کد خبر: 944926
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۹
«مروری بر فراز و فرود‌های یک زندگی انقلابی» در گفت و شنود با زنده‌یاد محمدنبی حبیبی
زمانی که استاندار کرمان بودم، خطر تحریک خوانین در نقاط عشایری وجود داشت و معتقد بودم بهتر است دست به اسلحه نبریم و با کار‌های سیاسی و فرهنگی مشکل خوانین را حل کنیم. موضوع فوق‌العاده مهم بود و من درخواست ملاقات حضوری با حضرت امام را کردم و ایشان هم پذیرفتند. خدمتشان رفتم و مشکلات را توضیح دادم و ایشان هم دستوراتی دادند.
محمدرضا کائینی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: در روز‌هایی که بر ما گذشت، زنده‌یاد محمدنبی حبیبی یار دیرین و کارگزار وفادار انقلاب و نظام اسلامی روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این رو و در بزرگداشت یاد و خاطره او، گفت و شنودی با آن مرحوم را به شما تقدیم می‌کنیم که طی آن، به مرور فراز‌هایی از زندگی سیاسی و اجتماعی خویش پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.

در آغاز گفت‌وگو ابتدا به سوابق خانوادگی و تحصیلی خود اشاره‌ای داشته باشید تا وارد موضوع اصلی شویم.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال ۱۳۲۴ در روستای باغ‌خواص از توابع ورامین به دنیا آمدم. تحصیلات بنده هم در رشته جامعه‌شناسی در سطح کارشناسی ارشد است.
شما پیش از اینکه به حزب مؤتلفه بپیوندید و پس از رحلت آقای عسگراولادی دبیرکل حزب شوید، مسئولیت‌های متعددی را عهده‌دار بودید. بد نیست به مسئولیت‌هایی که پس از پیروزی انقلاب به عهده شما قرار گرفتند اشاره‌ای کنید.
پس از پیروزی انقلاب به‌واسطه یکی از دوستان که استاندار کرمان شده بود معاونت سیاسی استانداری کرمان به من پیشنهاد شد.

چه سالی؟
سال ۱۳۵۸. در آن موقع ۳۴ سال سن داشتم. پس از آن مدتی استاندار فارس بودم و سپس استاندار خراسان، استاندار تهران، شهردار تهران و مدیرعامل شرکت پست و معاون وزیر پست و تلگراف شدم. سپس معاون وزیر راه و رئیس سازمان هواپیمایی کشور و قائم‌مقام رئیس بنیاد مستضعفان بودم. مدتی هم از طرف آقای قرائتی، مسئول ستاد اقامه نماز تهران شدم و سپس معاون وزیر بازرگانی بودم. آخرین مسئولیتم هم در کسوت کارمند مأمور به خدمات در بنیاد مستضعفان بود. در بین این سمت‌های مختلف کار در بنیاد مستضعفان و جانبازان بیش از سایر مناصب با روحیه‌ام سازگار بود، زیرا با وجود مشکلات و پیچیدگی‌های فراوان خدمت به جانبازان معنویت زیادی داشت و مرا ارضا می‌کرد.

طی سال‌های مسئولیت‌تان هیچ وقت پیش آمد که با امام ملاقات خصوصی داشته باشید؟
بله، زمانی که استاندار کرمان بودم، خطر تحریک خوانین در نقاط عشایری وجود داشت و معتقد بودم بهتر است دست به اسلحه نبریم و با کار‌های سیاسی و فرهنگی مشکل خوانین را حل کنیم. موضوع فوق‌العاده مهم بود و من درخواست ملاقات حضوری با حضرت امام را کردم و ایشان هم پذیرفتند. خدمتشان رفتم و مشکلات را توضیح دادم و ایشان هم دستوراتی دادند.

