کد خبر: 926829
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۱
نگاهی به فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» به بهانه انتخاب شدن برای اسکار
گوهر و ذات انسانی در حال له شدن در چرخ‌دنده‌های معیوب و زنگ‌زده اقتصاد است. ارزش‌های اخلاقی و انسانی زیر بار فشار‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به نازل‌ترین سطح خود رسیده است.
ايزد مهرآفرين

سرويس فرهنگي جوان آنلاين: فضایل انساني كه برگرفته از سرشت ناب و حقيقي ذات وجودي انسان است، در درياي اين جهان مدرن و بي‌سر وته در حال غرق شدن است و جاي خودش را با رذايل اخلاقي عوض كرده است.
طبقه بالا نشين و مرفه به زندگي لاكچري و تجملي خود ادامه مي‌دهد و روز به روز فاصله‌اش را از دال مركزي جامعه بيشتر مي‌كند.
طبقه متوسط شبيه گرگي شده كه همه چيز را مي‌خواهد بدرد و خودش را تا جايي كه مي‌شود به طبقه مرفه بالانشين نزديك كند، در اين راه هم از هيچ تلاشي فروگذار نيست. ديگر هيچ چيز برايش آن باور و اصالت وجودي را ندارد. نه مذهب و نه اخلاق. اين همان نظريه‌اي است كه هابز از آن با عنوان «انسان گرگ انسان» ياد مي‌كند. تامس هابز فيلسوف بريتانيايي معتقد بود كه در انسان، «خواستي سيري‌ناپذير و هميشگي براي رسيدن به قدرت بيشتر و بيشتر وجود دارد كه تا مرگ ارضا نخواهد شد» و جمله انسان، گرگِ انسان است نيز به اين معناست كه با زندگي اجتماعي، انسان‌ها بر سر ارضاي اميال خود دچار نزاع مي‌شوند.
هابز بر اين عقيده بود كه «انسان در طبيعت خويش، براي انسان‌هاي ديگر همچون گرگ است اما با كنترل او مي‌توان كاري كرد كه انسان براي ديگر انسان‌ها همچون خدا باشد.»
طبقه پايين دست و فقير جامعه، حاشيه‌نشين شده و بالكل به فراموشي و انزوا رفته است. نه جامعه براي او اصالت و اهميتي قائل است و نه او خودش را درگير مناسبات ساختاري جامعه مي‌داند؛ فراموش‌شدگاني كه در زندگي روزمره خود مي‌لولند. يكي به آن ديگري مرغ مرده مي‌فروشد براي اينكه اندكي سود از اين بازار برده باشد، آن يكي هم براي اينكه سهمي از سفره جامعه ندارد، مرغ ارزان‌تر را سر سفره زن و بچه‌اش مي‌برد تا قوتي (غذا) باشد براي ادامه زندگي.
با همه اين احوال آيا همه چيز رو به نابودي و تباهي است؟ آيا دريچه اميدي نيست و همه چيز به زوال و انتهاي خود رسيده است؟
آيا ديگر نبايد به ارزش‌هاي اخلاقي و انساني وقعي نهاد؟ آيا بايد دست روي دست گذاشت تا همه در اين كشتي سوراخ شده غرق بشويم؟
درست در نقطه و زماني كه به ظاهر سياستمداران مردم و جامعه را به حال خود رها كرده و تمام هم و غم خود را صرف يارگيري و دعواهاي سياسي و منفعتي قدرت كرده‌اند، اين خود جامعه است كه يك قهرمان را از دل همين طبقات بيرون مي‌كشد و به معرض ديد همگان مي‌گذارد؛ قهرماني كه مي‌خواهد يك نفره بار تمام اين رذالت‌ها را بر دوش بكشد و نشان دهد اصالت وجودي و شرافتي انسان در هيچ زمان، مكان و طبقه‌اي قابل خريدن و از بين رفتن نيست. قهرمان تا جايي پيش مي‌رود كه حتي براي اينكه پدر(نويد محمدزاده) زير شرمندگي و بيچارگي قتل پسرش فرو نرود، عامل قتل را خودش معرفي مي‌كند.
فيلم شبه‌قهرماني ديگر از طبقه پايين‌دست هم معرفي مي‌كند؛ موسي رودخاني (پدر) كه نويد محمدزاده نقشش را بازي مي‌كند با اينكه انسان درمانده، مستأصل و بيچاره‌اي است حاضر به فروختن و لو دادن نگهبان كشتارگاه نمي‌شود كه نكند او هم از كار بيكار شود و سرنوشت تلخ خودش براي او هم رقم بخورد.
«بدون تاريخ، بدون امضا» فيلمي است كه در كارگرداني، فيلمنامه و بازي بازيگرانش حرف‌هاي جدي و قدرتمندي دارد ولي نكته منفي و ضعف فيلم چيست؟ پوسته و لايه تلخ و گزنده فيلم كه با روح و روان مخاطب بيش از حد بازي مي‌كند؛ فيلمي به غايت تلخ و نارحت‌كننده؛ فيلم خوبي كه به سختي مي‌توان دوبار به ديدنش نشست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار