رسم دنیای فوتبال حرفهای این است که پیش از پایان یا فسخ قرارداد با تیمی، مقصد بعدی خود را مشخص کنی. این مسئله هم در مورد بازیکنان صدق میکند و هم در خصوص مربیان، به طوری که بارها شاهد بودهایم در سطح اول فوتبال جهان یک سرمربی یا یک بازیکن نامدار مدتها قبل از پایان همکاریاش با یک تیم، مقصد بعدی خود را مشخص میکند و جالب اینکه برای تیم قبلی نیز کمکاری نکرده که هیچ، از هیچ تلاشی هم برای کسب موفقیت در آن تیم فروگذار نمیکند.
تا اینجا این کار امری بدیهی است، البته توجه داشته باشید که این بدیهی فقط در فوتبال حرفهای و سطح یک جهان رعایت میشود، نه در فوتبال ایران!
در این میان باشگاهها و فدراسیونهای فوتبال کشورها باقی میمانند، آنها که ناگهان با تیمهایی روبهرو میشوند که سرمربی ندارند. طبیعی است که در سطح اول فوتبال دنیا مدیران و رؤسای باشگاهها و فدراسیونها نیز مانند دو گروه اول، یعنی بازیکنان و مربیان اقدام میکنند. یعنی مدتها قبل از قطع همکاری با سرمربی به فکر نفر بعدی هستند و گزینههای نهایی را روی میز دارند.
اینگونه است که روند حرکتی فوتبال در کشورها و لیگهای معتبر این رشته به ندرت دچار افت میشود، چون با سازوکار تعریف شده، همه چیز سر جای خودش قرار دارد و قطار در حال حرکت از ریل خارج نمیشود.
حالا برسیم به فوتبال خودمان، خوب یا بد هشت سال قبل بعد از ردیف کردن کلی نام و چهره به گزینهای به نام کارلوس کیروش رسیدیم. مردی که وقتی آمد بزرگ بود و وقتی رفت... با این حال همان زمان هم معلوم بود که مرد پرتغالی قرار نیست حضوری ماندگار و همیشگی در فوتبال ملی ایران داشته باشد، اما سؤال اینجاست؛ آیا بعد از یک یا چند سال برنامهای برای تعیین جانشین کیروش داشتیم؟
بدون کوچکترین شکی پاسخ منفی است که اگر چنین برنامهای وجود داشت، امروز تیم ملی بدون سرمربی نمیماند. البته این را هم در نظر بگیرید که این درد کهنه فوتبال ایران است و فقط مربوط به فدراسیون مهدی تاج نمیشود. آیندهنگری تکه مهم گمشده پازل مدیریت فوتبال ایران است. گمشدهای که نبودش باعث شده همیشه از برنامه عقب باشیم و دربهدر در جستوجوی سرمربی!
فدراسیون فوتبال از مدتها قبل قید کیروش را زده بود، اما فقط قید او را زده بود و هیچ برنامهای برای آینده نیمکت تیم ملی نداشت. جالب اینکه در روزهایی که فدراسیون برای رفتن او روزشماری میکرد، کیروش برای آیندهاش برنامه میریخت و ما حتی این کار را هم از او نیاموختیم و فقط از کارهایش بهانه گرفتیم.
کیروش بلافاصله بعد از ترک ایران روی نیمکت تیم ملی کلمبیا نشست. کلمبیایی که سطح فوتبالش با ما قابل مقایسه نیست،، اما ما کجا هستیم؟
اول یکسری نام بزرگ ردیف کردیم و دستآخر هم رسیدیم به یک گزینه داخلی موقت! این آخر برنامهریزی فدراسیونی است که خود را پنج ستاره مینامید. فدراسیونی که همین اسفندماه باید تیم ملی را برای حضور در اولین فیفادی بعد از جام ملتهای آسیا آماده کند.
با کدام سرمربی معلوم نیست، چرا؟ چون خبری از برنامهریزی و آیندهنگری نیست، چون قرار نیست از گذشته درس بگیریم، چون باید دوباره دربهدر به دنبال سرمربی باشیم. حقیقت نگرانکننده این است که اینبار شاید مثل بار قبل نتوانیم گزینه خوبی برای هدایت تیم ملی پیدا کنیم و این یعنی فاجعه، فاجعه برای فوتبالی که حالا فقط به یک تلنگر بند است تا دوباره سقوط کند، درست مانند اوایل دهه ۷۰ خودمان که اگر جرقه تیم محمد مایلیکهن نبود، فوتبال ایران برای همیشه نابود شده بود.
حالا فوتبال ملی دوباره بدون برنامه و آیندهنگری در لبه پرتگاه قرار دارد، البته اینبار چندان نمیتوان به زده شدن یک جرقه امیدوار بود، چون نه در داخل یک مربی نترس مانند حاجی مایلی آن سالها داریم و نه در فدراسیون مدیری لایق و کارآمد که بتواند یک گزینه مناسب خارجی روی نیمکت تیم ملی بنشاند، پس فعلاً دربهدر به دنبال سرمربی میگردیم.