جنابعالی قبل از پیروزی انقلاب در حزب مؤتلفه فعالیت نداشتید. چه شد پس از پیروزی انقلاب تمایل پیدا کردید به این حزب بپیوندید و توسط چه کسی معرفی شدید؟
بنده در سال ۱۳۷۲ به مؤتلفه پیوستم. این زمانی بود که مؤتلفه تصمیم گرفته بود در دوره فعالیت مجدد خود علاوه بر اعضای قدیمی از افراد جدید هم استفاده کند تا دایره فعالیت‌های حزب گسترده‌تر شود. آن موقع قائم‌مقام بنیاد مستضعفان بودم و با من ملاقاتی از طرف مؤتلفه صورت گرفت و من هم پذیرفتم. علت تمایلم هم تماماً انگیزه‌های غیردنیوی بود و به هیچ وجه انگیزه دنیوی نداشتم. با توجه به سابقه مؤتلفه و عملکرد آن احساس کردم هر کس با انگیزه دنیوی وارد مؤتلفه شود کاملاً ضرر کرده است. هنوز هم همان اعتقاد روز اول را دارم و فضای مؤتلفه به‌گونه‌ای است که به انگیزه‌های معنوی من کاملاً پاسخ می‌دهد. در مؤتلفه عضو بودن یا مدیر بودن هیچ فرقی ندارد، بلکه شاید یک مدیر ناچار باشد به دلیل مسئولیتی که به عهده گرفته است از برخی امتیازات هم چشم‌پوشی کند. خوشبختانه مؤسسین مؤتلفه در هیچ برهه‌ای هرگز از مبانی اولیه خود عدول نکردند. علت هم التزام به پیروی از ولایت فقیه است. در مؤتلفه حتی اگر تمام اعضا به جمع‌بندی خاصی برسند که با نظر، ولی فقیه تفاوت داشته باشد، به‌راحتی نظر، ولی فقیه را بر نظر خود ترجیح می‌دهند؛ بنابراین اگر کسی با انگیزه ولایی وارد مؤتلفه شود، همواره راضی خواهد بود.

بی‌تردید نقش مرحوم عسگراولادی در تأسیس و تقویت پایه‌های مؤتلفه بی‌بدیل است. حضرت‌عالی از کی و چگونه با شخصیت ایشان آشنا شدید؟
مرحوم استاد عسگراولادی همواره به عنوان یکی از پیروان و یاران صدیق حضرت امام مطرح بودند، لذا همه کسانی که به نوعی در حال و هوای مسائل سیاسی به سر می‌بردند، با نام ایشان آشنایی داشتند. نحوه آشنایی ایشان با حضرت امام و تأسیس مؤتلفه همواره برایم جالب بود. چند ماه به رحلت ایشان یادداشتی برایشان نوشتم و خواستم خاطره ملاقات خصوصی خود در اواخر سال ۱۳۴۱ با حضرت امام را برایم بنویسند. ایشان هم با وجود مشغله زیاد لطف کردند و برایم نوشتند که در دهه آخر اسفند سال ۱۳۴۱ ملاقاتی خصوصی با حضرت امام داشتند و ایشان فرمودند: مبارزه‌ای که پیش رو داریم سه مرحله دارد: اسلامی کردن ایران، اسلامی کردن جهان اسلام و جهانی شدن اسلام. افقی که حضرت امام پیش روی مبارزان قرار داده بودند بسیار وسیع و امیدبخش است و از همین فرمایشات می‌توان دریافت که ایشان چه اهداف والایی را برای انقلاب اسلامی در نظر داشته‌اند. به اعتقاد من سلوک سیاسی، فردی، اجتماعی و فرهنگی مرحوم آقای عسگراولادی دقیقاً مبتنی بر مسیری است که حضرت امام برای ایشان ترسیم کرده بودند. بنده زمانی افتخار آشنایی از نزدیک را با جناب استاد پیدا کردم که استاندار فارس بودم و ایشان در کابینه شهید رجایی وزیر بازرگانی بودند. ارتباط تشکیلاتی هم از سال ۱۳۷۲ تا زمان رحلتشان بود. در آن سال بنده عضو شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی شدم و پس از یک سال هم مسئولیت دبیر اجرایی مؤتلفه بر عهده‌ام قرار گرفت. مرحوم آقای عسگراولادی دبیرکل بودند و بنده به عنوان دبیر اجرایی و سپس قائم‌مقام ایشان هر هفته چهار جلسه کاری با ایشان داشتم و این جلسات تا پایان عمر شریف ایشان ادامه پیدا کرد.

