سرویس سیاسی جوان آنلاین_محمد صادق عبداللهی: «مسئول مربوطه استعفا، استعفا!» این نخستین واکنش افکار عمومی و فضای مجازی به هر حادثه و اتفاقی است که در کشور رخ میدهد. اما آیا این یک درخواست منطقی و برخواسته از عقلانیت است که موجب اصلاح امور میگردد یا یک درخواست احساسی و عاطفی است که نه تنها مشکل را حل نمیکند بلکه با دادن رنگ و بوی سیاسی به مطالبهها سد راه حل و بررسی ریشهای حادثه میگردد؟ متأسفم که باید بگویم آنچه که اکنون در مجاز شاهدیم بیشتر واکنشهای احساسی و به دور از عقلانیت است؛ حتی در برخی موارد شاهدیم هنوز ساعتی از رخ داد حادثه نگذشته و علل و اسباب آن مشخص نشده، هشتکهای استعفا پراکنده میشوند و هیچ کس دندان بر سر جگر نمیگذارد تا مشخص شود آیا اصلاً این حادثه از عدم کفایت مسئول مربوطه است یا عواملی دیگر؛ چه بسا یک اتفاق، توطئهای از سوی گروههایی باشد که میخواهند زیر آب مسئولی را بزنند و نیاز باشد به جای استعفای آن مسئول، توطئه را خنثی و بد اخلاقان را مجازات کرد. به نظر میرسد این عجله در درخواست استعفا از سه عامل ریشه میگیرد (البته قطعاً تنها این سه عامل نیست و اینها تنها بخشی از واقعیت هستند):
حسرت استعفا: کمتر موردی و شاید هم تاکنون هیچ موردی پیش نیامده است که پس از وقوع حادثهای و قطعی شدن کمکاری و ناکارآمدی مسئول مربوطه، آن مسئول از مردم عذرخواهی کند و آن منسب را ترک کند. افکار عمومی چه صحیح و چه غلط وقتی در مقام مقایسه، این خلاء را با کشورهای دیگری میسنجند که مسئول به خاطر اشتباه یکی از دوستان یا اعضای خانوادهاش استعفا میدهد، احساس میکنند با سیستمی سخت و بسته مواجهاند که با وجود ناکارآمدی و بعضاً سن بالا حاضر به ترک مقام و واگذاری امر به باسوادترها و جوانترها نیست و لذا با هشتگهای خود به نوعی با این سیستم بسته اعتراض میکنند.
تسویه حسابهای سیاسی: شکی نیست بخشی از درخواستهای استعفا ناشی از تسویه حسابهای سیاسی است. کنشگران بد اخلاق سیاسی میدانند یکی از بهترین فرصتها برای زدن پایگاه اجتماعی رقیب، حوادث است، چرا که احساسات جامعه برانگیخته و فرصت موج سواری مهیاست.
ساده اندیشی: بسیاری از افراد جامعه شناخت صحیحی از ساختار و سیستم ندارند و مسائل را با ساده انگاری و احساسات خود تحلیل میکنند. بسیاری میپندارند مشکلات کشور با یک دستور قابل حل است اما مسئولین فهم لازم را ندارند. این فقط مختص جامعه نیست بلکه در برخی از مسئولین نیز عیان است و به همین خاطر وعدههای 100 روزه یا شش ماهه برای حل مشکلات میدهند. این سادهانگاری القاء میکند که میتوان مشکلات را با نشاندن جناحی دیگر بر مسند قدرت و تغییر افراد حل کرد دریغ از اینکه مشکلات ریشهایتر و حل آنها مستلزم مطالعات و برنامهریزیهای دقیق است و اگر صدها آدم نیز جابهجا شود تا اصلاحات ساختاری و اساسی صورت نگیرد مشکلات کماکان پا بر جا میمانند.
جمعبندی
آنچه که در شکل گیری سه مورد فوق نقش اصلی را ایفا میکند کمرنگ شدن عقلانیت در جامعه است، چه در مورد اول که فرد بدون در نظر گرفتن تفاوتها، ظرفیتها، ساختارها و ویژگیهای کشورها، دست به مقایسه میزند؛ چه در مورد دوم که احساسات غالب شده بر عقلانیت دستمایه جناحهای سیاسی میشود و چه در مورد سوم که فقدان عقلانیت جامع نگر موجب سادهاندیشی میگردد. لذا میتوان گفت درخواستهای نابهجایی که از این سه خواستگاه نشأت میگیرد نه تنها موجب حل شدن مشکلات کشور نخواهد شد بلکه باعث میشود مشکلات حل نشده، رها و بارها و بارها تکرار شوند و مسئول خاطی نیز به محض رخداد یک حادثه از زیر بار مسئولیت فرار کرده و به حیات خود در بخشی دیگر از ساختار قدرت ادامه دهد. کمااینکه پس از حادثه پلاسکو افکار عمومی کمتر پیگیر گزارش علل و دلایل وقوع این حادثه و تنبیه مقصرین اصلی بود و همه چیز را در هشتگ احساسی و غیر عقلانی #قالیباف_استعفا خلاصه کرد و یا در همین اتفاق اخیر شبکه استانی کیش همه چیز در تغییر مدیر صداوسیما خلاصه و اصل قضیه، چه توطئه و چه کم کاری، مخفی ماند. در نتیجه بهتر است از این به بعد به جای رقابت بر سر طلب استعفا، خواهان ابقای مسئول مربوطه در پست تا رسیدگی دقیق به مسئله باشیم و پس از مشخص شدن حاصل، در صورت ثابت شدن کم کاری، استعفا و برخورد محکم و قطعی با همهی عناصر درگیر(نه فقط یک شخص) را مطالبه کنیم.