برساند. موضوع سیاست فرد مکلف است و اگر این موضوع از بین برود، سیاست نیز از بین می‌رود. اگر برده از خواجه تبعیت نکند، سیاست، اهوا و آرای شخصی می‌شود و تبدیل به دیکتاتور و در نهایت متزلزل می‌شود و از بین می‌رود. تفاوت سوم از حیث فعل است. فعل سیاست ناقص، زائل و ضعیف و جزئی است، اما فعل شریعت تام است؛ چون مبدأ سیاست، اراده‌های جزئی است، فرد تابع اراده‌های جزئی می‌شود. فعل وقتی بر اساس اراده کلی عمل کرد، فعل تام است. سیاست (فعل ناقص) نیاز به فعل تام دارد.»
طالب‌زاده تصریح کرد: «تفاوت چهارم در انفعال است. فرد وقتی امر شریعت را می‌پذیرد، این پذیرش لازمه ذات او است، چون ذات انسان، الهی و تکلیف موافق او است. وقتی انسان امر الهی را می‌پذیرد، انسان عین وجود خودش می‌شود؛ یعنی پذیرش تکلیف، هیچ ناسازگاری با وجود او ندارد. تکلیف الهی متعلق به انسان و فطری ذات او است. اما انسان وقتی امر سیاسی را می‌پذیرد، گویی امر غیرخودی را می‌پذیرد. انسان با اغراض ثانوی امر سیاسی را می‌پذیرد.»
وی با بسط دیدگاه ملاصدرا، بحث خود را ادامه داد و افزود: «قوانین اجتماعی عرض مفارق است. صدرا زیر بار قانون نمی‌رود. قانون وقتی شریعت است، موافق با ذات می‌شود. در فلسفه سیاسی صدرا که شامل حقوق، اخلاق و خانواده می‌باشد، همگی متعلق به عالم ظاهر است و باید در اختیار عالم باطن باشد؛ یعنی تبعیت محض عالم ظاهر از عالم باطن. جامعه باید در شریعت مستهلک شود. تمام احکام اجتماعی باید منقاد احکام شریعت شود؛ یعنی تقدم و اصالت با فقه و شریعت است. جمیع امور انسان باید ذیل شریعت تعریف شود. اگر انسان می‌خواهد انسان شود، باید مکلف و مخاطب‌الامر واقع شود. این مجموع بیان صدرا است.»
وی سپس با طرح این سؤال که در دیدگاه صدرا چه زمانی فلسفه سیاسی ایجاد می‌شود، گفت: «زمانی که امر جزئی منقاد امر کلی شود. اگر این اتفاق بیفتد، سیاست پدید می‌آید؛ یعنی باید امر جزئی در امر کلی منحل شود؛ به عبارت دیگر سیاست باید در فقاهت منحل شود.»
استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: «حال با توجه به این فلسفه سیاسی، آیا علم سیاست، جامعه‌شناسی و سایر علوم ممکن می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش باید تأمل و تفکر فراوان کرد. برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بپرسیم علم چیست؟ تا علم را نشناسیم، نمی‌توانیم بحث کنیم. علم، شناخت درباره عوارض ذاتی یک موضوع واحد است. هر علمی درباره عوارض ذاتی یک موضوع بحث می‌کند. به تعبیر دیگر، علم، شناخت درست پیرامون موضوع و متعلق به موضوع است. علم شبکه در هم تنیده معقولات است.
آیا این منطق درباره علم انسانی نیز شکل می‌گیرد؟ موضوع این علوم باید موضوع مستقل باشد. علم‌الاجتماع، شبکه‌ای از گزاره‌های معقول درباره یک امر اجتماعی مستقل است. تا این امر نباشد، شناخت شکل نمی‌گیرد.»
وی با تأکید بر اینکه امر جزئی، زائل، ناقص، شخصی و متکی بر اراده‌های جزئی است، بیان کرد: «در ظرف محسوس بما هو محسوس، وجه معقول جای ندارد. در این دیدگاه، امر سیاسی اتفاق نمی‌افتد. وقتی امر سیاسی نباشد، امر اجتماعی و بقیه امور نیز برپا نمی‌شود. چون ساحت، ساحت محسوس است. چه زمانی معقول می‌شود؟ وقتی که فرد می‌شود فرد مکلف. علم زمانی پدید می‌آید که موضوع آن فرد مکلف باشد؛ چون موضوع آن فرد مکلف، امر کلی است. در امر کلی، ضرورت و کلیت وجود دارد. این شأن را شریعت و فقاهت تعیین می‌کند. تمام کار علم کشف قول شارع است. فرد باید بکوشد قول شارع را در همه امور بفهمد.»
طالب‌زاده افزود: «حال سؤال پیش می‌آید که آیا با این فلسفه‌های مضاف این علم ممکن می‌شود؟ این بحث جای تأمل دارد. چرا در غرب شد؟ چون به مکلف نظر ندارد. در فرد آزاد، امکان امر سیاسی، اقتصادی و حقوقی پدید می‌آید.
اگر کانت و هگل نبودند، امر سیاسی و اجتماعی مطرح نبود. اگر هگل بحث جامعه مدنی را مطرح نکرده بود، علم‌الاجتماع غیرممکن بود. وقتی هگل دولت را مطرح کرد، امکان سیاست مطرح شد و بعد از آن، علوم منشعب شدند. با پایان متافیزیک، علوم انسانی پدید آمد. به عبارت دیگر، هگل امکانش را ایجاد کرد و این علوم پدید آمدند. ما وقتی به فلسفه‌ها و اندیشه‌ها نظر می‌کنیم، باید تأمل کنیم و ببینیم که چه اقتضائاتی دارد. نمی‌توان از هر اندیشه‌ای انتظار هر چیزی را داشت. تمام تفکرات فیلسوفان ربط منطقی دارند و تناقض ندارند. هر دیدگاه مابعدالطبیعه اقتضائاتی دارد. فیلسوفان اقتضائات حرف‌های خود را می‌فهمند.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر