سرویس تاریخ جوان آنلاین: شخصیتی که در این مجال در صدد در میان گذاشتن یافته هایم در باره وی با شما هستم، مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت انقلاب است. این عبارات باید چند روز پیش و در بیست و چهارمین سالمرگ وی به قلم میآمد، شوربختانه فشردگی برنامهها نگارنده را در این فقره، به سان بسیاری از دیگر از تمنیات خود، ناکام گذارد. الحال در این باره، تنها اشاره میکنم به چند نکته:
یک: برخلاف تصور برخی که مبداء زندگی سیاسی مهندس بازرگان را، دوره حضور وی در هیئت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس میپندارند، باید گفت که نقش وی در آن دوره و البته با واسطه گری مهندس کاظم حسیبی، در حد یک ماموریت اداری و کاری است. نگاه او در آن دوره به سیاست ورزی متداول، از جزوه «بازی جوانان با سیاست» هویداست.
دو: بازرگان و سحابی پس از بیستوهشت مرداد به اندیشه سیاست دینی افتادند (البته با تلقی خاص خویش از این دو). هرچند که نفس این رویکرد در آن دوره پر اختناق تحسین برانگیز مینمود و مخصوصاً به دانشجویان مسلمان در برابر چپ ها، که مبارزه و سیاست را به نام خود زده بودند، اطمینان به نفس میداد، اما تفسیر بازرگان از دین، واجد تاملات و نقدهای جدی بود.
سه: بازرگان راه وصول به حقیقت و طبعاً تفسیر دین را در «منطق حسی» منحصر میساخت و برای فلسفه و قیاس، محلی از اعراب قائل نبود. این نکتهای بود که او را از طالقانی نیز متمایز میساخت. هم از این روی کمیت دین پژوهی او در ساحتهایی که دست حس بدان نمیرسید، لنگ میزد (نقدهای استاد مطهری در پاورقیهای جلد پنجم اصول فلسفه وروش رئالیسم را ببینید). علاوه براین تئوری «راه انبیاء راه بشر» گاه وی را به نتایجی غریب رهنمون میساخت. در جاییمدعی شده بود که روزنامه خواندن صبحگاهی غربیان با نماز، حمام رفتن آنها با غسل و وضو، گوش دادن به اخبار رادیو با نماز ظهر و... داری منشاء و مقصد مشترک است! این دکترین علاوه بر تضادهای نظری، پیامدهای عملی مهمی را نیز موجب گشت. بعدها بسیاری از مجاهدین چپ شده با استناد به همین نظریه، نیاز به دین را منکر شده و عقلِ صرف را برای راهبری زندگی خود کافی دانستند! ونیز از همین سربند بود که بنیانگذاران مجاهدین وبیشتر از آنان متولیان بعدی سازمان، در برداشتهای دینی خود، کاملا خود اتکاء بودند ومیراث هزار ساله عالمان اسلامی را به هیچ میگرفتند و در بزنگاههای مهم، موانع مذهبی خود را با یک انقلاب ایدئولوژیک رفع ورجوع میکردند! بی شک ایشان چنین جراتی را در وهله نخست، از متد دین پژوهی بازرگان آموخته بودند، جراتی که موجب گشت که نهایتا از استاد سابق خویش نیز عبور وپروژه وی را محافظه کارانه وبی ثمر قلمداد کنند.
چهار: از منظر این قلم یکی از مهمترین مواریث سیاسی بازرگان، در پی توصیه وی به اعضای جوان نهضت آزادی به ویژه محمد حنیف نژاد،برای مسلح شدن در برابر رژیم شاه شکل گرفت. نگارنده برای آغازین بار این نکته را از لطف الله میثمی شنید و البته به دلیل باوری که به خشونت پرهیزی بازرگان داشت، آن را جدی نگرفت. بعدها تعداد بیشتری از اعضای آن روز و امروز نهضت آزادی این نکته را تکرار و کار داوری درباره پایه گذار گروه خود را سخت کردند. با پذیرش این نکته، حتی اگر بازرگان تنها چند گام بیشتر با رهبران سازمان مجاهدین پیش نرفته و با رفتارهای بعدی آنان نیز همدلی نکرده باشد، باز هم سهمی از وبال عملکرد آنان به وی خواهد رسید، چون حنیف نژاد در گام آغازین تاسیس سازمان، به توصیه بازرگان اسلحه برداشته است. تازه این در صورتی است که ادعای چند سال پیش مسعود رجوی درباره کمکهای مخفیانه مالی وی به سازمان تا سال شصت را به چیزی نگیریم. به هر روی سهم بازرگان در کارنامه عملی مجاهدین، از مدخلهای مهم شناخت اوست و تا کنون نیز به طور جدی، مورد واکاوی قرار نگرفته است.
