کد خبر: 945446
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۵:۳۴
نقدی پیرامون سخنرانی دکتر فیرحی با عنوان «عاشورا و بحران خلافت»
پیامبر با هر دوی این الیگارشی‌ها مخالفت و مدلی مبتنی بر ولایت صالحان را پایه‌گذاری کردند؛ ولایتی که در مرحله پیشینی یعنی مشروعیت، نخبگان و مردم نقشی نداشتند بلکه مقامی انتصابی بود برعکس مرحله پسینی.
محمدعلى رنجبر*
سرویس اندیشه جوان آنلاین: گاهی اندیشمندان ما چنان محو پارادایم‌ها، گفتمان‌ها، الفاظ و اصطلاحات جدید می‌شوند که یادشان می‌رود اندیشه‌ورزی متد و روش علمی دارد نه متدی خطابی که بر تمثیلات و استحسانات استوار است و بعضاً هم پر است از مغالطاتی که تنها هیچ واقعیت و فکت عینی در بیرون ذهن ما ندارند، شاید بتوان برخی مقالاتی را که در فضای اندیشه کشور نگاشته می‌شود در همین زمره دانست که در بسیاری موارد حداقل‌ترین مؤلفه‌های متدولوژی علمی را رعایت نمی‌کند، بعضاً انسان جز اینکه این خبط‌ها را به پای نگاه ایدئولوژیک صاحبان مقاله در دفاع از اندیشه‌های غربی و پارادایم‌های فکری بگذارد و آن را دفاعی غیرعلمی و ایدئولوژیک بنامد، چیز دیگری به ذهنش نمی‌رسد!

چندی پیش دکتر فیرحی در باب «عاشورا و بحران خلافت» ادعا‌هایی بیان کردند که لازم به تبیین و روشنگری دارند. ایشان در آن سخنان تمام سعی و تلاششان را کردند که مدل مکی پیش از اسلام و بعد از آن را یک مدل دیکتاتوری و غیردموکرات قرار دهد و مدل مدنی پیش از هجرت پیامبر به آنجا و بعد از آن را مدلی شورایی بنامد و بعد هم با این پیشفرض غیرواقع که حتی عنایت ندارد که مدینه قبل از پیامبر مدینه نام نداشت و یثرب بود، نتیجه‌گیری کردند که خلافت غلبه مدل مکی بر مدل مدنی بود و این دیکتاتوری موجد پدید آمدن دولت رانتیر و بعد هم عامل پدید آوردن عاشورا شد.
مقاله پیش رو طی چند بخش به بررسی برخی ادعا‌های بیان شده در این سخنرانی می‌پردازد که در نخستین بخش تحت عنوان «دموکرات‌ترین حرکت تروریستی دنیا در مکه»، پیشفرض دکتر فیرحی مبنی بر مدل دیکتاتوری در مکه را بررسی می‌کنیم.

تبیین مدل حاکم در مکه و یثرب

دکتر فیرحی اخیراً در سخنرانی خود مباحثی مطرح کرده است که در ادامه به نقد برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت:
۱- ایشان می‌گوید: «وقتی که به جامعه عرب قبل از اسلام نگاه می‌کنیم، شاهد دولت به معنای علمی امروزی خود نیستیم.» در همین راستا باید پرسید دولت مدرن به معنای امروزی (یعنی دولت- ملت) که از ۱۶۴۸ و با قرارداد وستفالیا در اروپا شکل گرفت، آیا اساساً در آن مقطع وجود خارجی داشت؟! که شما فقدان آن را نوعی نقص گرفته‌اید! آیا به غیر از وجود دو سیستم دولت شهر یا سیتی استیت و سیستم امپراتوری یا امپریال سیستم، سیستم دیگری هم وجود داشت؟
۲- فرموده‌اند که «مکه و مدینه دولت‌شهر بودند منتها مدل مکی را دیکتاتوری می‌دانید و مدل مدنی را دموکرات؟»
جای سؤال است که ایشان این را بر اساس چه فکت تاریخی می‌فرمایند؟ دیکتاتور حاضر در مکه چه کسی است؟ ابوسفیان؟ ابوجهل؟ ابولهب؟ یا...

