کد خبر: 943969
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۵:۳۳
روایت‌های درباریان درباره احوالات شاه و ملت در دهه ۵۰
فریدون هویدا: به دنبال دستورالعمل شاه، در خصوص اینکه به هیچ وجه نباید در حزب رستاخیز حرف‌های مخالفت‌آمیز از کسی شنیده شود، اوضاع جامعه به گونه‌ای بود که می‌توان گفت: در هیچ بخشی از جامعه نبود که نشانه‌های سرکشی و ناآرامی در آن پدید نیامده باشد
احمدرضا صدری
سرويس تاريخ جوان آنلاين: سالیان آغازین دهه ۵۰، از سویی موسم مستی رژیم شاه از درآمد سرشار نفت و از سوی دیگر بستری برای ایجاد آمادگی در ملت برای ابراز تنفر و انزجار خویش از نظام سلطنتی بود، امری که در غایت به انقلاب اسلامی منتهی گشت. در مقالی که پیش روی شماست، جلوه‌هایی از شرایط آن دوره در آیینه روایت‌های درباریان و ابواب جمعی سلطنت بازخوانی شده است. امید آنکه مقبول افتد.

آغازی بر یک پایان!

هنگامی که نظام پهلوی در سایه استبداد و خفقان، به دوران اوج و مستی خود رسید، جامعه ایرانی واکنش‌هایی خاص در این دوران به نمایش گذاشت و این واکنش‌ها از چشم درباریان مخفی نماند. فریده دیبا در همین خصوص در خاطرات خود چنین آورده است: «موقعی که در مراسم راهپیمایی به مناسبت ششم بهمن، سالروز انقلاب سفید، مردم در خیابان‌ها رژه می‌رفتند و به نفع محمدرضا تظاهرات می‌کردند، محمدرضا این تظاهرات را نشانه حمایت وسیع مردم از خود تلقی می‌کرد و شاهد ادعای خود می‌آورد. ادعایی که بر اساس آن معتقد بود حکومت توانسته این توده‌های نرم (!) را شکل بدهد. من و فرح به او یادآوری می‌کردیم که این‌ها نظامیان و خانواده‌های آنان و اعضای حزب ایران نوین و حزب مردم و به طور کلی، کسانی هستند که دولت به خیابان آورده است».

اما شخص شاه نگاه دیگری به این سال‌ها دارد: «در دوران سلطنتم، ۱۵ هزار امریکایی در صلح و آرامش و خوشبختی در ایران زندگی می‌کردند»؛ و عباس قره‌باغی به حضور مستشاران امریکایی در ارتش ایران، این گونه اشاره کرده است: «در هر یک از نیرو‌های سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی ایران یک ژنرال و در ژاندارمری کشور یک سرهنگ و تعدادی افسر و درجه‌دار امریکایی، رسماً برابر مقررات استخدام شده بودند، که با افسران و درجه‌داران نیرو‌های مسلح شاهنشاهی در امور آموزشی، لجستیکی به خصوص مسائل تخصصی و فنی مربوط به اسلحه و وسایل خریداری شده از امریکا، همکاری می‌کردند. ادار‌ه مستشاری ارتش، در ساختمان ستاد و در کنار سایر ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر و تحت نظارت رئیس ادار‌ه مستشاری که یک ژنرال امریکایی بود، اداره می‌شد. در تاریخ انتصاب من به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، رئیس ادار‌ه مستشاری، سرلشکر «گس» بود که سمت مستشار نظامی رئیس ستاد را هم به عهده داشت. وظایف ادار‌ه مستشاری ارتش عبارت بود از: تأمین نیازمندی نیرو‌ها از لحاظ امور آموزش پرسنل، اعزام افسران و درجه‌داران برای طی دوره‌های آموزشی تخصصی به کشور امریکا، امور لجستیکی یگان‌ها (مانند تأمین قطعات یدکی اسلحه و وسایل خریداری شده از امریکا و مهمات مربوط به آنها) و نظارت در اجرای برنامه‌های آموزشی و نگهداری وسایل نظامی به منظور بالا بردن آمادگی رزمی نیروها. مستشاران امریکایی ارتش، بیش از ۳۰ سال، مشاور نظامی فرماندهان ارتش بوده و با شرکت در تمام برنامه‌های آموزشی، عملیاتی، اطلاعاتی و لجستیکی نیرو‌های سه‌گانه، در کنار پرسنل ایرانی در ستادها، ادارات و یگان‌های رزمی خدمت می‌کردند».

سال‌های ترکتازی ساواک
مستی ناتمام!
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، عمده‌ترین دستگاه سیاسی عصر پهلوی به شمار می‌رفت و جایگاه ویژ‌ه آن در اوضاع سیاسی جامعه، در خاطرات بسیاری از درباریان عصر پهلوی آشکار است. فریده دیبا در این باره چنین آورده است: «ساواک تحت امر ارتشبد نعمت‌الله نصیری، به ابزاری برای حفظ امنیت سرمایه‌های این افراد تبدیل شده بود. در چند مورد که کارگران کارخانجات ثابت پاسال یا ایلقانیان دست به اعتصاب و اعتراض زدند، ساواک، مأموران خود را برای سرکوب کارگران گرسنه و فقیر، که خواهان چند تومان اضافه حقوق بودند، اعزام کرد!»

مینو صمیمی درباره عملکرد ساواک، توضیحات مبسوطی ارائه کرده است: «ساواک همواره به طور مستمر، تمام امور دانشگاه‌ها را تحت کنترل داشت و حتی راجع به اینکه چه درسی باید یا نباید آموخته شود، نظر می‌داد. هر تخلفی نیز‌- چه از سوی استادان یا دانشجویان‌- بلافاصله توسط عوامل ساواک، گزارش می‌شد و عامل آن تحت تعقیب قرار می‌گرفت. چنین شیو‌ه اختناق‌آمیزی، طبعاً هیچ زمینه‌ای برای فعالیت فردی روشنفکران باقی نمی‌گذاشت. به این ترتیب، گرچه حرکت‌های فردی مخالف رژیم در دانشگاه‌ها به صورت انفعالی و بی‌تحرک درآمده بود لیکن دانشجویان، هرگاه فرصتی دست می‌داد، از مبارزات دسته‌جمعی دریغ نداشتند و برای ابراز مخالفت با رژیم، تظاهراتی به راه می‌انداختند. متعاقب افزایش درآمد نفتی ایران در سال ۱۳۵۲، گرچه مبالغ هنگفتی از سوی دولت، به عنوان کمک مالی، در اختیار دانشجویان قرار گرفت، ولی این امر، برعکس آنچه انتظار می‌رفت نه‌تن‌ها به کاهش ضدیت دانشجویان با رژیم کمکی نکرد که حتی باعث شد آن‌ها بیش از پیش بر دامنه فعالیت‌های خود بیفزایند و آشکارتر و رساتر علیه رژیم شاه فریاد بزنند. نارضایتی و خشم دانشجویان نسبت به رژیم که به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت می‌گرفت، گرچه باعث شده بود هرج‌و‌مرج و بی‌نظمی کاملی بر محیط دانشگاه حاکم شود، ولی با این حال فقط عد‌ه انگشت‌شماری از روشنفکران دانشگاهی بودند که رژیم را جدی می‌گرفتند و به توانایی‌اش در بازگرداندن آرامش و نظم به دانشگاه‌ها امید داشتند».

مسیر‌های حرکت ما پاک و تمیز بود!

