سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: خاطرهی رفتن من به موزه عبرتم از اون دست خاطراتی که خودم کلی باهاش صفا میکنم؛ نه اینکه جایی باشه که بهت خوش بگذره ها، نه اصلا اولین بار که رفته بودم همچین تا چند روز حالم به جا نبود؛ تصویرها و صداها از گوش و ذهن و جلوی چشمم دور نمیشدن، اصلا اولین بار که هنگ هنگ بودم.
چی، میگید مگه چند باررفتم!؟ تو دبیرستان سه بار، با اون ترم سه دانشکده که با استاد ریاحی رفتیم میشه چهار بار... آفرین ... ریاضیتون هم خوبه ها.
بگذارید بگم اصلااین موزه عبرت کجاست و تاریخچه اش چیه؛ البته همه روحفظ نیستم ویکم از اطلاعات یادداشتهای دوره دبیرستانم، کش میرم... ا.. ا... ا... ببخشید کمک میگیرم.
ساختمان موزه حوالی میدان امام خمینی (ره) یا همان محدودهی باغ ملی ومیدان مشق زمان فتحعلی شاه قاجاره، همان جا که کتابخانه ملی وموزه ایران باستان هم هست.
آن روزهاکه ساختمان موزه را دیده بودم فکرمی کردم چطوراین شکنجه گاه مخوف توی دل شهرقرارگرفته وتا بعد ازپیروزی انقلاب هیچ کس با خبر نبوده چه جنایاتی اونجا رخ میداده.
این مخوفترین شکنجه گاه وزندان مدرن چهارطبقه رو، مهندسان آلمانی ساخته بودند.
یک ساختمان مدور با میلههای آهنی بلند، دیوارهای بتنی و دالانهای تنگ و باریک، که به خاطر نوع معماریش هیچ صدایی به بیرون از ساختمان نمیرسید و زمستانها سردتر بود و تابستانها گرمتر بود، که خودش یه نوع شکنجه بوده برای زندانیها.
حالا فکر کنید، توی همچین جایی که گنجایش ۸۰۰ نفر زندانی داشته، پانزده روز یک بار، و آن هم سه دقیقه، بعد از آن همه شکنجه و خون خشک شده روی بدنت بهت وقت بدن برای حمام کردن، تازه بعضی وقتها فشار آب و دست کاری میکردن و مجبور بودی نصفه نیمه کاره لباس بپوشی و بروی تو سلولت.
یادمه آن روزی که با استاد رفته بودیم برای عکاسی و تمرین زاویه بندی و شناخت کادر و نور و... خلاصه آن روز انگار بعد از آن همه با مدرسه آمدن، با یک دید دیگر داشتم موزه را میدیدم، وقتی از توی لنز دوربین به نماها نگاه میکردم...
ماکتهایی که در ابعاد واقعی از شکنجه گرها ساخته شده بود تا مدتها ازجلوی چشمم نمیرفت. انواع ابزارهای شکنجه، شلاق برقی وقفس وتختهای شوک الکتریکی وسلولهای کوچیک وتاریک ... وااای خدای من... واقعا که شنیدن کی بود مانند دیدن، برای این جوروقت هاست.
به خاطردارم توی یکی ازراهروها، کلی عکس ازمبارزان انقلابی بود و من کلی ازعکسها دوباره عکاسی کردم؛ هیچ وقت فکر نمیکردم از عکس، عکس بگیرم، کلی ازآدمهایی که میشناسیم این زندان وتجربه کردن رهبرمون اقای خامنهای، شهید مطهری، ایت الله قاضی طباطبایی، خانم دباغ، آقای رفسنجانی، شهید رجایی، شهید بهشتی و خیلیهای دیگر. فریمهای سیاه وسفید ازچهرههایی که هنوزبرق نگاه مصممشان وبه خاطردارم. بازدیدآخرمن ازموزهی عبرت ازآن دست خاطراتم که هیچ وقت فراموش نمیکنم.
تا یه خاطرهی دیگه، مراقب خودتون باشید.