چه ویژگی‌هایی در ایشان برای شما از همه جذاب‌تر بود؟
مرحوم استاد عسگراولادی نگاه بسیار جوان و باطراوتی داشتند و از نظر روحیه واقعاً جوان بودند. ایشان با تلاشی شگفت‌آور روحیه جوانی را در خود حفظ کرده بودند و گاهی موضوعاتی را مطرح می‌کردند که انسان از یک جوان انتظار داشت. به همین دلیل هم جوان‌ها حرف ایشان را خیلی خوب می‌فهمیدند و علقه خاصی بین ایشان و جوانان برقرار بود.
از دیگر ویژگی‌های ایشان ارتباط با روحانیت و تبعیت محض از ولایت فقیه بود. اعتقاد و احترام ایشان به روحانیت و مرجعیت کاملاً قلبی و کامل بود.

مؤتلفه تا مدت‌ها تحت عنوان جمعیت یا هیئت فعالیت می‌کرد. از چه زمانی تبدیل به حزب شد؟
این هم یکی از خدمات مرحوم عسگراولادی بود. ایشان در مقام دبیرکل موضوع تبدیل نام جمعیت به حزب را در کنگره حزب مطرح کردند و به تصویب رساندند. یک جمعیت و گروه هم می‌تواند فعالیت سیاسی کند، ولی کلمه حزب بسیاری از مفاهیم را در خود دارد. مرحوم عسگراولادی واقعاً به تحزب و تشکیلات اعتقاد داشتند و همیشه می‌فرمودند: وقتی جمهوری را پذیرفته‌ایم، باید تحزب را هم که از لوازم آن است بپذیریم، زیرا جمهوریت نظام جز از طریق تعمیق تفکر حزبی ممکن نیست. ایشان بار‌ها در جلساتی که با سران مؤتلفه داشتند بر این نکته تأکید می‌کردند که باید به دنبال تشکیل دولت و مجلس حزبی باشیم. باید در کشور چند حزب قوی داشته باشیم که با برنامه‌های قوی با یکدیگر به رقابت بپردازند و با برنامه‌هایشان پیروز انتخابات‌ها شوند.

آیا تفکر دولت و مجلس حزبی به انحصار یک حزب خاص منجر نمی‌شود؟
تشکیل دولت حزبی به این معنا نیست که فقط اعضای حزب حق دارند عضو دولت باشند. مرحوم عسگراولادی هم مثل شهید بهشتی معتقد بودند اگر در هنگام واگذاری مسئولیت به یک فرد، دو نفر شرایط یکسان داشته باشند، طبیعی است که ما باید کسی را که عضو حزب و تشکیلات خودمان است انتخاب کنیم، چون اساساً هدف از تشکیل حزب همین است، ولی اگر فرد غیرحزبی صلاحیت‌های بیشتری داشت، بدیهی است که باید او را انتخاب کنیم؛ بنابراین وقتی از دولت و مجلس حزبی سخن می‌گفتند، منظورشان این نبود که شایسته‌سالاری را کنار بگذاریم و صرفاً در پی تحقق منویات حزبی باشیم، بلکه منظورشان این بود که باید با اثبات شایستگی‌هایمان اعتماد مردم را جلب کنیم تا به ما رأی بدهند و وقتی رأی آوردیم متوجه باشیم که اولین و مهم‌ترین هدف ما تحقق اهداف و آرمان‌های انقلاب است و نه اقتدار مطلق حزب خودمان.

مرحوم عسگراولادی در شنیدن و تحمل آرای مخالفان سعه صدر جالبی داشتند. شاید به این دلیل است که از چند حزبی بودن دفاع می‌کردند؟
صبر و تحمل ایشان انصافاً کم‌نظیر بود. با اینکه همواره به دنبال تقویت و توسعه مؤتلفه بودند، اما به رشد دیگران هم اهمیت می‌دادند و رقبا را خیلی خوب تحمل می‌کردند و به آن‌ها اجازه ابراز عقیده می‌دادند.