نمونه‌هایی دیگر از اوضاع سیاسی ایران دهه ۵۰ به روایت فریده دیبا: «رادیو، تلویزیون و مطبوعات، مملو از اخبار مربوط به توسعه و رونق اقتصادی و پیشرفت‌های صنعتی و کشاورزی مملکت بود. هر وقت می‌خواستیم از مسیری عبور کنیم، برای اطمینان‌های امنیتی، آن را به ساواک اطلاع می‌دادیم. هویدا و عوامل او از مسیر رفت و آمد و مقصد و محل بازدید‌ها مطلع می‌شدند. ما، هر جا می‌رفتیم، مسیر را پاک، زیبا و تمیز می‌دیدیم؛ با مردمی که آراسته و با لباس‌های شکیل و مرتب در اطراف مسیر ایستاده بودند و برای ما ابراز احساسات می‌کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دریافتیم عوامل دولت، به صحنه‌آرایی مسیر‌ها می‌پرداختند و افراد اجیر شد‌ه حرفه‌ای را که بیشتر از نیرو‌های نگهبان و ارتش بودند، همراه با اعضای خانواده‌هایشان، در کنار مسیر‌ها قرار می‌دادند تا برای خوشایند ما دست بزنند و هورا بکشند.»

وقتی شاه هم نمی‌تواند کاملاً از ساواک دفاع کند!

امریکایی‌ها دربار‌ه موضوعی که سطور پیشین به روایت آن گذشت، دیدگاهی قابل توجه داشتند. در خاطرات قره‌باغی در این باره چنین آمده است: «در مهمانی سفارت امریکا، شخصی نزد من آمده و خود را به نام جرج لامبرایکس، مشاور سیاسی سفیر امریکا معرفی کرد. بعد از معارفه و تعارفات معمول گفت، می‌خواستم سؤالی از شما بکنم و اظهار کرد: چرا در تظاهرات یا میتینگی که در کشور شما در شهر‌ها انجام می‌شود، مأموران ژاندارمری و ساواک، دهقانان را به اجبار از دهات جمع کرده و به شهر‌ها می‌آوردند تا به نام اهالی شهر در تظاهرات شرکت کنند؟ در حالی که، اهالی شهر‌ها مایل نیستند و نمی‌خواهند در این قبیل اجتماعات دولتی شرکت کنند؟ سؤال کردم، منظورتان چیست؟ جواب داد، مقصودم، میتینگ اخیر شهر تبریز است. من گزارش دارم که دهقانان را مأموران ژاندارمری از دهات جمع‌آوری کرده و با ماشین‌های ژاندارمری دولتی به شهر آورده و به نام مردم شهر تبریز، میتینگی به نفع دولت، ترتیب داده‌اند و اضافه کرد: فکر نمی‌کنید این کار‌ها بی‌فایده است و مردم را بیشتر ناراضی می‌کند؟ گفتم گزارشی در این مورد به من نرسیده و اطلاعی ندارم و فکر نمی‌کنم چنین چیزی به این ترتیب صحت داشته باشد. اظهار کرد: نخیر، من اطلاع دقیق دارم، به این صورت که گفتم، انجام گرفته است. سپس اضافه کرد که چرا اطرافیان اعلیحضرت، این قدر مردم را اذیت می‌کنند؟ چرا زمین‌های مردم را به زور از دستشان می‌گیرند و بین مردم نارضایتی ایجاد می‌کنند؟»

مینو صمیمی به یاد می‌آورد که: «در دهه ۵۰، دوستانم به من هشدار می‌دادند در مورد مسائل مملکت، در هیچ جا حرفی نزنم و به خصوص با رانندگان تاکسی که می‌گفتند بسیاری از آن‌ها در ساواک، به عنوان خبرچین گماشته شده‌اند مطلبی در میان نگذارم»؛ و اضافه می‌کند: «اصولاً باید گفت: وضع در ایران به گونه‌ای بود که نه‌تن‌ها هیچ‌کس نمی‌توانست بدون نظر موافق ساواک به مقامی دست یابد، که اگر حتی در مقطعی مورد سوءظن ساواک قرار می‌گرفت، بلافاصله از شغل و مقامش معلق می‌شد».