سیستم حاکم در یثرب نه مدینه بعد از هجرت حضرت رسول (ص) و مکه نه دیکتاتور به معنای تیرانی بود و نه دموکراسی، بلکه سیستم الیگارشی بود، یعنی حکومت مبتنی بر حاکمیت گروهی. در مکه الیگارشی قریش وجود داشت و در مدینه هم الیگارشی یهود!
ضمن اینکه تقریباً تمامی تصمیمات در مکه شورایی انجام می‌شد حتی تصمیم به ترور پیامبر کاری شورایی و از همه طوایف حاضر در مکه شکل گرفت، یعنی دموکرات‌ترین حرکت تروریستی جهان! مشارکت ۴۰ نفر از هر قبیله نشان می‌دهد هر نامی به مدل اداره مکه پیش از پیامبر (ص) بدهیم؛ نسبتی با دیکتاتوری ندارد.
در مدینه نیز کاملاً الیگارشی یهود حاکم شده بود و اوس و خزرج در بدترین شرایط استثماری قرار داشتند!

مدل ولایت- محور پیامبر

البته پیامبر با هر دوی این الیگارشی‌ها مخالفت کردند و مدلی مبتنی بر ولایت صالحان را پایه‌گذاری کردند، ولایتی که در مرحله پیشینی یعنی مشروعیت، نخبگان و مردم نقشی نداشتند بلکه مقامی انتصابی بود، اما در مرحله پسینی یعنی کارآمدی و تحقق عینی این ولایت در عالم خارج، مردم نقشی اساسی و کلیدی و حیاتی را دارند، این مدل که در غدیر تکمیل شد، کجای منظومه فکری و تحلیلی شماست؟
۳- جناب فیرحی فرموده‌اند: «ما دو نوع بیعت داشتیم بیعت با حکومت و بیعت در حکومت»
ایشان باید مرادشان را از این سخن شفاف کنند. مثلاً بیعت در حکومت مصداقش رفراندوم برای جنگ است؟! به نظر می‌رسد ایشان تشکیل اتاق جنگ پیامبر پیرامون شور درباره تاکتیک جنگی و ... را با رفراندوم خلط کرده‌اند. وگرنه کجای تاریخ آمده است که پیامبر حمله به کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان را قبل از جنگ بدر به رفراندوم گذاشتند و بعد تصمیم به حمله گرفتند؟ پیامبر (ص) برای اصل تعیین جانشینی بعد از خودشان هم که در تعاریف متعارف مهم‌ترین بیتر مراجعه به آرای عمومی است؛ رفراندوم و انتخابات نداشتند چه رسد به مسئله جنگ.
۵ - باید خطاب به آقای فیرحی اظهار داشت؛ آیا فکر نمی‌کنید عاشورا نتیجه انحراف از غدیر و نکث بیعت با جانشین منصوب پیامبر است؟! فکر نمی‌کنید عاشورا نتیجه عدم یاری حضرت امیر در صفین و بعد هم امام مجتبی (ع) است؟ فکر نمی‌کنید عاشورا نتیجه عدم نصرت و یاری جماعت و مردمی است که شما در تحلیلتان فرموده‌اید از حکومت دلزده بودند و چشمشان به امام حسین (ع) بود؟ چگونه است که این مردم دلزده از حکومت و مستقل از حکومت، برای کشتن منجی خود این همه حرص و ولع دارند، تا آنجا که برای کشتن این منجی از زدن سنگ هم مضایقه نکردند، تا بلکه به ثواب کشتن برسند؟

یک واقعیت را باید برای همیشه بپذیریم که در کل تاریخ بشریت ما دموکراسی محقق شده نداشته‌ایم؛ حتی خالص‌ترین دموکراسی در دولت شهر‌های یونان هم به این نحو بود که تنها مردان بالغ و آزاد حق رأی و اظهار نظر داشتند.

