عروس ۹ ساله و داماد ۳۶ ساله! این حکایت دختربچهای در مشهد است که با ورود دادستانی مشهد از پای سفره عقد با مرد افغانی که ۲۷ سال از او بزرگتر بود و این دختر درست میتوانست جای فرزندش باشد بلند شد. این دختر بچه، اما یکی از ۴۰ هزار کودکی است که طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس طی چهار سال اخیر در سنین زیر ۱۴ سالگی پای سفره عقد نشستهاند و همه آنها به اندازه این دخترک خوشاقبال نبودهاند تا دادستانی از ماجرا باخبر شده و برای ممانعت از سر گرفتن چنین ازدواجی ورود کند. بیتردید ۹ سالگی هنوز دوران کودکی به شمار میرود، اما برای پیشگیری از چنین ازدواجهایی چه باید کرد؟ آیا راهکار ممانعت از این ازدواجها همانگونه که طیبه سیاوشی عضو فراکسیون زنان مجلس در تلاش است تغییر ساختار قانون است و ارائه طرحهایی، چون کودک همسری است؟
برای پاسخ به این سؤالات باید در درجه نخست ببینیم قوانین سختگیرانهتر در حوزه ازدواج و افزایش حداقل سن ازدواج به ۱۶ یا ۱۸ سالگی چقدر با واقعیتهای جامعه همخوانی دارد.
بخش نخست واقعیتهای جامعه را باید در مناطقی جستوجو کرد که پدران و مادران در این مناطق حاضرند دختر ۹ سالهشان را به مرد ۳۶ ساله افغان شوهر دهند؛ مردی که احتمالاً حتی جزو مهاجران قانونی هم نیست و عقد ازدواجشان هم در هیچ جا ثبت نمیشود. واقعیت دیگری که قبل از این واقعیت باید دید حکایت سفره خالی مردمان مناطق مرزی و شهرهای شرقی کشور است؛ سفرههایی آنچنان خالی که در عمل دخترکانشان را شوهر نمیدهند بلکه در ازای حداقل پولی تحت عنوان شیربها میفروشند و حتی گاهی شیربهایی هم در کار نیست، اما یک نانخور کمتر توازن این معامله تلخ را برقرار میکند.
این منطق بخش مهمی از ازدواجهایی است که در سنین بسیار پایین در استانهایی همچون خراسان و سیستان و بلوچستام انجام میگیرد. عروسهایی که به حجله دامادهایی گاه پیر و گاه جوان میروند ناگزیرند از خانه و خانواده بکنند و به خانه بختی بروند که ممکن است خانه خوشبختیشان نباشد.
واقعیت دیگری که نباید نادیده گرفت فرزندانی هستند که از این مادران نوجوان و در برخی موارد کودک زاده میشوند. کودکانی که نمیتوانند شناسنامه داشته باشند و اگر بخواهند شناسنامه بگیرند ابتدا پدر و مادرشان باید ثابت کنند زن و شوهر هستند، اما انگار برایشان چندان مهم نیست یعنی یاد نگرفتهاند که شناسنامه حداقل حق کودکشان است و تکرار بچههایی که پدر و مادرشان از منظر قانون زن و شوهر نیستند!
این واقعیت تلخ در مناطقی همچون سیستان و بلوچستان همچنان بیداد میکند و معضل کودکانی که در هیچ سرشماریای شمرده نمیشوند و در هیچ برنامهریزی کلانی حضور ندارند و در لابهلای جمعیت کشور گم میشوند، چون شناسنامه ندارند.
وقتی این واقعیتها را زیر ذرهبین نقد قرار میدهید درمییابید تغییر قانون و افزایش حداقل سن ازدواج در قالب طرح کودک همسری همانقدر فانتزی است که سربازی دختران!
دختربچه ۹ ساله مشهدی اینبار با دخالت دادستانی مشهد از پای سفره عقد بلند شد، اما هنوز دلایلی که خانواده او را مجاب کرده بود کودکشان را به عقد مرد ۳۶ ساله افغان دربیاورند همچنان به قوت خود باقی است. ظاهراً در حال حاضر این دختر به بهزیستی تحویل شده، اما معلوم نیست چقدر در این مراکز نگهداری شود و نگهداریاش در چنین مراکزی به نفعش باشد. به هر صورت دخترک ۹ ساله این ماجرا به خانوادهاش باز خواهد گشت. دفعه بعدی حتماً این خانواده احتیاط بیشتری میکنند و پنهان از چشمهایی که ممکن است دخترشان را از پای سفره عقد بیرون بکشد یا به عبارت درستتر معاملهشان را بههم بزند دخترک را به خانه بخت میفرستند. پس زنان خانه ملت اگر نماینده این مردمند به دنبال قطع ریشههای کودک همسری باشند نه تصویب قوانینی که به سادگی دور زده میشود و دخترکان محکوم به ازدواج در سنین کودکی را با چالشهای بیشتری مواجه میکند.
بخش دیگری از واقعیتهای جامعه ما در حوزه ازدواج دختران نه فقط در کلانشهرها بلکه در مناطق دورافتاده روستایی آمار قابل تأمل دخترانی است که از ازدواج بازماندهاند. عدهای از این دختران در حال عبور از سنین مناسب ازدواج هستند و گروهی دیگر از این سن عبور کردهاند. آمارشان حدود ۶ میلیون نفر است، اما نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی هیچ برنامهای برای ازدواج و آینده این دختران ندارند و حتی نمیدانند باید چه کنند تا این دختران توان ایستادن روی پای خود را پیدا کنند چراکه بسیاری از دختران روستایی جامانده از قافله ازدواج توانمندیهای لازم برای گذران زندگی و تأمین معاش خود را ندارند و با مشکل جدی در این زمینه مواجهند.