در چنین شرایطی حتی شاه نیز نمی‌تواند دفاع کاملی از ساواک داشته باشد، او در جایی در این باره چنین گفته است: «من نمی‌توانم از همه کار‌های ساواک دفاع بکنم. ممکن است با اشخاصی که دستگیر می‌شدند با خشونت رفتار شده باشد. در [ایران]نیز مانند کشور‌های دیگری که می‌شناختم، اشتباهاتی صورت گرفت که من از بروزشان متأسفم، ولی باید میان تروریست‌ها و زندانیان سیاسی تفکیک قائل شوم. مرگ بعضی از تروریست‌ها در مواجهه با ساواک و اغلب با پلیس، اجتناب‌ناپذیر بود».

چند و، چون نظام پارلمانی در یک نظام مدعی مشروطه سلطنتی!

نظام پهلوی معتقد بود در ایران، انتخابات مجلس نمادی از دموکراسی است، اما فریده دیبا دیدگاه دیگری داشت: «مردم در انتخابات یا شرکت نمی‌کردند یا تعداد شرکت‌کنندگان فوق‌العاده ناچیز بود. اگر چه انتخابات برگزار می‌شد، اما کسانی به مجلس می‌رفتند که از سوی نخست‌وزیر به اطلاع محمدرضا می‌رسید و محمدرضا، اسامی عده‌ای را تأیید می‌کرد. این اسامی را ساواک تهیه می‌کرد. تلاش ساواک بر این بود که در شهر‌ها و شهرستان‌ها بگردد و افرادی را پیدا کند که ضمن وفاداری به نظام حکومتی، پسندیدگی محلی هم داشته باشند»؛ و همین نکته به شکلی دیگر در خاطرات اسدالله علم این گونه بیان شد: «در سرتاسر مملکت انتخابات انجمن شهر برگزار شده، به‌رغم اینکه بیش از حد معمول به آن‌ها آزادی داده شده بود، ظاهراً مردم تهران، کاملاً نسبت به این جریان بی‌تفاوتند. از ۵ میلیون جمعیت تهران، فقط ۷۰ هزار نفر زحمت رأی دادن به خود داده‌اند».

رفتار دوگانه با بیگانگان و شهروندان ایرانی

یکی دیگر از نماد‌های استبدادی سلسله پهلوی، رفتار دوگانه با بیگانگان و شهروندان ایرانی بود. مینو صمیمی در این زمینه در خاطرات خود می‌نویسد: «در حالی که خیلی چاپلوسان در مقابل شاه و ملکه و خانواد‌ه سلطنتی، وظیفه‌ای جز نوکری و اطاعت محض برای خود نمی‌شناختند، همان‌ها در برابر ملت ایران، چنان زورمندانه و قدرتمندانه رفتار می‌کردند که نتیجه‌ای از آن جز پریشانی و سردرگمی مردم به بار نمی‌آمد. این وضع، البته به اجرای اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» نیز مربوط می‌شد که مستقیماً از شاه منشأ می‌گرفت و عاملی بود در جهت ممانعت از همبستگی بین وزرا و مقامات حاکم بر کشور، تا به این وسیله سلطنت شاه از خطر اتحاد دولت و ملت مصون بماند»؛ و توصیفی دقیق از وضعیت سیاسی ایران در آخرین سال‌های حاکمیت پهلوی به همین قلم: «اوایل سال ۱۳۵۴ [ش]، در حالی که هنوز دو سال بیشتر از افزایش قیمت نفت و حرکت شتاب‌آلود اقتصاد ایران نمی‌گذشت، نشانه‌هایی از ناآرامی‌های اجتماعی در گوشه و کنار بروز کرد. هزاران روستایی که طی دو دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی، به شوق رفاه و درآمد بیشتر، از کشت و کار دست کشیده و در شهر‌ها به کارگری پرداخته بودند کم‌کم به این حقیقت پی می‌بردند که افزایش درآمد، برایشان هیچ ثمری به بار نیاورده است، زیرا اکثرشان وادار شده بودند به خاطر روزافزونی قیمت‌ها و بالا رفتن اجار‌ه منزل، عیال و اولاد را به روستا‌ها بازگردانند و خود، به صورت اسفناکی در آلونک‌های حاشیه شهر به زندگی ادامه دهند. این نوع کارگران که عمدتاً هم از اعتقادات مذهبی محکم برخوردار بودند، طبقه جدیدی در ایران به وجود آوردند که می‌شد آن را کارگران صنعتی ناراضی نامید. اعضای چنین گروهی طبعاً می‌توانستند به سهولت تحت نفوذ گروه دیگری از قربانیان تبعیض‌های رژیم شاه قرار گیرند که به عنوان روحانیون ناراضی شناخته می‌شدند. یکی دیگر از مهم‌ترین گروه‌های ناراضی، دانشجویان بودند که تعدادشان به خصوص طی آن سال‌ها، افزایش چشمگیری داشت و، چون اکثراً نیز فرزند خانواده‌های متوسط با اعتقادات عمیق اسلامی بودند، لذا مشکل خود را با طرز زندگی طبقات سطح بالای شهری و روال لوکس‌گرایی که خانواد‌ه شاه رواج می‌دادند، تطبیق دهند».

