گزارش زندگی پر فراز و نشیب این زن از دفتر دادستان کرج به رسانه ها رسید و با انتشار این خبر، نیکوکاران البرزی برای رفع نیازهای این زن پیشقدم شدند.
طوفانی که بیخبر وزید
خودش می گوید: 35 ساله ام. همسرم کارگر یک کارگاه دوزندگی بود و مستأجر بودیم. کارفرما برای فرار از تعهد بیمه گاهی او را اخراج میکرد و دوباره به کار میگرفت. به همین دلیل ودیعه مسکن ناچیزی برایمان باقی مانده بود و ناچار به پرداخت اجاره بودیم. از زندگی کنار او و پسر کوچکم راضی بودم تا اینکه او بر اثر بیماری کلیههایش را از دست داد و در اوج جوانی ناچار به اهدای یک کلیه به همسرم شدم، اما این پایان سختی هایم نبود. نوروز 88 همسرم بر اثر سکته قلبی برای همیشه ترکمان کرد و این آغاز سرگردانی و تنهایی من بود.
زن جوان با صدایی غمگین و لبخندی تلخ ادامه داد: پدر پیرم هم که مستأجر بود، بدبیاری آورد. او هم اثاثیهاش را جمع کرد و به خانه من آمد. مانده بودم با غم از دست دادن همسرم، یتیمی کودک 3 سالهام و پدری که جز من پناهی نداشت و نگرانم بود چهکنم؟
او با اشاره به لاشه موش کوچکی در کنار اتاقش میگوید: از کمکهای کمیته امداد بهرهمند شدیم. اما به توصیه یک فرد دلسوز تصمیم گرفتیم به شهر بابل برویم تا مخارجمان کمتر باشد. به این ترتیب پرونده ما در کمیته امداد البرز بسته شد. اما به خاطر شرایط آب و هوایی شمال کشور و تک کلیه بودنم، آنجا دوام نیاوردیم و به کرج برگشتیم. این روزگار خوش من است. آن روزها در پارک چادر زدیم و شورای شهر کرج به من اجازه داد تا در خانهای که قرار بود در طرح تعریض خیابان اصلی خراب شود، به طور موقت زندگی کنم. خانهای که آب، برق، گاز و حتی دیوار حیاط نداشت، اما فقط سقفی بود که ما را از سرگردانی و در به دری نجات داد. خانهای که تا صبح از حمله سگان ولگرد و صدای جویدن موشها آسایش نداشتیم اما همان سقف ریخته و دیوارهای نمورش پناه جانمان بود.
زن با تأسف ادامه داد: حدود 3 سال در یک فروشگاه، کار کردم اما تعدیل نیرو شد و من بیکار شدم. به همین خاطر به واحد سرپرستی دادسرای کرج مراجعه کردم تا از دادستان برای حمایت از ایتام تحت پوشش سرپرستی کمک بگیرم.
حمایت مدعی العموم
زن جوان با غم و اندوه ادامه میدهد: با حمایت دادستان البرز هر ماه مبلغی برای تهیه مایحتاج ضروری زندگی در اختیارم قرار میگیرد. او فردی را برای رسیدگی به وضعیت پسرم و تحصیل وی مأمور کرده تا بچه از تحصیل باز نماند. اما این روزها لحظات پرهراسی را میگذرانیم. چرا که طرح تعریض خیابان در حال اجرا است و باید این خانه هم تخریب شود؛ خانهای که مسکونی نبود اما پناهگاهم شد. آجر آجر این خانه قصه تنهایی و بیکسی مرا میداند پای رفتن از اینجا را ندارم و نمیدانم چه سرنوشتی در انتظارم است.
اندوه عمیقی بر چهره زن سایه انداخته است. به آرامی میگوید: یک روز که از محل کار برگشتم سگهای ولگرد دور پسرم جمع شده بودند. هراسان دویدم و پسرم را پشت خودم پنهان کردم اما یکی از سگها به من حمله ور شد و گازم گرفت. هنوز جای این زخم باقی است. اما نمیدانم اگر همین ساختمان مخروبه و دیوارهای شکسته را هم از دست بدهم بر سر پدر پیر و کودک یتیمم چه خواهد آمد؟
دست هایی که امید بخشیدند
دستهای پرسخاوت زوج نیکوکار البرزی بار دیگر سایه سار انسان درماندهای شد که حسرت داشتن سقفی برای زندگی، همه آرزوی او و کودک یتیمش بود. با انتشار گزارش سرگردانی زن جوان، پدر سالخورده و فرزند یتیمش و فراخوان از نیکوکاران سراسر کشور، در کمتر از چند ساعت کابوس دربه دری این زن جای خود را به رؤیایی خوش و باورنکردنی داد.