تا مدت‌ها تصور می‌شد مؤتلفه یک تشکیلات قائم به فرد است و در صورت فقدان آقای عسگراولادی آرای آن اعتبار لازم را نخواهد داشت، اما مدیریت هوشمندانه شما این تصور را از بین برد. انتقال مسئولیت از ایشان به شما چگونه صورت پذیرفت؟
مرحوم آقای عسگراولادی از حدود یک دهه قبل این موضوع را که تشکیلات نباید قائم به فرد باشد به شکل کاملاً جدی پیگیری کردند. ایشان قبل از هر کاری سیستمی کردن مدیریت مؤتلفه را در دستور کار خود قرار دادند. از ۱۵، ۱۶ سال قبل هر وقت کنگره حزب تشکیل می‌شد، بلافاصله شورای مرکزی و در همان جلسه یا جلسه بعد از آن دبیرکل انتخاب می‌شد، منتها مشکل اینجا بود که هر قدر ایشان اصرار می‌کردند که من نامزد دبیرکلی حزب نیستم و کس دیگری را انتخاب کنید، نهایتاً به اتفاق آرا ایشان انتخاب می‌شدند و فقط یک نفر به ایشان رأی نمی‌داد و آن هم خودشان بودند. یک بار هم سخنرانی مبسوطی ایراد کردند و دلایل محکمی برای مخالفت خود با دبیرکل شدنشان آوردند و بعد هم از جلسه بیرون رفتند تا مخالفان ایشان با خیال آسوده بحث کنند، اما کسی مخالفتی نکرد و باز ایشان به اتفاق آرا انتخاب شدند. این موضوع واقعاً ایشان را عصبانی کرد.

