سالهاست نظام سلطه اعم از امریکا، انگلیس و سایر کشورهای غربی در امور داخلی ایران دخالت کرده و با ابزارهای مختلف نظیر تحریم، تهدید و نفوذ تلاش میکنند از توسعه کشور جلوگیری کنند، به همین دلیل در تقویم سالانه کشور روزهای مناسبتی با همین مضمون درج شده که هر کدام از آنها نشان میدهد، تضییع منافع جامعه ایرانی رویه ثابت سیاستهای دولتهای بیگانه در مواجهه با جامعه ایرانی بوده است.
«روز ملی مبارزه با استعمار» از جمله مناسبتهاست که یادآور توطئهچینی انگلیس برای ضربه زدن به منافع ملی ایران میباشد، البته دخالت انگلیسیها در امور داخلی ایران از ۳۸۰ سال پیش که مسیونرهای انگلیسی به بهانه ترویج و تبلیغ مسیحیت در دوره صفویه وارد ایران شدند رونق گرفت، از آن روز تاکنون انگلیس همواره هدف اصلی خود در مواجهه با ایران را چپاول منافع ملی کشورمان قرار داده است به طوری که مصادیق مهم و متفاوتی از اقدامات ضدمنافع ملی مردم و کشور ایران در کارنامه روابط ایران و انگلیس طی این مدت مدید ثبت شده است.
اگر چه موارد توطئهچینی انگلیسیها جهت ضربه زدن به منافع ملی ایرانیان قابل شمارش نیست، اما برخی از مهمترین توطئهها را میتوان در مواردی نظیر: دخالت در عزل و قتل قائم مقام فراهانی صدراعظم ایران و رقم زدن سرنوشت مشابه برای امیرکبیر، جداسازی هرات و بحرین از ایران و اشغال ایران از سوی نیروهای ارتش انگلیس در میانه جنگ جهانی دوم، کودتای ضد ایرانی برای سرنگون کردن دولت مصدق و امضای قرارداد ۱۹۰۷ بین بریتانیا و روسیه تزاری که ایران را به سه بخش تقسیم میکرد خلاصه کرد.
توطئههای انگلیسی با انقلاب اسلامی گسترش مییابد
با پیروزی انقلاب اسلامی سطح و گستره اقدامات ضدایرانی انگلیسیها وسعت بیشتری به خود گرفت که از آخرین نمونههای آن بدعهدی این کشور در اجرای تعهدات برجامی همانند امریکا، فرانسه و آلمان است. همراهی این کشور با امریکا، فرانسه و آلمان جهت معرفی کردن ایران به عنوان ناقض صلح ثبات و امنیت بینالمللی به بهانههای واهی مانند آزمایش موشکی، حضور نظامی ایران در سوریه، عراق و یمن طی پنج سال اخیر تنها بخشی از سیاستهای ضدایرانی این کشورها در مقابل ایران است. توهین و گستاخی مقامات ارشد این کشور علیه ملت ایران که مکرراً روی داده نیز جزء ثابت رفتار و موضعگیری مقامات انگلیس است.
نفوذ؛ ابزاری همیشگی و مؤثر
از نخستین روزی که پای انگلیسیها به کشورمان باز شد «نفوذ» یکی از مهمترین و متداولترین شیوههای این کشور برای تضییع منافع ایرانیها بوده است که قراردادهای ننگینی مانند «ترکمنچای» یا «گلستان» مصداق نفوذ انگلیسیها در نهادهای تصمیم گیر و تصمیم ساز ایران از سالیان قبل تاکنون بوده است.
در ماههای اخیر بارها تعداد متفاوتی از وجود مدیر دوتابعیتی در کشور منتشر شده است به عنوان نمونه در یکی از اخبار مربوطه گفته شد که اسامی ۱۰۰ مدیر دوتابعیتی تصمیمساز به دادستانی کشور ارسال شده است که نمایانگر «نفوذ» غرب در نهاد و ارکانهای نظام اسلامی است. خروجی و هزینههای ناشی از نفوذ افرادی با تابعیت دوگانه را میتوان در توافقنامهها یا قراردادهای بینالمللی مانند «کرسنت»، «استات اویل» و «برجام» مشاهده کرد که منجر به تضییع منافع کشور و تحمیل هزینههای مالی و امنیتی سنگین به جامعه شد. اینکه رهبرمعظم انقلاب اخیراً میفرمایند: «یک روزی بود که پادشاه کشور وقتی میخواست تصمیم مهمی بگیرد، سفیر انگلیس را صدا میکرد و از او میپرسید که این کار را بکنم یا نکنم» نمایانگر تلاش انگلیسیها برای نفوذ و توطئهچینی علیه ملت ایران است.