«فساد فراگیر» و نمایش‌هایی برای پوشاندن آن

عبدالمجید مجیدی در خاطرات خود بر سهم فساد در شکل‌گیری اوضاع سیاسی عصر پهلوی تأکید دارد: «من به شاهنشاه عرض کردم که قربان، من فکر نمی‌کنم این مسئله مملکت ما باشد. مسئله مملکت ما این است که مردم، آن طور که باید و شاید به عملیات دولت، به اقدامات دولت، به تصمیمات دولت اعتماد ندارند. یک علت اصلی‌اش مسائل فساد است. اگر ما بتوانیم با فساد مبارزه کنیم و فساد را کم بکنیم یا از بین ببریم، خیلی بیشتر مردم راضی می‌شوند تا اینکه بیاییم سیستم چند حزبی را تبدیل به سیستم یک حزبی بکنیم. برای اینکه الان احزاب تعدادشان کافی است. به این‌هایی که الان ضعیف‌تر هستند فرصت فعالیت بیشتری بدهید که یک نوع حالت و اصطلاح آلترانس (Alterance) به وجود بیاید. یک تغییری به وجود بیاید، یک حزب دیگر کار را در دست بگیرد. الان مردم گرفتاریشان این نیست. حزب ایران نوین هم الان، بالاخره قوی است. به علت اینکه دولت در دستش است. حزب مردم هم دارد کار [خودش] را می‌کند. حالا اگر کارش را درست نمی‌کند، بگویید فعالیتشان را بیشتر بکنند. ولی آنچه مردم را ناراحت می‌کند، این فساد و عدم اعتمادی است که به تصمیمات دولت و کار‌هایی که دولت می‌کند، ربط دارد. آن را باید درست کرد. اگر آن کار را بکنیم، مردم بیشتر راضی می‌شوند تا اینکه دست به ترکیب حزب و تشکیلات سیاسی مملکت بزنیم».

البته در این میان نمایش‌های خاص سیاسی نیز به اجرا درآمد. مجیدی درباره یکی از این نمایش‌ها چنین آورده است: «اواخر دولت هویدا، جلسات کمیسیون شاهنشاهی به ریاست معینیان (رئیس دفتر مخصوص شاه) و حضور تیمسار فردوست تشکیل و جریان آن از تلویزیون پخش می‌شد که طی آن آدم‌هایی به کار وزرا ایراد می‌گرفتند و آن وزیر مربوطه، باید پاسخ می‌داد. تشکیل این کمیسیون، یک نوع منحرف کردن افکار از مسئله اصلی و فدا کردن یک عده از وزرا، برای آرام کردن نارضایتی مردم بود. مسلم این کار اشتباه بزرگی بود و تنها نتیجه تشکیل آن، بی‌حیثیت کردن دولت بود که ۱۳ سال، به ریاست هویدا، بر سرکار بود. مفتضح کردن این سیستم، این بود که خود اعلیحضرت آن را به وجود آورده و تأیید کرده بودند. من آدم‌هایی که در جلسات این کمیسیون به وزرا ایراد می‌گرفتند را صالح نمی‌دانستم. بعضی‌هایشان آدم‌های نادرست و عاجزی بودند که آمده بودند دور آقای معینیان و فردوست نشسته بودند و دولت هویدا و وزرای آن را بی‌حیثیت می‌کردند. این کار خیلی غلط بود و یکی از اشتباهات رژیم بود»....
 