این ماجرا در کنگره‌های متوالی ادامه داشت تا اواخر سال ۱۳۸۲ یا اوایل سال ۱۳۸۳ که ایشان همان تقاضای قبلی را تکرار کردند و گفتند: «من برای مؤتلفه پس از خودم نگرانم و دلم می‌خواهد تا وقتی زنده‌ام، موضوع تغییر دبیرکل در مؤتلفه حل شود. در احزاب در مورد موضوعات بسیار کوچک‌تر از دبیرکلی اختلاف پیش می‌آید، بنابراین نباید این کار را به تأخیر انداخت. از این گذشته مؤتلفه باید بر اساس یک سیستم اداره شود و منوط به فرد نباشد. دلیل ندارد دبیرکل آن‌قدر در سمت خود باقی بماند تا پشت میزش از دنیا برود. صلاح مؤتلفه این است که من دبیرکل نباشم.» جالب اینجاست که همیشه در احزاب همه دنیا سر دبیرکل شدن دعوا می‌شود و در مؤتلفه بر سر دبیرکل نشدن دعوا بود! جالب اینجاست که با وجود این همه استدلال و توضیح و حتی عصبانی شدن و از جلسه بیرون رفتن ایشان باز هم ایشان به اتفاق آرا انتخاب شدند و گفتند: «حالا که حرف مرا گوش نمی‌دهید، به شما می‌گویم که شش ماه بیشتر این مسئولیت را نمی‌پذیرم و پس از شش ماه چه بخواهید، چه نخواهید، حتماً کنار خواهم رفت.» جالب اینجاست که درست پس از شش ماه گفتند: «من از امروز هیچ مسئولیتی به عنوان دبیرکل ندارم، چه شما کس دیگری را انتخاب کنید، چه انتخاب نکنید. به هر حال از امروز دبیرکل نیستم. خود دانید.» ایشان از اینکه چندین بار به حرفشان گوش نداده بودیم عصبانی بودند. بالاخره شورای مرکزی با اکراه قبول کرد که دبیرکل جدید را انتخاب کند. انتخاب دبیرکل جدید کار واقعاً دشواری بود، چون هیچ‌کس قطعاً با آقای عسگراولادی قابل قیاس نبود. سرانجام برای حل این مشکل به خود ایشان مراجعه کردیم. ایشان ابتدا از اینکه این بار حرفشان را پذیرفته بودیم از ما تشکر کردند و فرمودند: پیشنهاد من این است که ۳۰ تن اعضای شورای مرکزی نام مورد نظر خود را به صورت محرمانه روی کاغذ بنویسند و کسانی که بیشترین رأی را می‌آورند کاندیدا می‌شوند. آرا به رئیس شورا که آقای میرسلیم بودند داده شد و در مجموع شش نفر مطرح شدند. قرار شد در هیئت دبیران در باره این شش نفر بحث و نظرات کارشناسی ارائه و جمع‌بندی و نتیجه به شورای مرکزی ارائه شود تا شورا بتواند راحت‌تر تصمیم بگیرد. در جلسه هیئت دبیران دو نفر از نامزدی دبیرکلی انصراف دادند و بحث درباره چهار نفر باقیمانده در شورای مرکزی مطرح شد. تمام این فرآیند را خود آقای عسگراولادی مدیریت کردند. شورای مرکزی در جلسه دوم مکلف شد از بین چهار نفر یک نفر را انتخاب کند. من و یک نفر دیگر رأی نزدیک به هم آوردیم و دو نفر حذف شدند. قرار شد در جلسه بعد در باره ما دو نفر بحث و تصمیم‌گیری شود. من در منزل فکر کردم بهتر است کسی که از پیشکسوتان مؤتلفه است و در مؤتلفه بیشتر از من سابقه دارد انتخاب شود و در جلسه هیئت دبیران نظرم را مطرح کردم و گفتم از قبول مسئولیت ترسی ندارم، ولی تصور می‌کنم انتخاب یک پیشکسوت به صواب نزدیک‌تر است. آقای عسگراولادی گفتند دلایلی که مطرح می‌کنید از نظر من پذیرفته نیستند! نفر دوم گفتند من اجازه می‌خواهم که حذف شوم و روی آقای حبیبی توافق کنیم. مرحوم عسگراولادی گفتند نه حرف شما را می‌پذیریم، نه حرف آقای حبیبی را و بهتر است شما بگذارید هیئت دبیران کار خودش را بکند و در این مورد تصمیم بگیرد!

به هر حال در آخر جلسه این وظیفه به عهده من قرار گرفت. به نظر من شیوه‌ای که مرحوم عسگراولادی برای انتخاب دبیرکل پیشنهاد دادند شیوه کاملاً ابتکاری بود و همه امور در کمال آزادی و با اراده شورای مرکزی اتفاق افتادند. بدیهی است که اگر ایشان نامی را پیشنهاد می‌دادند، احدی مخالفت نمی‌کرد، اما از جایگاه و نفوذ خود کوچک‌ترین استفاده‌ای نکردند و خواستند کار کاملاً تشکیلاتی انجام شود.

از اینکه به عنوان دبیرکل مؤتلفه انتخاب شدید چه حسی داشتید؟
احساس می‌کردم مسئولیت بسیار سنگینی به عهده‌ام قرار گرفته است. گاه پیش می‌آید که روزی ۱۰ تا ۱۴ ساعت برای مؤتلفه کار می‌کنم. حداقل وقتی که برای مؤتلفه می‌گذارم شش ساعت در روز است. اگر می‌توانستیم امکاناتی را فراهم کنیم که اعضای مؤتلفه زندگی‌شان تأمین شود و بیشتر وقتشان را صرف مؤتلفه کنند، بی‌تردید تحولی را که هدف اصلی مؤتلفه است می‌توانستیم محقق کنیم.

