سرویس تاریخ جوان آنلاین: فردا ۱۹ دی ماه، سالروز انتشار مقاله هتاکانهای است که به دستور مستقیم محمدرضا پهلوی و مباشرت داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی در روزنامه اطلاعات نشر یافت و موجی را آفرید که نهایتاً به پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ختم شد. در مقاله پیشرو زمینهها و پیامدهای این رویداد بازخوانی شدهاند. امید آنکه مقبول افتد.
چاپ مقاله شخص مجهولالهویهای به نام احمد رشیدیمطلق تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» یکی از اقدامات هتاکانه داریوش همایون در زمان تصدی وزارت اطلاعات و جهانگردی است. در واقع در روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ شاه دست به ریسک بزرگی زد که بعدها از آن به نوعی انتحار سیاسی تعبیر شد. عصر این روز، روزنامه اطلاعات در شماره ۱۵۵۰۶ با درج مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که تیتر آن رنگی (سرخ) بود، طوفانی به پا ساخت.
توزیع نسخههای اطلاعات در قم، آغازی بریک پایان!
انتشار این مقاله، برخلاف تصور شاه که قاطعانه میپنداشت با چاپ آن پرونده سیاسی امام بسته خواهد شد، موجی از نفرت و انزجار آفرید. در واقع واکنش شدید روحانیت و مردم قم در برابر مقاله توهینآمیز، به قیام خونین ۱۹ دی قم مبدل شد. غروب روز شنبه ۱۷ دیماه ۵۶ نسخههای روزنامه اطلاعات در شهر قم توزیع شد. مطابق معمول و براساس سیاستهای رژیم، روزنامهها عناوین اصلی خود را به اقدامات شاه اختصاص میدادند، اما در این میان مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» خودنمایی میکرد. مقالهای که موجی از نفرت و انزجار را در میان روحانیون، مردم و دانشآموزان برانگیخت و شهر قم را به فریاد و اعتراض فراخواند. خبر اهانت به مرجع شیعیان و رهبر نهضت اسلامی ایران دهان به دهان در میان طلاب و مردم شهر مذهبی قم پخش گردید. شهر قم از لحظاتی که محتوای مقاله اهانتآمیز آشکار شد، حالت عادی خود را از دست داد. همه مترصد بودند تا انزجار خود را نسبت به اسائه ادب به ساحت مقدس مرجعیت بروز دهند. در حقیقت همه چیز برای ظهور یک قیام عمومی آماده شد. روشنبینی و فرصتشناسی اساتید، مدرسان و طلاب حوزه علمیه قم بروز انزجار و اعتراض مردم را گسترش داد. اولین اقدام را مدرسان حوزه انجام دادند. مدرسان در منزل آیتالله نوریهمدانی تجمع کردند و به این نتیجه رسیدند که اولین اقدام تعطیل کردن درسهای حوزه در واکنش به این مقاله توهینآمیز است. تعطیلی درس مدرسان مشکل نداشت؛ چراکه خود در جلسه حضور داشتند و بقیه نیز تابع بودند. مهم درس مراجع بود که مدرسان تصمیم گرفتند اول صبح موضوع را به اطلاع آنها برسانند. آیتالله حائری، آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی از تعطیلی استقبال کردند، ولی آیتالله شریعتمداری برای تدریس به مسجد اعظم آمد که با اعتراض شدید طلاب مجبور به تعطیل کردن درس شد. ورود مراجع عظام در این قضیه، به اهمیت موضوع افزود و باعث شد مردم بیش از همیشه احساس تکلیف و ادای وظیفه شرعی و انسانی نمایند. بدین ترتیب اولین حرکت اعتراضآمیز طلاب از مقابل مدرسه خان (روبهروی حرم مطهر حضرت معصومه (س)) آغاز شد. شعارهای «مرگ بر این حکومت یزیدی» و «درود بر خمینی» از طرف مردم سر داده میشد. تظاهرات محدود ولی تحریکآمیز با نیروهای پلیس سرکوب شد. تظاهرکنندگان پس از قضیه تصمیم گرفتند برای ادامه اعتراض و مخالفتها به منزل آیتالله گلپایگانی بروند.
واکنش مراجع تقلید به یک مقاله هتاکانه!