به کارگیری عباراتی از این دست نشان دهنده آن است که انگلیسیها همچنان تلاش میکنند در سالهای بعد از انقلاب «نفوذ» را در سطح «حاکمیت» و بعد از آن افکار عمومی دنبال کنند. نفوذ در سطح مدیران تصمیمساز و تصمیمگیر مهمترین لایه از نفوذ در سطح حاکمیت است، انگلیسیها و به صورت کلی نظام سلطه تلاش میکند تا از یک سو باورها و اندیشههای حلقه مدیران تصمیمساز را دچار استحاله کرده و در مرحله بعد تصمیمات مدیران تصمیمگیر را به واسطه تشاور تصمیمسازان مورد هدفگذاری قرار دهد. چنین نفوذی سطح مناسبی از دخالت در امور داخلی یک کشور را نشان میدهد که میتواند بسیاری از تصمیمات کلان یک کشور را در مسیر دلخواه غرب قرار دهد، کمااینکه میتوان مصادیقی را برای آن حداقل طی پنج سال اخیر ذکر کرد، به طوری که گاه عناصر وابسته به خود را در قالب جاسوس در لایههای مدیریت ارشد نفوذ داده یا بعضاً یک مهره شاخص در داخل کشور را با عناصر وابسته به خود کنترل و مدیریت میکند و در حالت دیگر افرادی را در قالب تحصیل و بورسیه به دانشگاههای انگلیس دعوت کرده که بعد از بازگشت تحصیل کنندگان به کشور، شبکهای از عناصر وابسته به انگلیس در درون سطوح حاکمیت اسلامی نفوذ یافتهاند. شبکه تحصیل ۴۰۰۰ آقازاده در انگلیس به شرط اشتغال (به گفته شورای عالی امنیت ملی و مرکز تحقیقاتی مجلس شورای اسلامی) گویای این مسئله است که اهرم نفوذ همچنان برای انگلیسیها کارایی دارد آن هم با تجربه تاریخی که انگلیس از بورسیه افراد صاحب نفوذ حاکمیت ایران در این کشور داشته است.
انگلیس در مقاطع حیاتی بسیاری از جمله در عهدنامه گلستان توانسته است به واسطه نفوذ افرادی که در لایههای فوقانی حاکمیت داشته منافع ملی ایرانیان را تضییع کند. میرزا ابوالحسن خان ایلچی نمونه تاریخی نفوذ در سطح مدیران ارشد کشور در یک دوره تاریخی است. وی با اینکه مورد غضب شاه قاجار قرار میگیرد - و قرار است به ری تبعید شود – با وساطت انگلیس به تحصیل در این کشور (با حمایتهای مالی و معنوی) مشغول میشود و بعد از تحصیل جواب مثبتی به اعتماد انگلیسیها میدهد تا جایی که این فرد در تحولات آن روز منطقهای نقش مهمی برای انگلیسیها ایفا میکند و در قراردادهای مهمی نظیر گلستان تماماً منافع انگلیس را تأمین میکند. امروز دخالت انگلیس در سطوح ارشد نظام بهواسطه شخصیتهایی مشابه میرزا ابوالحسن خان ایلچی امکانپذیر است چراکه این کشور میتواند با ایجاد لابیهای سیاسی از طریق سفارتخانه خود در تهران و اعطای مدارک تحصیلات در مناسبات محرمانه دخالت و مهرههای نفوذی خود را به اقدام علیه نظام اسلامی وادار کند. انگلیسیها برای اثربخشی گسترده به «نسخه نفوذ» خود باید «ایجاد روحیه سرخوردگی و ما نمیتوانیم در جامعه ایرانی» را مورد توجه قرار دهند. بر اساس همین تئوری ضرورت دارد در مواجهه با جامعه ایرانی ادبیات «تحقیر» و «تهدید» اتخاذ کنند تا ایرانیان به این باور برسند که نظام برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی توان مقابله و رویارویی با ایالات متحده امریکا، انگلیس و متحدان این دو را نداشته و برای رفع نیازهای ابتدایی خود نیازمند التفات غربیهاست!
کارکردهای توطئه
«بیحس شدن جامعه زمان قاجار و رژیم شاهنشاهی نسبت به زیادهخواهیهای انگلیس و امریکا» و پیرو آن بیتفاوت کردن جامعه نسبت به منافع ملی، نتیجه شکلگیری چنین تفکری (احساس خودکوچکبینی ناشی از نفوذ غربیها) است که امروز رگههایی از آن را میتوان در بخشی از سطوح جامعه مشاهده کرد. بدیهی است امروز و در شرایطی که مردم با تحمل مشکلات معیشتی خواهان تغییر وضع موجود اقتصادی هستند، عناصر معلومالحال و کسانی که وابستگی عاطفی و فکری به غرب دارند، شرایطی را فراهم آوردهاند تا بار دیگر کشور وادار به تعدیل مواضع در برابر نظام سلطه شود در حالی که جامعه ایران بر اساس تجربه خسارت محض (برجام) خواهان ایستادگی و مقاومت در برابر زیاده خواهی غربیها هستند و سازش را حاوی هزینههای وسیع میدانند، کمااینکه در تجربه نشان داده شد انگلیس و سایر کشورهای غربی نه تنها گامی در جهت به رسمیت شناختن منافع حداقلی ایران برنمیدارند بلکه اصل مذاکره و توافق را بستری برای افزایش ضربات بر پیکره انقلاب و مردم ارزیابی میکنند.