با این حساب زنان چه آزاد و چه برده چه کوچک و چه بزرگ، افراد نابالغ چه زن و چه مرد و چه آزاد و چه برده، برده‌ها چه زن و چه مرد و چه کودک و چه بزرگ از این دایره خارج می‌شدند و چیزی حدود یک درصد باقی می‌ماند!
این مدل در دموکراسی امریکایی هم به وضوح قابل رؤیت است. پس اساساً ما دموکراسی خالص نداریم.
سیستم حکومتی مکه و یثرب
بد نیست قدری ماهیت سیستم حاکم در یثرب و مکه را قبل از اسلام بشکافیم تا به تحلیل بهتری در این زمینه برسیم.

۱- در اینکه سیستم اقتصادی در مکه و یثرب متفاوت بود هیچ جای شک و شبهه نیست. مکه بر تجارت و سوداگری و دلالی ابتنا شده بود که مسئله «ایلاف» برخاسته از آن است ولی سیستم اقتصادی در مدینه مبتنی بر کشاورزی و فئودالیته پایه‌گذاری شده بود، سیستمی که یهودیان بسیار زیرکانه همه قبایل عرب در آن منطقه را طی یک پروسه به بردگی و استثمار گرفته بودند ضمن اینکه بسیار هنرمندانه اوس و خزرج را با تفرقه به جان هم می‌انداختند و آن‌ها را در یک خفت و ذلت و خواری خاصی نگه می‌داشتند. قرآن در این باره می‌فرماید: «وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینْ‏ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهْا کَذَالِکَ یُبَینِ‏ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمُ‏ تهَتَدُون.»
پس مکه و مدینه از حیث سیستم اقتصادی قطعاً با هم متفاوت بودند.
۲-، اما از حیث نوع حکومت بنده هم می‌پذیرم که هر دو دولت‌شهر بودند، منتها تفاوت چندانی در شورایی و غیر شورایی بودن و نبودن تصمیمات در مکه و یثرب نبود.
در هر دو یک طبقه خاص به شور می‌نشستند و تصمیمات را شورایی پیش می‌بردند. در مکه قریش اینگونه بودند. در مدینه هم یهودیان بن نظیر و بنی قینقاع و بنی‌مصطلق و... اوس و خزرج هم که کاملاً استثمارزده شده بودند.
اتفاقاً مکه قدری هم حالت آریستوکراسی داشت تا الیگارشی، یعنی قدری حساب‌شده‌تر عمل می‌کردند و تقریباً همه قبایل و طوایف را در امر حکومت مشارکت می‌دادند.

به همین خاطر پیامبر اسلام به رغم ۱۳ سال تلاش در مکه نتوانستند قبایل و طوایف خاصی را با خود همراه کنند، افراد خاصی را از طوایف همراه می‌کردند، اما قبایل و طوایف همراه نمی‌شدند، چون همراهی با پیامبر برایشان سودی نداشت و سیستم مکی و قریشی مبتنی بر مشارکت و شورایی اداره کردن بود. حتی بنی‌هاشم هم کاملاً همراه پیامبر نبودند. چنانچه اشاره شد حتی در ترور پیامبر هم همه طوایف یکی شدند و از هر طایفه یک نفر داوطلب شد تا پیامبر را ترور کنند. یعنی در ترور هم شورایی عمل می‌کردند!

تغییر مدل حکومتی مدینه با اعتراض قبایل

اما اوس و خزرج با توجه به شرایط موجود در یثرب و الیگارشی شدید یهود که حاکم بود، تقریباً همه چیز خود را ازدست رفته می‌دیدند، زمین‌ها، برده‌ها و فرزندانشان در خدمت یهودیان قرار گرفته بودند، لذا این بهترین شرایط بود برای ایجاد وحدت و اتحاد و همدلی و یکی شدن برای مبارزه گام به گام علیه اشرافیت یهود که همین گونه هم شد؛ لذا این آیه شورا بینهم، مربوط به صفات مؤمنین است و اگر زمینه و شأن نزول آیه را ملاحظه کنیم این موضوع را متوجه خواهیم شد، چون هم سوره مکی است و هم آیات قبل و بعد هم در مقام تبیین صفات مؤمنین است. اما آیه‌ای که نشان‌دهنده تفرقه و اختلاف و درگیری بسیار شدید در مدینه قبل از هجرت رسول (ص) است، این آیه است: «وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینْ‏ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهْا کَذَالِکَ یُبَینِ‏ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمُ‏ تهَتَدُون.»