معمولاً طلاب و مردم متدین قم هنگام بروز مشکلات و مصائب به بیتهای مراجععظام حوزه پناه میبرند تا تکلیف و وظیفه خود را دریابند. جمعیت معترض که به تعداد آن افزوده میشد، از میدان آستانه به طرف منزل حضرت آیتالله گلپایگانی حرکت کردند. آیتالله گلپایگانی به میان جمعیت آمدند و با حالت تأثر و اندوه عبارت استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» به زبان آوردند و چنین گفتند:
«اینها به ایشان (امام خمینی) توهین نکردند. اینها به ما توهین کردند، چراکه در حقیقت آنها میخواستند بگویند که آن آقا (امام خمینی) با ما مخالف است و معنای حرفشان این است که ما با اینها (رژیم شاه) موافق هستیم، در حالی که اینچنین نیست. ما از گذشته با رژیم مخالف بودهایم. الان هم مخالف هستیم و در آینده هم مخالف هستیم... اینها اشتباه میکنند و دارند راه را بیراهه میروند. اینها فکر نکنند ما دیگر سکوت کردهایم و چیزی نخواهیم گفت. اینها باید بدانند که اگر سر نیزه را حتی زیر گلوی ما بگذارند، ما حرفمان را میزنیم.»
جمعیت معترض، با سخنان آیتالله گلپایگانی آرام شدند و به سوی منازل سایر آیات، چون نجفی و سیدصادق روحانی رفتند و به سخنرانی آنان گوش دادند. به هر حال آنچه در روز ۱۸ دی روی داد اهداف اساتید، مدرسان و مراجع عظام را تأمین کرد. تصمیم اساسی در جلسه مدرسان و اساتید در منزل آیتالله حسین نوریهمدانی همین بود که قم به فریاد برخیزد و خروش قم در سطح کشور و در مرکز رژیم، موج ایجاد کند.
تصمیم به تعطیلی دروس حوزه، نقطه آغاز قیام
از آنجا که بازار انقلابی و متدین قم در جریان اعتراضات روز ۱۸ دی قرار نگرفته بود، از این رو در ۱۸ دی به تعطیلی مغازهها اقدام نکرد و در تظاهرات طلاب، مردم و دانشآموزان شرکت نکردند. به همین علت، بازار قم برای ابراز همدردی با مردم انقلابی و اعلام انزجار از مقاله اهانتآمیز ۱۷ دی روزنامه اطلاعات، روز ۱۹ دی را تعطیل اعلام کرد و برای عمومیت دادن بیشتر و تأثیرگذاری عمیقتر این حرکت سیاسی و اعتراضآمیز، گروهی از فعالان بازار با بزرگان حوزه تماس گرفتند تا فردا نیز بازاریان با آنها همراهی کنند. گفتوگوی بازاریان قم با برخی از اساتید حوزه علمیه به این نتیجه ختم شد که صبح روز ۱۹ دی ابتدا بازاریان به مسجد شیخان (که محل درس حجتالاسلام سیدحسین موسویتبریزی بود) بروند تا پس از تعطیلی درس آقای تبریزی به سراغ سایر مراجع روند و از آنان کسب فیض کنند. از این رو پس از تعطیلی درس خارج آیتالله شریعتمداری، ابتدا به منزل آیتالله میرزاهاشم آملی رفتند و در آنجا اجتماع کردند. پس از آن به منزل علامه سیدمحمدحسین طباطبایی رفتند. علامه به رغم کسالت جسمی، طی سخنان کوتاهی، مقاله ننگین روزنامه اطلاعات را محکوم و حمایت خود را از تظاهرکنندگان اعلام کردند. جمعیت سپس به سوی منزل آیتالله ناصر مکارمشیرازی حرکت و با ایشان دیدار کردند. آقای مکارم سخنرانی مهم و با ارزشی کردند و مردم را به دو عامل مهم پیروزی آگاهی دادند: یکی اتحاد و همبستگی در مقابل توطئههای تفرقهافکنانه دشمن و دوم آگاهی و بیداری نسبت به نقشههای آنان. رفتن به منزل آیتالله وحید خراسانی آخرین برنامه تظاهرکنندگان در پیش از ظهر ۱۹ دی بود. اجتماع عظیمی در منزل ایشان صورت گرفت. ابتدا آقای مروی خراسانی صحبت کرد و سپس آیتالله وحید خراسانی برای مردم و طلاب سخنرانی کردند. وی مقاله اهانتآمیز روزنامه اطلاعات را «نوشتهای پلید» خواند و آن را به شدت محکوم ساخت و شعری را قرائت کرد که برای همیشه در اذهان ماند:
کی شود دریا به پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف، منطمس
و بدین طریق اعتراضات مردم متدین و انقلابی قم تا اذان ظهر روز ۱۹ دی پایان گرفت، اما اجتماعکنندگان قرار گذاشتند تا برای ادامه اعتراضات خود مجدداً در عصر همین روز برای رفتن به منازل آیتالله نوریهمدانی، آیتالله سلطانیطباطبایی و آیتالله مشکینی در میدان آستانه و اطراف حرم اجتماع نمایند. درساعت ۱۵:۱۵ جمعیت به سوی منزل آیتالله نوریحرکت کرد. آیتالله نوری در این زمان به سخنرانی مهمی پرداختند که باعث افزایش روحیه و حرکت اعتراضآمیز مردم شد. وی تأکید کردند:
«در این روزنامه البته سعی شده که یک فرد بسیار باعظمتی از روحانیت، یک شخصیت بسیار بارزی که مانند خورشید عظمتش میدرخشد را از روحانیت جدا کند.»
آیتالله نوری اشعار مهمی نیز در لابهلای سخنان خود ذکر کردهاند از جمله:
شمع حق را پف کنی توای عجوز
هم تو سوزی هم سرتای گندهپوز!
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
این جهان ماند یتیم از آفتاب
جمعیت انبوه و گسترده، پس از استماع سخنرانی آیتالله نوری به سوی منزل آیتالله سلطانیطباطبایی حرکت کردند. اقشار مختلف مردم شامل طلاب، کارگران، بازاریان، دانشجویان، دانشآموزان، کارمندان و معلمان در میدان شهدا (چهارراه بیمارستان) مورد هجوم وحشیانه نیروهای پلیس و امنیت (کماندوها و نیروهای ساواک) قرار گرفتند که از قبل در این منطقه و در پشتبام کلانتری خود را مهیا کرده بودند. نیروهای رژیم و مردم معترض با هم درگیر شدند.
بدین صورت عدهای از مردم و طلاب به دست دژخیمان حکومت به شهادت رسیدند. طلاب و مردمی که به مدرسه حجتیه پناه برده بودند، مورد هجوم نیروهای مسلح قرار گرفتند و برخی به شهادت رسیده و برخی دیگر مجروح و مضروب شدند.
درگیری و خشونت تا ساعت ۲۲ شب ادامه یافت. کوچهها و خیابانهای این منطقه صحنههای جنگ و گریز بود و تا نیمههای شب صدای گلوله به گوش میرسید. خیابانهای صفائیه، حجتیه و کوچههای اطراف این خیابانها پر شده بود از کفشها، عباها، عمامهها و خونهای شهدا و مردم متدین و طلاب مبارز.
در نتیجه قیام خونین ۱۹ دی با شهید شدن تعدادی از مردم و طلاب و مجروح شدن عدهای کثیر از تظاهرکنندگان در ساعات پایانی شب پایان گرفت که این پایان، آغازی برای سقوط رژیم شاه بود.
نویسنده مقاله ۱۷ دی ۵۶ کیست؟
در اینکه این مقاله را چه کسی نوشته است اطلاعات موثقی در دسترس نیست، عدهای از نویسندگان و محققان، داریوش همایون را نویسنده این مقاله دانسته و عدهای دیگر فرهاد نیکوخواه (مشاور مطبوعاتی امیرعباس هویدا) را نویسنده مقاله مذکور مطرح کردهاند. اما شمار آنان که گمان بردند پشت پرده چاپسپاری مقاله علیه آیتالله العظمی خمینی در روزنامه اطلاعات، داریوش همایون بوده، کم است. به عنوان نمونه مایکل له دین در «هزیمت یا شکست رسوای امریکا در ایران» دراین باره معتقد است:
«داریوش همایون، وزیر اطلاعات که خود این مقاله را نوشته بود (و این امر را در همان سال گروه کارکنان روزنامه در مرحله بعدی اعطای آزادیهای بیشتر فاش ساخت) به هیئت تحریریه اعلام داشت خود شاه در انتشار عاجل آن اصرار دارد!»
به نظر عباس قرهباغی آخرین رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی نیز داریوش همایون نویسنده مقاله۱۷ دی ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات است:
«نوشته شدن مقالهای علیه آقای خمینی گویا توسط آقای داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت موقت در روزنامه اطلاعات ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ صورت گرفت و منجر به جریانات و حوادث شهر قم در روز ۱۹ دیماه گردید.»
روایت همایون از نگارش و نشر یک مقاله
صرفنظر از نوع نگاه افرادی که به نقل گزارههایی از آنان در خصوص مقاله مورد بحث مبادرت شد، افکار عمومی جامعه نیز همایون را طراح اصلی این ماجرا میپنداشت و وی را مسئول مستقیم نگارش، چاپ و کارگردان قضایای پشت صحنه آن مقاله تصور میکرد. بهرغم گذشت سالها از پیروزی انقلاب اسلامی و روشن شدن برخی ابعاد این موضوع و آنچه همایون و تنی چند از آگاهان و کارگزاران حاکمیت پهلوی گفته و نوشتهاند این باور همچنان وجود دارد، به طوری که فردی، چون شعبان جعفری نیز همایون را متهم ردیف اول این رخداد میپندارد، اما همایون به همه آنان که او را مسئول این «گاف بزرگ» میدانند، پاسخ داده است. به گفته همایون، وی هیچ نقشی در تهیه و نگارش مقاله نداشته است و مقاله یاد شده در دفتر مطبوعاتی هویدا تهیه و تنظیم شده بود و او صرفاً واسطه انتقال آن روزنامه اطلاعات بوده است:
«[ این مقاله]به دستور شاه در دفتر مطبوعاتی هویدا، وزیردربار که قبلاً در نخستوزیری بود تهیه گردید که مرتباً از سالها پیش مقالاتی برای انتشار در مطبوعات تهیه میکرد و به چاپ میرساند. متن اولیه مقاله به دستور خود شاه تغییر یافت و تندتر نوشته شد. مطالب اساسی مقاله همانهایی بود که خود شاه چند سال پیش در مصاحبه با یک مجله امریکایی درباره امام خمینی گفته بود. مقاله از دفتر وزیر دربار پس از مذاکره تلفنی خود او برای من در یک کنگره حزبی فرستاده شد و من در شرایطی که امکان خواندن مقاله هم نبود آن را بلافاصله به خبرنگار اطلاعات که اتفاقاً در آن نزدیکیها بود، دادم. روزنامه اطلاعات که نگران موقعیت خود در قم بود، پس از تماس گرفتن با وزیر اطلاعات و جهانگردی و نخستوزیر و تأیید مطلب که با توجه به دستور شاه امری طبیعی و خود به خود بود، دست به انتشار مقاله زد.»
روایت احسان نراقی از نگارش و نشر یک مقاله
دراین میان عدهای دیگر از محققان، نویسنده یا نویسندگان مقاله رشیدیمطلق را تیم مطبوعاتی هویدا دانستهاند. احسان نراقی در ارتباط با چگونگی چاپ مقاله و نویسندگان چنین میگوید:
«[ آن مسئول ساواک]گفت: پس از اینکه آسیدمصطفی خمینی در نجف فوت شد و این جریان وسیلهای شد که در ایران مجامع ترحیم مرتباً تشکیل شود و خلاصه عدم رضایت سیاسی به این قسم خودش را بیان میکرد که شاه را از این بابت خیلی عصبانی کرده بود (این جلسات و مجالس ترحیم). در این بین یاسر عرفات یک تلگراف تسلیتی به آقای خمینی در نجف مخابره میکند. آقای خمینی در جواب به یاسر عرفات میگوید که درد و محنت من روزی پایان میگیرد که ملت ایران از شر این آدم جابر مثلاً فارغ بشود، راحت بشود... این مسئول ساواک به من میگفت: نصیری این متن را برده بود برای شاه، به شاه نشان میدهد و شاه میگوید حالا دیگر باید جنگ را علنی کرد با روحانیون، به خصوص با آقای خمینی، بروید یک مقاله تهیه بکنید. میروند، دستگاه ساواک مقاله تهیه میکند و مقاله را برای شاه میبرد نصیری. شاه میگوید نه، این را تندترش کنید که بعد هم وقتی مقاله حاضر میشود میگوید از طریق دربار بگویید که همان دربار هویدا میفرستد برای وزیر اطلاعات که خودش هم گفته، او هم میدهد به روزنامه اطلاعات و اطلاعات هم نمیخواهد چاپ کند و خلاصه چاپ میکنند و آن جریانی که در قم و رفتند تظاهرات کردند در برابر روزنامه اطلاعات و طلاب و آن درگیری و خونریزی و اینها که بعد هم دیگر همین طور چهلمها ادامه داشت.»
روایت احمد علی مسعود انصاری از نگارش و نشر یک مقاله
در این میان احمدعلی مسعودانصاری در زمره کسانی است که در تحلیل خود ذیل «نامه رشیدیمطلق» ضمن اشاره به موضوع اختلافنظر و درگیری هویدا با آموزگار، هویدا را مسئول «آشوبی» که در پی انتشار این مقابله بهپاخاست معرفی میکند. به باور انصاری، نخستوزیر معزول با این اقدام میخواست دولت جدید را که در رأس آن رقیب دیرینهاش که اکنون هم بر صندلی قوه مجریه و هم تشکیلات حزبی تکیه داده بود، با مشکل مواجه سازد:
«در مورد نامه رشیدیمطلق اینک نزد اهل اطلاع روشن است که منشأ نگارش این نامه دفتر مطبوعاتی هویدا در دربار بود. این دفتر را فرهاد نیکوخواه، معاون سابق وزارت اطلاعات و دفتر و دستکش تصدی میکرد و هنگامی که هویدا از نخستوزیری به دربار آمد نیکوخواه را با خود به دربار آورد و سهلانگاریهای همین دفتر بود که آن شعله را روشن ساخت و چگونگی ماجرا چنین است:
خلعتبری وزیر امورخارجه از سفارت ایران در عراق گزارشی دریافت میکند مبنی بر اینکه آیتالله خمینی ضمن مسئلهای از مسائل رساله علمیه خود سلطنت را غیرشرعی اعلام کرده و این نظر تازه در چاپ جدیدی از توضیحالمسائل ایشان چاپ و نشر شده است. خلعتبری این گزارش را در شرفیابی معمول خود به عرض میرساند و شاه فقید که از دریافت چنین گزارشی سخت عصبانی شده بود به وزیر دربار دستور میدهد در رد و ذم آیتالله مطلبی نوشته و به روزنامهها داده شود. پیش از این در زمان علم رسم و سنت این بود که اینگونه اوامر را وزیر دربار به دولت ابلاغ میکرد و وزارت اطلاعات بر حسب وظیفه ترتیب کار را میداد، اما این بار وزیردربار، احیاناً به دلیل همان درگیری که با آموزگار داشت، خواست که از بالای سر دولت عمل کند و تصمیم گرفت حداقل تهیه متن را دفتر مطبوعاتی خودش انجام دهد و آن نامه مرموز بدین ترتیب در خود دربار نوشته شد. اینکه نویسنده آن چه کسی بود و چرا آن لحن تند و توهینآمیز به کارگرفته شد خود داستان دیگری است. قطعی اینکه آن نامه به دستور هویدا و به وسیله نیکوخواه بدون اطلاع دولت و وزارت اطلاعات تهیه شد و، چون چنین رویهای سابقه نداشت که دربار مستقیماً مطلبی را برای چاپ ارائه دهد از طریق وزارت اطلاعات اقدام شد. این درست مقارن ایامی بود که کنگره حزب رستاخیز در سالن ۱۲ هزار نفری استادیوم آریامهر تشکیل شده بود و آموزگار با انتخاب مجدد به دبیرکلی حزب و در اختیار گرفتن هر دو سمت دبیرکلی و نخست وزیری خود را پیروز صحنه میدانست و درست مقارن احساس پیروزی آموزگار، هویدا مشت خود را که همان نامه کذا باشد، به طرف او پرتاب کرد و این نامه دربسته را فرستاده دربار به داریوش همایون، یعنی وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه آموزگار و در زمانی که در کمیسیون قانون اساسی کنگره شرکت داشت تسلیم کرد و او که از همه جا بیخبر بود و تصور میکرد دستور از بالاست و او باید مجری منویات باشد، آن پاکت دربسته را که آرم دربار هم داشت، به خبرنگار اطلاعات که در کنگره حضور داشت سپرد، با تأکید بر این امر که باید در اولین فرصت به چاپ سپرده شود و آن نامه پس از یکی دو روز معطلی که در اطلاعات در صفحات داخلی روزنامه به چاپ رسید و شد آنچه که نباید بشود. در آن زمان هویدا که میخواست دولت را با مشکل روبهرو کند، شاید خودش هم نمیدانست که چه آشوبی برپا میشود. آشوبی که حتی سر خود او را به باد داد.»
با توجه به مطالبی که محققان ذکر کردند میتوان چنین نتیجه گرفت که مسئول اصلی تهیه مقاله شخص شاه بود. ارزیابیها و تحلیلها نیز این ادعا را ثابت میکند؛ چه اینکه غیر شاه هیچ کس جرئت چنین حماقتی را نداشت. تنها نخوت و غرور شاهانه میتوانست «جرقهای را به بشکه باروت» بیندازد و به قول جهانگیر آموزگار، برادر نخستوزیر وقت: «این مقاله که محتوای مبتذل داشت... به طور گستردهای به عنوان یک دهن کجی نه تنها نسبت به یک رهبر مذهبی، بلکه به تمامی سلسله مراتب شیعه... یک حرکت غیرمسئولانه از غرور و تفرعن بود.» و این تفرعن و غرور را جز شاه هیچ کس نداشت.