در سطح جامعه این تلقی وجود دارد که اعضای مؤتلفه غالباً بازاری و ثروتمند هستند. آیا همین‌طور است؟
این مطلب را من هم زیاد شنیده‌ام که یک عده بازاری پولدار دور هم جمع شده و جایی به اسم حزب مؤتلفه اسلامی را راه انداخته‌اند. خود بنده با حقوق عادی زندگی‌ام را اداره می‌کنم و اگر سه ماه حقوق نگیرم دچار مشکل می‌شوم، ولی این شیوه را ترجیح می‌دهم، چون معتقدم هر کس در جمهوری اسلامی مسئولیتی را می‌پذیرد، باید این مسئله را رعایت کند. خیلی کار‌ها برای افراد عادی عیب نیست، ولی برای یک مسئول عیب است.
در این باره خاطره‌ای را نقل می‌کنم. هنگامی که پسر بزرگم می‌خواست ازدواج کند، چون با خانواده‌ای وصلت می‌کردیم که آشنایی قبلی با ما نداشتند، پدر عروس از من پرسید: «پسر شما پس از ازدواج در کدام یک از خانه‌های شما سکونت خواهد کرد؟» من با تعجب گفتم: «شما مطمئن هستید که من چندین خانه دارم و یکی را به او خواهم داد؟» بعد به ایشان اطمینان خاطر دادم که جز همین آپارتمانی که در آن زندگی می‌کنیم خانه دیگری ندارم و پسرم باید جایی را اجاره کند تا بعد‌ها ان‌شاءالله بتواند خانه بخرد. واقعاً معتقدم مسئولان در جمهوری اسلامی حق ندارند تشریفات خاصی برای خود قائل شوند و باید زندگی متوسط در سطح مردم عادی داشته باشند. یک مسئول باید از جنس خود مردم باشد. برخورداری‌های یک مسئول و اعضای خانواده‌اش باید به‌گونه‌ای باشد که مردم را به انقلاب و نظام بدبین نکند. البته شاید مسئولی خود ثروتمند باشد، اما باید زندگی متوسطی داشته باشد و ثروت خود را صرف رفع نیاز‌های مردم کند و الا موجب دلسردی مردم از نظام خواهد شد.

شما منصب‌های مختلف، از جمله شهردار پایتخت بودن را تجربه کرده‌اید. فرزندان شما چقدر از مزایای آقازادگی برخوردار بودند؟
آن‌ها هیچ مزیتی به دیگران نداشتند و مثل یک دانش‌آموز معمولی به مدرسه می‌رفتند. من به مسئولان مدارس آن‌ها گفته بودم که اگر بچه‌هایم امتیاز خاصی را مطالبه کردند از طرف من منتظر هیچ اقدامی نباشند. به همین دلیل آن‌ها از همان ابتدا یاد گرفتند معمولی زندگی کنند.

چند فرزند دارید؟
سه پسر و یک دختر.

با این همه مشغله فرصت می‌کنید با خانواده سفر بروید؟
معمولاً در ایام نوروز و اواخر تابستان به صورت خانوادگی به سفر می‌رویم و رفتن به مشهد از اولویت‌های ماست.

اهل ادبیات و هنر هم هستید؟
بله، قبل از انقلاب بیشتر می‌رسیدم کتاب بخوانم، ولی در حال حاضر متأسفانه فرصتم کم شده است. هر روز تفسیر قرآن می‌خوانم و معمولاً کتاب‌های مذهبی را بیشتر مطالعه می‌کنم. روزی حداقل یک ساعت مطالعه می‌کنم. در مورد موسیقی هم بسیار گزینشی عمل می‌کنم و هر موسیقی‌ای را گوش نمی‌دهم.

رمان هم می‌خوانید؟
اگر فرصت کنم بله، چون معتقدم خیلی چیز‌ها را به زبان رمان بهتر می‌شود بیان کرد.

در آستانه چهلمین سال انقلاب اسلامی، آینده را چگونه می‌بینید؟
با توجه به تجربیات این ۴۰ سال و با وجود مشکلات زیادی که به‌ویژه در زمینه‌های اقتصادی مشاهده می‌کنیم، به نظر من این انقلاب همچنان با قدرت به راه خود ادامه خواهد داد و ان‌شاءالله با یاری خدا، عنایات حضرت، ولی عصر (عج) و در پرتو وحدت و وفاق ملی بر این دشواری‌ها فائق خواهیم شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار