سرويس زنان جوان آنلاين: ماجرای «رها» دختر ۱۱ سالهای که در برابر مبلغ ۱۵ میلیون تومان به همسری مردی ۵۰ ساله درآمده بود به یکی از برجستهترین اخبار هفته گذشته تبدیل شد. روایتی از دختربچهای که به عقد مردی در جایگاه پدر یا حتی پدربزرگ خود درآمده بود، اما این بار شانس با «رها» بود و بهزیستی وارد ماجرا شد و توانست «رها» را از دست شوهری که ۴۰ سال از او بزرگتر بود تحت پوشش خود دربیاورد. ماجرای ازدواج «رها» هر چند موردی استثنایی است، اما دستمایه خوبی برای اثبات خلأ قانونی در اجبار به ازدواج به دست رسانهها و طراحان طرح افزایش حداقل سن ازدواج داد. این بار افراد و رسانهها با برجستهسازی این ماجرا تلاش کردند تا اثبات کنند طرح افزایش حداقل سن ازدواج برای رهایی دخترانی که به اندازه رها خوششانس نیستند امری لازم و ضروری است، اما کمتر کسی میداند ریشههایی که موجب میشود تا «رها» و دخترانی همچون او که در بند ازدواجهای اجباری در سنینی اینچنین پایین و گاه با مردانی چندین برابر سن خود هستند، چیست. آمار و ارقام رسمی سازمان ثبت احوال نشان میدهد اینگونه ازدواجها در کشور ما عمومیت ندارد و کمتر پیش میآید خانوادهای حاضر شود دختر کم سن و سال خود را به مردی با چندین برابر سن خود شوهر دهد و اغلب ازدواجهای دختران در سنین پایین با پسرانی متناسب با خودشان است. اما اگر طراحان طرح افزایش سن ازدواج به راستی به دنبال کاستن از آمار ازدواجهای زیر ۱۳ سال هستند باید به دنبال دیدن ریشههای چنین ازدواجهایی باشند.
رها در عمل عروس مرد ۵۰ ساله نبود و خانواده او هم میدانستند قرار نیست دخترشان را به خانه بخت بفرستند. رها برای رهایی از فقر مادی و فرهنگی که خانوادهاش را درگیر کرده بود به خانه مردی جای پدرش فرستاده شد و ۱۵ میلیون تومانی که پدر رها در ازای این ازدواج گرفت شاید میتوانست زندگی بقیه اعضای خانواده را زیر و رو کند. طراحان طرحهای افزایش حداقل سن ازدواج اگر به میان دخترانی از جنس «رها» بروند درمییابند او و دخترانی شبیه او عروسک ندارند و شبیه دختران ۱۱ سالهای نیستند که ما میشناسیم. آنها از همان زمانی که خود را شناختهاند با رنج و سختی و کار و تلاش خو گرفتهاند و حجله عروسیشان هم شبیه دیگر نوعروسان نیست. حالا رها به بهزیستی سپرده شد، اما بهزیستی هم در بهترین حالت ممکن فقط هفت سال رها را مهمان خود میکند و بعد از ۱۸ سالگی رها هم مانند سایر دختران بیسرپرست یا بدسرپرست باید از بهزیستی هم خداحافظی کند. باز رها خانوادهای دارد که احتمالاً دوباره او را بپذیرند، اما بسیاری از این دختران بیهیچ پشتوانهای رها میشوند. اصلیترین مرثیه زندگی رها «فقر مالی» و سپس «فقر فرهنگی» است که در سایه یکدیگر شکل میگیرند. شاید بتوان با حذف تبصرهای که ازدواج کودکان زیر ۱۳ سال قانونی میکند بخشی از مشکلات حقوقی ماجرا را حل کرد، اما نکته اصلی اینجاست پدری که دخترش را در برابر ۱۵ میلیون تومان به ازدواج مردی میانسال درمیآورد و مردی میانسال که با وجود داشتن هفت فرزند و بیتوجه به سن و سالش برای ازدواج با دختری به سن و سال فرزند یا نوهاش اقدام میکند چندان پایبند به قانون نیستند و برای رسمی کردن و ثبت چنین ازدواجی اقدام نمیکنند که حالا با تغییر قانون دردی از رها و امثال رها درمان شود. در این زمینه با دو مشکل فرهنگی و حقوقی مواجه هستیم که باید همزمان به هردو توجه کنیم؛ چراکه اگر نسبت به مشکل فرهنگی بیتوجه باشیم و صرفاً مشکل قانونی را حل کنیم ممکن است این نوع ازدواج رواج یابد و به صورت پنهانتر انجام شود.