جالب است که شأن نزول این آیه مربوط به جریان نفوذ و تفرقه‌اندازی یهودیان در بین مسلمین و مؤمنین است. آیات قبل از آیه فوق را مشاهده کنید:
ُ. «قلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهَیدٌ عَلىَ‏ مَا تَعْمَلُونَ (۹۸) قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجًا وَ أَنتُمْ شُهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۹) یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (۱۰۰) وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ‏ عَلَیْکُمْ ءَایَاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ‏ صرِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (۱۰۱) یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تمَوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ (۱۰۲) وَ اعْتَصِمُواْ بحِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینْ‏ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهْا کَذَالِکَ یُبَینِ‏ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمُ‏ تهَتَدُونَ (۱۰۳)»
چنانکه ملاحظه می‌شود قرآن اشاره به جریان نفوذی بعد از تشکیل حکومت ولایی رسول‌الله در مدینه دارد که این جریان نفوذی کارش سد سبیل و دچار اعوجاج کردن مؤمنین بود که از بین فرقه‌ای از اهل کتاب یعنی یهودیان هم بودند.

سنت مدنی با سنت یثربی بسیار متفاوت است

اما حضرت رسول مدل جدیدی را پایه‌گذاری کردند، مدل ولایت صالحان که در مرحله پیشینی یعنی مشروعیت و نصب آن نخبگان و مردم نقشی نداشتند، اما در مرحله پسینی و تحقق عینی و کارآمدی آن نخبگان و مردم نقشی اساسی را ایفا می‌کردند؛ لذا تفاوت مربوط به بعد از اسلام است، نه قبل از اسلام ضمن اینکه پیامبر زمانی که وارد مدینه شدند، چند کار استراتژیک کردند: اولاً خود انتخاب مدینه یک انتخاب استراتژیک و راهبردی بود زیرا بر کریدور تجاری جنوب به شمال یعنی مکه به شام مسلط می‌شدند.

(البته سناریوی ابتدایی پیامبر در گرند استراتژی ایشان یعنی فتح مکه و کعبه، هجرت به طائف بود، چون طائف به مکه نزدیک‌تر بود و ضمناً کریدور شمال به جنوب یعنی مکه به یمن را قطع می‌کرد، اما بعد از لابی قریش با سران طایف آن‌ها با حضور پیامبر مخالفت کردند و این دلیل دیگری بر اینکه قریش از مقبولیت بیشتری در نزد طوایف و قبایل اطراف بهره‌مند بود! لذا حضرت مجبور شدند سناریوی دوم خود یعنی هجرت به یثرب را کلید بزنند.)
و ثانیاً پیامبر با حضور خود در مدینه ابتدایی‌ترین مؤلفه تشکیل یک حکومت نو، جدید و مدرن یعنی قانون اساسی را پایه‌گذاری کردند که منشور مدینه بود (چون هنوز آیات مدنی که آیات سیاسی اجتماعی بود نازل نشده بود.)
ثالثاً حضرت هویت فیزیکی شهر یثرب را هم تغییر دادند؛ یعنی ساخت مسجد و تغییر نام یثرب به مدینه و البته هویت تاریخی (تاریخ هجری) نیز دچار دگرگونی شد.

رابعاً ایشان اعمال حاکمیت هم کردند یعنی بر اساس این قانون جدید توافقات و معاهدات حساب شده با یهودیان بستند و به تدریج آن‌ها را مجبور به پرداخت جزیه آن هم توأم با کوچک کردن آن‌ها کردند (قرآن می‌فرماید: حَتّی یعْطُوا الجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ) کار به جایی رسید که بسیار هنرمندانه به الیگارشی یهود پایان دادند.
خامساً اعلام موجودیت هم کردند و سفیر به اطراف و اکناف فرستادند!
موارد فوق یعنی اینکه پیامبر تمامی عناصر یک دولت مدرن را شکل دادند:
- جمعیت (کادرسازی و جمعیت‌سازی ۱۳ سال در مکه)
- سرزمین (هجرت به مدینه)
حکومت (قانون اساسی مدینه و تشکیل حکومت)
- حاکمیت (اعمال حاکمیت در مدینه)

پس می‌توان گفت: مدرن‌ترین دولت تا آن زمان را حضرت در مدینه شکل دادند.
ضمن اینکه ایشان مهم‌ترین و اصلی‌ترین کار یعنی تکمیل این رسالت را انجام دادند که عبارت بود از: تعیین جانشین بعد از خود و تکمیل رسالت با ادامه ولایت ائمه صالح یعنی مسئله غدیر و بیعت از مردم، اما نکث بیعت از سوی ناکثین سقیفه، منجر به انحراف این خط و جریان شد.
در واقع حضرت نظم نوینی را پایه‌گذاری کردند؛ نظمی مبتنی بر حاکمیت قانون و قرار گرفتن فردی صالح در رأس این حکومت و نظام. ایشان ابتدا عدالت سیاسی را محقق کردند و بعد از آن به تدریج عدالت اقتصادی و فرهنگی محقق شد.

اما با نکث بیعت و کنار نهادن حضرت امیر عدالت سیاسی و به تبع آن عدالت اقتصادی فرو ریخت و فرهنگ نیز قلب پیدا کرد و به چیزی غیر از هدفگذاری پیامبر تنزل یافت تا آنجا که به یک فرد فاسد، زن باز، شرابخوار و میمون‌باز، چون یزید مشروعیت می‌دهد و امام حسین (ع) را به عنوان یک خارجی و خروج‌کننده به شهادت می‌رساند.
نتیجه ظلم فرهنگی چیزی جز ثروت، قدرت و مشروعیت نبود. معاویه در شام تحت حمایت خلفا مخصوصاً عثمان ثروت ایجاد کرد که این ثروت برای او قدرت ایجاد کرد و این قدرت هم برای او مشروعیت ایجاد کرد. تا آنجا که دانش مربوط به خود را در توجیه مشروعیت تولید کرد. اینکه ملاک مشروعیت را علمای مورد حمایت مالی و سیاسی حکومت، «الحق لمن غلب» قرار دادند و هر کس هم علیه این حاکم مشروع قیام می‌کرد محکوم به خارجی و مهدورالدم می‌شد. همان موضوعی که تقریباً خود جناب دکتر فیرحی در کتاب قدرت دانش مشروعیت تبیین کرده‌اند! و البته این فرهنگ هنوز هم به شکل جدی در بین اهل سنت وجود دارد (الحق لمن غلب.)
در مجموع باید چنین گفت که عاشورا، نتیجه چیزی جز نکث بیعت در غدیر نبود. به تعبیری ۵۰ سال طول کشید که این بی‌عدالتی سیاسی تبدیل به بی‌عدالتی اقتصادی و فرهنگی شود.

البته حضرت امیر با قرار گرفتن در رأس حکومت یعنی تحقق عدالت سیاسی تلاش کردند که عدالت اقتصادی را محقق کنند، اما ایجاد موانع امنیتی بر سر راهشان ایشان را مجبور به تثبیت امنیت جانی و نظامی کرد؛ چون اولویت با حفظ جان است بعد مال آنان. جالب اینجاست همان کسانی که یاعلی گفته بودند، به اسم عدالت‌خواهی و خسته از جنگ علی (ع) را مانع عدالت معرفی کردند و یاران علی شدند قاتلان علی!
یقیناً عاشورا نتیجه نکث بیعت با امیرالمؤمنین در غدیر و جمل و نهروان است.

*دکترای علوم سیاسی و پژوهشگر مسائل راهبردی
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر