سرویس پایداری جوان آنلاین: شاید کمتر رزمندهای را بتوانیم بیابیم که سنش به دوران مبارزات انقلابی قد بدهد و در جریان این مبارزات حضور فعالی نداشته باشد. در واقع همان کسانی که انقلاب را به پیروزی رساندند، از این نهال نوپا دفاع کردند و برای سربلندیاش جنگیدند. در گفتوگو با چند رزمنده دفاع مقدس، نگاهی به خاطرات انقلابیشان داریم.
بوکسور انقلابی
حسنعلی بیگی از رزمندگان حاضر در غائله کردستان: من پیش از انقلاب به ورزش بوکس میپرداختم و تا حد تیم ملی پیش رفته بودم. یکبار که شاهد دستگیری چند انقلابی بودم، مأموری به من گیر داد و یک سیلی به صورتم زد. این سیلی مثل جرقهای بود که چشمم را به روی حقایق باز کرد. کم کم وارد جریان انقلاب شدم و تا جایی پیش رفتم که به دلیل ترس از دستگیری توسط مأموران رژیم طاغوت، اردوی اعزام به مسابقات رومانی را ترک کردم و قید تیم ملی را زدم. بعد از انقلاب به عضویت سپاه درآمدم و تا آخر دفاع مقدس در جبههها بودم.
نبرد با تانکهای گارد
عبدالله نوری از رزمندگان پیشکسوت دفاع مقدس نیز میگوید: ما در مسجد امام جواد در محله تهران نو فعالیت میکردیم. یک مدت کار من این بود که از ساختمان تازه ساخت بانک صادرات به حیاط سفارت امریکا نگاه میکردم و تحرکات آنجا را به اطلاع حاج آقا محبی امام جماعت مسجدمان میرساندم. نزدیک ایام انقلاب درگیریهای خیابانی شروع شد و چند روز مانده به پیروزی انقلاب در خیابان نیروی هوایی سنگربندی کردیم. روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ با تانکهای گارد شاهنشاهی و حتی هلیکوپترهایشان درگیر شدیم. روز ۲۲ بهمن من در سنگری بودم که روی پشت بام یکی از شعبههای بانک ملی درست کرده بودیم. همان جا شنیدم که ارتش اعلام بیطرفی کرده و انقلاب پیروز شده است.
فرمانده زخمی
محمود تنها از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) میگوید: یک روز مانده به پیروزی انقلاب همراه برادرم و تعداد دیگری از انقلابیهای محلهمان به مرکز شهر رفتیم. هر جا اعلام میشد گاردیها یا ساواکیها حضور دارند، حمله و آنجا را پاکسازی میکردیم. در همین اثنا در جنوب پادگان حر با شهید کلهر آشنا شدم. ایشان پایش گلوله خورده بود. کمک کردم تا خودش را به کنج امنی رساند. معارفه اولیه داشتیم و بعد از انقلاب هم به طور اتفاقی ایشان را دیدم و دوستیمان تا شروع جنگ و تشکیل تیپ المهدی و سپس حضور در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) ادامه یافت.
خط امام
سیدحسین حسینی از رزمندگان دفاع مقدس: آشنایی ما با روند انقلاب از طریق یکی از بچههای محلهمان بود که به جلسات آقای اصلانی میرفت. اصلانی یک طلبه انقلابی بود که در روشنگری بچههای محله نقش بسزایی داشت. قبل از آن ما شناخت زیادی از حضرت امام و انقلاب نداشتیم، اما وقتی با فلسفه نهضت اسلامی آشنا شدیم، دیگر خط امام را رها نکردیم و بعد از انقلاب در کمیته و سپس سپاه حضور یافتم و بارها به جبهههای جنگ اعزام شدم.
شهر انقلابی
عبدالرضا آلبوغبیش از رزمندگان مقاومت خرمشهر: خرمشهر پیش از انقلاب مهاجران زیادی داشت. اغلب بچههای این شهر هم تحصیلکرده و با سواد بودند. هستههای مقاومت خیلی زود در خرمشهر شکل گرفت. البته تفکرات چپ هم در میان برخی از جریانهای انقلابی وجود داشت، اما بچههای مذهبی جمع خودشان را داشتند و بسیار قوی عمل میکردند. همین تشکلهای انقلابی اولین تظاهرات را در سطح شهر برگزار کردند. بعد از پیروزی انقلاب افرادی مثل شهید جهان آرا و شهید موسوی که از همان بچههای انقلابی بودند، سپاه این شهر را تشکیل دادند. نیرویی که جزو اولین واحدها مقابل هجوم دشمن بعثی مقاومت کرد. من هم همراه دیگر بچههای انقلابی در دوران مقاومت خرمشهر حضور داشتم. آنجا با شهید شیخ شریف قنوتی آشنا شدم و اتفاقاً در ماجرای اسارت و شهادت ایشان در کنارش بودم. عراقیها شیخ را که از روحانیون انقلابی شناخته شده جنوب کشور بود جلوی چشمهای من به شهادت رساندند و به من هم تیر خلاص زدند که قسمت بود زنده بمانم و رشادت و شجاعت شیخ شریف را روایت کنم.