نیکوکاران پیشقدم شدند
در میان تماسهای تلفنی مردمی، بیش از همه بازنشستگان حاضر به کمکهای مالی به زن بیپناه شدند. آنها که خود شرایط سختی دارند، با درک وضعیت این زن حاضر بودند بخشی از حقوق ماهانه خود را به وی و فرزندش اهدا کنند. چند نیکوکار نیز اعلام کردند حاضرند در ازای نگهداری پدر یا مادر پیرشان یک واحد مسکونی مستقل و حقوق مناسبی برای این زن در نظر بگیرند. این موضوع در فضای مجازی نیز بازتاب گستردهای داشت و مدیران کانالها و سایتهای خبری با انتشار گزارش از هموطنان درخواست کمک و یاری کردند.
سبقت زوج نیکوکار البرزی
زوج نیکوکار البرزی که بارها مقدمات آزادی زندانیان بدهکار را فراهم کردهاند و چندی قبل اعلام کردند قصد دارند مؤسسهای به نام "فردوس برین" برای حمایت از زنان بیسرپرست، کودکان محروم از تحصیل، بیماران نیازمند و زندانیان بدهکار راه اندازی کنند برای حمایت از این زن از دیگر نیکوکاران سبقت گرفتند.
"ر.ف" نیکوکار بیادعا در حالی که حاضر به افشای نامش نیست، پس از اطلاع از سرنوشت این زن و کودک یتیمش نماینده خود را به دادستانی فرستاد و با پرداخت یک فقره چک بانکی به مبلغ 40 میلیون تومان قرارداد اجاره یک واحد آپارتمان 2 خوابه در میدان استاندارد کرج را به طرفیت این مؤسسه منعقد کرد. وی همچنین اعلام کرد مؤسسه " فردوس برین "کلیه هزینههای خرید لوازم ضروری خانه و اثاثیه منزل آنها را با افتخار بر عهده میگیرد.
"ر. ف" ضمن تشکر از همکاری و همراهی شاکرمی دادستان کرج و فاضلیان رییس کل دادگستری استان البرز در این باره گفت: به عنوان رئیس هیأت مدیره این مؤسسه حمایت از کودکان یتیم و انسانهای گرفتار را وظیفه خود میدانم و خوشحالم که همسرم نیز در این آزمون الهی همراهم است و تردید ندارد. بی شک همراهی مسئولین قضایی این شهر در معرفی نیازمندان واقعی و آسیب دیدگان می تواند در پیشگیری از جرایم و امنیت شهروندان موثر باشد.
دعوت به کار زن درمانده
مدیر منطقه یک فروشگاههای زنجیرهای رفاه استان البرز نیز در جایگاه معنوی یک نیکوکار، برای کمک به این زن و رفع نیازهای وی اعلام آمادگی کرد.
"علی خاری" پس از اطلاع از شرایط زندگی این خانواده نیازمند، وی را برای انجام مصاحبه به یکی از شعبهها فرا خواند و پس از مذاکره با این زن اعلام کرد بزودی مقدمات به کارگیری او در نزدیکترین شعبه به محل سکونت جدیدش فراهم میشود.
دغدغه مدعی العموم
حاجی رضا شاکرمی دادستان عمومی و انقلاب استان البرز ضمن قدردانی از اقدام بموقع مرد نیکوکار اظهار کرد: پرونده زن جوان در دایره سرپرستی این حوزه مطرح است و پس از بازدید از محل زندگی آنها متوجه وضعیت نگران کننده زندگی او و کودک یتیمش شدیم. دادستانی فراتر از مسئولیت های قانونی با بهره از حمایت های نیکوکاران که سرمایه های این شهر هستند به وضعیت زندگی ایتام تحت پوشش رسیدگی می کند و امروز به همت زوج نیکوکار بار سنگینی از دوش مردم نگران این شهر برداشته شد و خوشحالیم که "ر.ف" بار دیگر برای رفع نیازهای این خانواده نیازمند از دیگر نیکوکاران پیشی گرفت. در سایه همت این زوج مسئولیت پذیر، مشکلات زندانیان بدهکار و خانواده های گرفتار بدون حاشیه حل شده است. همچنین در ادامه پیگیری ها با مدیرکل کمیته امداد استان البرز نیز مکاتبه شد تا پرونده مددجویی این زن و فرزند صغیرش بازگشایی شود و تحت پوشش کمیته امداد قرار گیرند. هر چند ممکن است این فرآیند نیاز به زمان داشته باشد تا روال اداری آن طی شود.
شادی یک معجزه
زن جوان در پوست خود نمی گنجد. به شکرانه دعاهای مستجاب شده اش بر خاک سجده می زند. پسرش با ناباوری کلید اتاقش را در دست می فشارد تا مبادا باد و باران روزگار از او بگیرد. همه دنیای کودکی او بی اسباب بازی و بازی سپری شده بود.
امروز شادی میهمان قلب مان شده است. شادی به سامان رسیدن یک زندگی آشفته در انتهای یکی از خیابان های همین شهر که از کنارش می گذشتیم و از آن بی خبر بودیم. غفلتی که می توانست به بهای جان یک زن تنها و کودکی یتیم تمام شود ...