پنج: دیگر فصل مهم دیگر در حیات سیاسی بازرگان،نخست وزیری وی در دولت موقت انقلاب است که بیشتر نتیجه فکر وپیشنهاد استاد مطهری بود.(کاندیدای امام خمینی برای نخست وزیری فرد دیگری بود که به لحاظ پاره ای ملاحظات،از او نام نمی برم)مطهری اعتقاد داشت که صدارت فردی چون بازرگان که مدرن ومیانه رو می نماید،موجب کاهش حساسیت غرب وبه خصوص آمریکا بر انقلاب ایران خواهد شد وگرنه محال است که آمریکا بگذارد به این سادگی شاه سقوط کند!این پیشنهاد نهایتا مورد قبول رهبری انقلاب وچهره های شاخص آن قرار گرفت وبازرگان بر مسند نخست وزیری تکیه زد.ابتدایی ترین چالش تمامی نیروهای سیاسی آن روز از چپ ومسلمان وحتی بخش هایی از شاگردان سابق وی در نهضت آزادی با وی،این بود که او منهای حذف شاه،به تغییر چندانی در شرایط عمومی کشور نمی اندیشد وبه راحتی در فردای بیست ودوی بهمن می گوید:"انقلاب تمام شد،بروید سرکارهایتان!"این درحالی بود که جامعه آن روز برای تغییرات بنیادین انقلاب کرده بود ومحافظه کاری این دولت را به هیچ روی برنمی تافت.این شکاف نهایتا نیز پر نشد ودر بزنگاه سیزده آبان پنجاه وهشت،دولت او را ساقط کرد.
شش: بازرگان پس از کناره گرفتن از نخست وزیری همچنان عضو شورای انقلاب بود.در نخستین دوره از مجلس شورای اسلامی وکیل تهران نیز شد.در صف آرایی میان جریان خط امام با مجاهدین وبنی صدر در سالیان پنجاه ونه وشصت،به جانبداری از جریان دوم تمایل یافت وپس از دست به اسلحه بردن جماعتی که درنامه های سرگشاده خود آنان را فرزند خویش می خواند،بیش از پیش به شکست وانزوا سوق یافت.با این حال نهادهای امنیتی رعایت حال او ودوستانش را می کردند و از برخورد خشن با وی پرهیز داشتند(این چیزی است که بازرگان در نامه خویش به امام خمینی بدان تصریح دارد)پس از سالیانی او ویارانش تصمیم گرفتند تادر سومین دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا شوند که وزیر کشور وقت به دلیل ابهامی که در نحوه رفتار با آنان وجود داشت،دراین باره از امام خمینی استفسار کرد.رهبر انقلاب در پاسخ اذعان داشت که: این جماعت نباید رسمیت داشته باشند و باید با آنان برخورد شود! ازاین روی که این نامه پس از درگذشت امام نشریافت، نهضت آزادی در اصالت آن تشکیک و به شکل ضمنی به مرحوم حاج سید احمد خمینی نسبت جعل داد! فرزند امام به دادگاه شکایت برد که پس از چندی، به علت فوت شاکی ومتشاکی پرونده مختومه شد!
هفت: از منظر بسیاری، واپسین تحول فکری بازرگان در آخرین سالیان حیات، سخنرانی او تحت عنوان «خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء» شمرده میشود. او در این خطابه به صراحت اذعان داشت که: «تمشیت امور دنیا وظیفه پیامبران نبوده و بنابراین چنین ارثی از آنان به فقها نیز نخواهد رسید(نتیجه مضمونی این سخنرانی).» اولین واکنش ها به این چرخش نظری،از داخل نهضت آزادی روی داد ومنجر به بگو مگوهایی حزبی گشت.به طور مشخص دو تلقی متفاوت از این نظریه رخ نمود: یکی اینکه بازرگان از عقیده خود مبنی بر اتحاد دین و سیاست دست شسته و دیگری اینکه: تفاوت عمدهای میان مواضع گذشته و حال او در این باره وجود ندارد. عبدالکریم سروش و صادق زیباکلام و... از قائلان به دیدگاه اول و تنی چند از اعضای نهضت آزادی از مدافعان دیدگاه دوم هستند. این اختلاف نظری هنوز تداوم دارد.
به هر روی و با سپری شدن بیست و چهار سال از مرگ مهدی بازرگان، او و اندیشهاش دغدغه فرد و گروهی نیست و رفته رفته ره به پستوی خاموشی و فراموشی برده است. این را واکنشهای ضعیف به مستند «راه طی شده» و نیز تعداد اندک شرکت کنندگان در مراسم سالگرد او میگوید. از این پس به بازرگان باید به عنوان یک پدیده تاریخی نگریست. خدایش رحمت کند!