سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: گاهی ما با زمانهایمان به گونهای رفتار میکنیم که انگار به قول معروف علف خرس است. کاری که ما با زمانهایمان میکنیم گاهی حتی توهین به علف خرس است. فراموش میکنیم زمانهایی که در اختیار ما قرار گرفته بسیار محدود است و فرصتها خیلی زود از بین میروند. به این مثال که احتمالاً برایتان ملموس باشد توجه کنید:بارها و بارها فیلم سرود ملی خواندن بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در بازی مقابل با چین را مرور میکند. دهها بار فیلم را بالا و پایین میکند که متوجه شود بالاخره کدام روایت درست است؟ کدام بازیکن به جای پیامتای امام، پیامبرای امام گفته و این گاف عجیب را داده است. آیا روایت بیرانوند درست است که گفته رامین رضائیان سرود ملی را اشتباهی خوانده است یا روایت رسانهها که انگشت اشارهشان به سمت میلاد محمدی رفته است که میگویند استاد سوتی دادن است، به ویژه با آن پرتاب عجیب خطا در بازیهای جام جهانی. دنبال این است که یک کارشناس صدا در رسانهها ظاهر شود و نظر تخصصی در این باره بدهد تا بالاخره این مسئله برای او حل شود. در این میان فیلمها و کلیپهای زیادی هم منتشر شده که فلان بازیکن دیگر هم جای دیگری از سرود را اشتباهی خوانده است و در جایی دیگر فلان سایت یا پیج خبری، «یافتم یافتمی» دیگر به راه انداخته است و ما مدام از این صفحه به آن صفحه، از این کانال به آن کانال دنبال چنین سوژههایی راه میافتیم.
کار این گلدان شمعدانی احمقانه است کار ما چطور؟
متوجه این مصیبت میشوید؟ چه زمانهایی از ما به دلیل چه موضوعاتی هدر میرود؟ واقعاً این پدیده خود به اندازه کافی یک تراژدی و مصیبت بزرگ است که ما درگیر چه مسائلی شدهایم و زمانهای ما در چه موضوعاتی به قهقرا میرود. آیا ما که با زمانهای خود چنین برخوردی داریم به رشد میرسیم؟ یک گیاه اگر مثل ما رفتار کند میتواند رشد کند؟ مثلاً یک روز گلدان شمعدانی را ببینیم که کار و زندگیاش را که گل دادن و گستراندن آن برگهای سبز است رها کرده و دنبال این افتاده که کدام بازیکن تیم ملی سرود ملی را اشتباهی خوانده است؟ میلاد محمدی بوده یا رامین رضائیان؟ ما به گلدان شمعدانی خرده نمیگیریم که کار تو احمقانه است؟ به او میگوییم گل حسابی! تو اصلاً مأموریتت را در زندگی فراموش کردهای. اصلاً نمیدانی برای چه به این دنیا آمدهای. بعد میرویم و یک آینه میآوریم و شمعدانی را به خودش نشان میدهیم و میگوییم خوب نگاه کن و ببین. در آینه چه میبینی؟ تو در آینه یک شمعدانی میبینی، بنابراین کاری را که به یک شمعدانی مربوط است انجام بده و وقتت را صرف چیزی کن که در نهایت به ظهور شمعدانی بودنت کمک کند، چون اگر تو به عنوان یک شمعدانی بیفتی دنبال این مسائل اصلاً کی وقت میکنی که گل بدهی، کی وقت میکنی که یک شمعدانی باشی.
اصلاً فرض کنید ما متوجه شدیم آقای «الف» یا نه آقای «ب» مرتکب این خطا شده است. خب که چه؟ چه مسئلهای را از ما حل میکند و اگر شما توجه کنید هر روز ما دهها و صدها مسئله از این نوع را دنبال میکنیم، از اینجا میتوان به عمق فاجعه بهتر پی برد. میبینید در صفحه فلان سلبریتی بحث درگرفته است و فلان سلبریتی در حق فلان سلبریتی چیزی گفته که توهینآمیز بوده و طرفداران این دو سلبریتی حسابی از خجالت هم درآمدهاند. این وسط چقدر زمان از دست رفته است؟
زخمی میشویم، چون سرمایهگذاری زمانی درستی نداریم
ما به نوعی دچار سوءهاضمه زمانی هم شدهایم، یعنی زمانهای ما صرف کارهایی میشود که ارزشی را تولید نمیکند، جایی به یک ارزشآفرینی ختم نمیشود. اگر زمانهای خود را جمع کنیم به کارهایی میرسیم که صرف حواشی این و آن شده است. انگار که بادی آمده و بذرهایی که روی سنگ بوده برده است. حقیقتاً به من چه ربطی دارد که فلان سلبریتی در فلان مراسم چه لباسی پوشیده و آیا لباس او مناسب آن مراسم بوده است یا نه، میبینید؟ در حقیقت به جای اینکه موضوع گره گشایی را دنبال کنیم و خدمتی به واسطه زمانهای من ایجاد شود، صرف این شده که فلان سلبریتی، لباسی پوشیده که شایسته آن مراسم نبوده است، بعد طرفدار آن سلبریتی در دفاع از نحوه لباس پوشیدن آن سلبریتی چیزی گفته و من هم جواب او را دادهام، بعد او شروع به فحاشی کرده و مرا یک بیشعور خوانده که سواد و درک لازم برای فهم لباس آن سلبریتی را نداشتهام و هنوز یک عقبمانده و متحجرم، من هم در پاسخ به او حسابی از خجالتش در آمدهام، آن وقت بعد از چندین ساعت که صرف این بازی خشم و نفرت در شبکههای اجتماعی شده و عضلات گردن من از فرط خم شدن در گوشی خشک شده احساس کردهام که انگار زخمی، هلاک و خونین از روی رینگ برگشتهام و نیاز به چند روز استراحت دارم که حالم خوب شود.
چقدر از زمانهای خودتان انتخاب گرایانه استفاده میکنید؟
آنها که توانستهاند ارزشی و خدمتی خلق کنند با زمانهای خود انتخابگرایانه برخورد کردهاند. شما اگر پولی در اختیار دارید و آن را باارزش میدانید پس شیوه به کار بردن آن را هم یاد میگیرید. میروید و مطالعه میکنید که چطور میشود این پول را در جایی مطمئن نگه داشت؟ چطور میتوان آن را منطقیتر و دوراندیشانهتر هزینه کرد؟ چطور سرمایهگذاری کنیم که بر این منابع افزوده شود. اما مقدمه همه این موضوعات این است که شما آن پول را باارزش میدانید و برای خود حق دخل و تصرف قائلید. اما ما گاهی درباره زمانهایمان انتخابگرایانه برخورد نمیکنیم، یعنی به این فکر نمیکنیم که این من هستم که درباره زمانهای خود تصمیم میگیرم نه دیگری. این دیگری میتواند هر کسی یا هر پدیده اجتماعی و ارتباطی باشد. من هستم که تصمیم میگیرم به این کلیپ نگاه کنم یا نه، بنابراین زیر فشار اجتماعی یا تب و هیجانهای کاذب قرار نمیگیرم. گاهی ما زمانهای خود را به راحتی از دست میدهیم، چون به سرعت با هیجانها یکی میشویم. گاه رسانهها و کانالها برای گرم کردن بازار خود اقدام به خبرسازی میکنند و روی سوژههای عامهپسند متمرکز میشوند و مرتب به آن حواشی ساز و برگ میدهند، در حالی که افراد گاه به راحتی در این دام میافتند. راه عبور از این دامها این است که فرد باور کند و بداند اوست که انتخابگر است. من هستم که تعیین میکنم الان این زمان صرف چه چیزی باید شود، اما وقتی من در رابطه با زمانهایم دید منفعلانه دارم معلوم میشود که هیجانها زمانهای مرا به تصرف خود درخواهند آورد.