و یک توصیف جامع از شرایط سالیان میانی دهه ۵۰

فریدون هویدا، در جمله‌ای کوتاه، به توصیف اوضاع سیاسی آن مقطع از تاریخ ایران پرداخته است: «نسبت رابطه ایران با خانواد‌ه سلطنت پس از سال ۵۵، مانند تکیه [تکه]گوشت بود که در میان یک گله سگ گرسنه انداخته شده باشد.»

طبیعی است که در چنین فضایی، رویدادی به نام دولت در دولت، پدیدار شود. عبدالمجید مجیدی در این باره می‌گوید: «ولی سازمان برنامه یک دستگاهی بود، کاملاً مستقل و زیر بار دولت نمی‌رفت و بعد بحث سر این بود که دولت است. همان موقعی هم که آن لایحه را دکتر اقبال به مسجد برد، گفت: «ما می‌خواهیم به این حالت دولت در دولت خاتمه بدهیم.» پس سازمان برنامه، خودش قوانین خودش را داشت. مقررات خودش را مستقل عمل می‌کرد. شرکت نفت همین طور، جانشین شرکت نفت ایران و انگلیس شده بود و هنوز توی مایه فکری شرکت نفت ایران و انگلیس فکر می‌کرد. در نتیجه، خودش را جزیره‌ای می‌دانست در وسط دنیای وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دیگر. دولت هم که خوب کار خودش را می‌کرد. به این جهت این سه تا، دولت؛ سازمان برنامه و شرکت ملی نفت ایران- از نظر گفت‌و‌شنود و ارتباط‌- با هم اشکال زیاد داشتند.»

در این میان، حزب رستاخیز، نماد دیگری از وضعیت سیاسی جامعه ایران در سال‌های دهه ۵۰ شمسی به شمار می‌آمد. فریدون هویدا درباره نگاه شاه به حزب رستاخیز می‌نویسد: «به دنبال دستورالعمل شاه، در خصوص اینکه به هیچ وجه نباید در حزب رستاخیز حرف‌های مخالفت‌آمیز از کسی شنیده شود، اوضاع جامعه به گونه‌ای بود که می‌توان گفت: در هیچ بخشی از جامعه نبود که نشانه‌های سرکشی و ناآرامی در آن پدید نیامده باشد. همه خارجی‌هایی نیز که از ایران دیدن می‌کردند، ضمن توجه به پیشرفت‌های مادی‌کشور، همواره از این مسئله حیرت‌زده بودند که چرا مردم ایران این همه نسبت به اوضاع کشور و مشارکت در امور، بی‌اعتنا و بی‌علاقه هستند؟»

و گزارش دیگری از نحو‌ه ادار‌ه حزب رستاخیز، به قلم پرویز راجی: «در کنگر‌ه اخیر حزب رستاخیز، نمایندگانی از سراسر کشور، در تهران گرد آمدند و به همه آنان اطمینان داده شد در آزادی کامل، می‌توانند فردی را به عنوان دبیر کل حزب انتخاب کنند، ولی هنوز سه روز به پایان کنگره باقی نمانده، شاه طی نطقی اعلام کرد که دو مقام دبیر‌کلی حزب و نخست‌وزیری از هم قابل تفکیک نیست و به این ترتیب، این افراد موظف به اجرای تصمیمی شدند که اصلاً در اتخاذ آن دخالتی نداشتند.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار