کد خبر: 947260
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۳:۰۹
نگاهی به ابعاد و سیر سکولاریسم از رنسانس تا امروز
پدیده‌ای فکری، چون سکولاریسم که مبانی فلسفه مادی غرب پشتوانه آن است می‌تواند سطوحی از مخاطبین دینی و غیردینی را هدف قرار داده و موجد شک و تردید و در ادامه بی‌معنایی و بی‌اعتباری دین در درون افراد شود.
دكتر حسين‏على رمضانى
سرویس اندیشه جوان آنلاین: جامعه روحانیت به عنوان یک کنشگر اسلامی باید در همه عرصه‌ها و ساحت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی الگو باشد. این قشر از اجتماع که طلایه‌دار انقلاب و اسلام محسوب می‌شوند، باید در برابر بسیاری از مسائل و پدیده‌های پیرامونی دقت نظر داشته و خود را مجهز به علوم روز نموده و نسبت به جریانات فکری و مکاتب فلسفی آشنایی کامل داشته باشند، ضمن آنکه قدرت تحلیل و تطبیق آن‌ها نسبت به اندیشه‌های موجود باید در سطحی نسبتاً بسیار بالا باشد. وجود جریانات فکری متعددی که شاید گاه در لایه‌های رفتاری و انضمام آحاد جامعه متبلور شده یا در عمق فکری نفوذ کرده و نیاز به شناخت زوایای آن و در ادامه نقد و بررسی دارد، باید توسط این طیف از جامعه اسلامی رصد شده و به فراخور موضوع، مسئله یا بحث ورود یابند؛ لذا آسیب‌شناسی مسائل مورد مواجهه این قشر از نخبگان می‌تواند در راستای پیشگیری از نتایج این آسیب‌ها مؤثر افتد. یکی از این آسیب‌ها بی‌شک نفوذ اندیشه سکولار به تفکر قشر روحانیت است که طی سلسله‌ای از یادداشت‌ها می‌کوشیم تا ابعاد این مسئله، عوامل و راهکار‌های مقابله با آن را مورد بحث قرار دهیم. در نخستین یادداشت به مبانی مسئله سکولاریسم، ابعاد و نحوه اثرگذاری آن بر ایدئولوژی پرداخته‌ایم.

پدیده‌ای فکری، چون سکولاریسم که مبانی فلسفه مادی غرب پشتوانه آن است می‌تواند سطوحی از مخاطبین دینی و غیردینی را هدف قرار داده و موجد شک و تردید و در ادامه بی‌معنایی و بی‌اعتباری دین در درون افراد خواهد شد. یکی از دغدغه‌های نظام و انقلاب اسلامی و البته دلسوزان اسلام که در این عصر به عنوان یک خطر به آن می‌نگرند، رسوخ و شیوع این اندیشه در بین طیف‌های مختلف نخبگان بوده که نیاز به بررسی دقیق وضع موجود و تعلیل و تحلیل و ترسیم آینده این جریان و در ادامه بیان برخی راه‌های پیشگیری و درمان آن دارد. در این راستا نویسنده سعی نموده است با بهره‌گیری و ترکیب روش‌های مختلف تحلیلی- توصیفی و نیز آینده‌نگری این مسئله را مورد بحث و بررسی قرار دهد.

ماهیت سکولاریسم

یکی از جریانات فکری که در لایه‌های مکاتب غرب پس از عصر رنسانس می‌توان یافت، جریان فکری جدایی دین از ساحت‌های مختلف زندگی بشر است که به دلیل به بن‌بست رسیدن غرب و اندیشمندان آن در حوزه فلسفه پدیده‌ها و تبیین مبانی انسان‌شناسی، هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی به وجود آمده و برابر نهاد آن را مساوی با سکولاریسم قرار داده‌اند. جریانی که در لایه معرفتی انسان ورود کرده و فکر و اندیشه او را ابتدا با طرح شبهات، دچار تزلزل کرده و در ادامه شک و انکار در معناداری گزاره‌های دینی را منجر خواهد شد. پس از این مرحله ناخودآگاه هویت دین و گزاره‌های مورد اشاره توسط منابع دینی کاملاً زیر سؤال رفته و به تبع، آن را مساوی با سنت در مقابل مدرنیته فرض نموده و به عصر جاهلیت و خرافات بشر انتقال داده و درنهایت عدم کارایی گزاره‌ها و آموزه‌های دینی را به دنبال خواهد داشت. با اعلام این موضوع و گرفتن موضع بی‌اعتباری دین، کم‌کم شاهد به حاشیه کشاندن آن از ساحت‌های مختلف اجتماعی خواهیم شد و این همان سکولاریزه شدن اجتماع خواهد بود. تقابل بین چیستی، چرایی و چگونگی و روش علم به معنای خاص آن با چیستی، چرایی و چگونگی دین اعم از گزاره‌ها و آموزه‌های آن موجب پدیدار شدن جریانی فکری به نام «سکولاریسم» شده است. شاید بیشترین عاملی که باعث پدیدار شدن جریان فکری سکولاریسم شده است برآمده از تقابل بین مبادی علم دین باشد. سکولاریسم واژه‌اى انگلیسى است که از ریشه لاتین seculum، به معناى این جهان، گرفته شده است و در فارسى از آن به دنیاپرستى، اعتقاد به اصالت امور دنیوى، غیر دین‌گرایى، جدا شدن دین از دنیا، نادینى‌گرى، مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، عرف‌گرایى و تقدس‌زدایى و در عربى به علمانیّت (به کسر یا فتح عین، بنابر اختلافى که در ریشه آن است که آیا از علم گرفته شده یا مشتق از عالَم است) تعبیر مى‌شود؛ اما مبنای آن تقابل بین علم و دین می‌باشد.

تاریخچه این موضوع به عصر مسیحیت و در ادامه عصر طلایی روی آمدن عقلانیت محض در غرب برمی‌گردد. پس از سپرى شدن قرون وسطا در غرب، هنگامى که در میان طبقه نوپاى سوداگر، این طرز تفکر به وجود آمد که کلیسا، نباید در مسائل کشور دخالت کند. از آن پس سکولاریسم نام مکتبى گردید که اساس تفکر آن اعتقاد به جدایى مسائل دنیوى، مانند سیاست، اقتصاد و معیشت از مسائل مذهبى است. البته یکی از عوامل اصلی این تفکر عملکرد ناصحیح اصحاب کلیسا در برخی از اصول و قواعد حاکم بر دین مسیحیت و در ادامه در لایه احکام آن دارد. دنیاطلبی و زراندوزی و ورود بی‌پروا در عرصه قدرت و قدرت‌طلبی، یکی دیگر از این عوامل به شمار می‌آید. در این مکتب مذهب باید تنها به عبادات و مراسم مخصوص خود و زندگى شخصى افراد مربوط باشد و نباید در سیاست دخالت کند.

سکولاریسم نوعى ایدئولوژى است که ریشه در اخلاق طبیعى دارد و مبتنى بر وحى و امور فراطبیعى نیست و اندیشه‌های دهریون و طبیعت‌گرا‌ها بر اندیشه دینی می‌چربد. این نظام فلسفى را اولین بار جورج اچ. جى. هول یوک در حدود سال ۱۸۴۶ م. به طور رسمى در انگلستان مطرح کرد.
سکولار‌ها معتقدند براى تفسیر جهان نباید از زبان دینى استفاده کرد و تنها با زبان بشر مى‌توان جهان را کشف و تبیین نمود و علم و دانش بشر راهگشاى جهان بهتر و زندگى نیکوتر است. توجهی از جنس انسان‌گرا‌ها که حقیقت را تنها بر اساس قوه درک انسان می‌داند و انسان با خرد خودبنیاد خود می‌تواند جهان و پدیده‌های آن را تفسیر نماید.

سکولاریسم به معناى کنار گذاشتن آگاهانه دین از ساحت‌های مختلف بشری معرفى می‌شود. حکومت سکولار حکومتى است که با دین ضدیت ندارد، اما دین را نه مبناى مشروعیت خود قرار مى‌دهد و نه مبناى عمل خود؛ و درنهایت باید گفت: سکولاریسم چیزى نیست جز علمى و عقلانى شدن تدبیر اجتماعى. مى‌توانیم سکولاریسم را به این معنا هم بگیریم که دیگر در عرصه سیاست هیچ ارزش و دستور سنجش‌ناپذیرى وجود ندارد، یعنى ادب و مقام و منصب و قاعده‌اى نداریم که فوق نظارت عامه باشد و برتری بلامنازع با دموکراسی یا نظر عرف خواهد بود. وقتى مى‌گوییم حکومت سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب مى‌کند و نه احکام و قوانین عملى خود را بلکه آنچه ملاک و محور محک حقیقت قوانین می‌باشد درک و عقلانیت انسان و آحاد بشری است.
سکولاریسم در اندیشه و برابرنهاد زبان عرب، به مثابه علمانیت فرض شده است. علمانیت به معناى علمى بودن یا علمى شدن را باید دقیق‌ترین ترجمه سکولاریسم دانست؛ البته همان‌طورى که قبلاً اشاره شد، در سکولاریسم، بى‌دینى یا بى‌اعتنایى به دین یا در میان نیاوردن دین هم نهفته است. سکولاریسم بر این نکته تأکید مى‌ورزد که هیچ‌کس در مقام سلطنت و حکومت، حق خدایى کردن ندارد؛ به تعبیر ساده‌تر، سلطنت و ریاست، مظهریت حق نیست.
تعریف‌هاى مذکور نیز بر تقابل دین و سکولاریسم و جدایى دین از دنیا، خصوصاً سیاست، تأکید مى‌ورزد و اعتقاد به علمى و عقلانى کردن امور دنیایى دارد.

سکولاریسم دارای مختصات سه‌گانه فردی بودن دینداری، انسان‏محورى به جاى خدامحورى و هویت‌دهی انسان‌ها به واسطه ملیت و نه دین است.
در جامعه سکولار دو نهاد اصلی قانون‌گذار و آموزش و پرورش کاملاً غیردینی می‌شوند. مبنی بر اینکه باید مجلس قانون‏گذارى «لائیک» باشد؛ چراکه در جامعه سکولار دیگر خلاف شرع مطرح نیست. از این رو معنا ندارد که در مجلس قانون‏گذارى کسى بگوید این، خلاف شرع است و نیز در مدارس، تعلیم دین به طور کلى ممنوع است یا اگر هم باشد، تنها به صورت یک آموزش فردى و شخصى است، نه اجتماعى. بنابراین، آزادى دینى تنها در حد یک امر فردى مجاز است نه بیشتر؛ و درنهایت دین عصرى مى‏شود؛ از آنجا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهاى فنى و علمى سامان مى‏دهد، نهادهاى دین نیز تحت تأثیر این جریان قرار مى‏گیرند؛ و درنتیجه، نهاد‌ها و رفتار دینى نیز به نحوى روزافزون تحت نفوذ ارزش‏ها و معیار‌ها و ضوابطى درمى‏آید که در جامعه غیردینى رواج دارد.

غایت اندیشه سکولار

در ادامه بحث و در پاسخ به سؤال مبنایی دیگری که غایت و جهت‌مندی یک جریان یا پدیده فکری را بیان می‌کند، سؤال از چرایی این تفکر می‌باشد، غایت این اندیشه راندن دین در ابعاد و سطوح مختلف آن از ساحت اجتماع و پاکسازی اجتماع از امور خرافی و ماورایی و نزدیک کردن انسان به جامعه انسانی و عقل‌مدار می‌باشد.
آنگاه که مبانی فلسفی یک اندیشه که در لایه‌های مفهومی و قاعده‌ای فقط جهان مادی را در حوزه هستی‌شناسی، فرض اولیه خود قرار دهند و تمام تغییر‌های علمی را برپایه ماده و قواعد حاکم بر آن تعریف نمایند، غایت این اندیشه چیزی نخواهد بود الا اندیشه سکولاریسم یا جدایی دین از ساحت‌های مختلف وجودی انسان.
انسانی که در روابط مختلف خود تنها به طبیعت و انسان مادی و ذهنی نظر نماید و خود را جدای از عوالم دیگر هستی فرض نموده و خدا را به حاشیه براند، درنهایت دین امری عصری و فردی می‌شود و انسان در کثرت طبیعی خود غوطه‌ور می‌شود و بابی را برای وحی و امور ماورایی برای تغییر پدیده‌های مادی و غیرمادی باز نخواهد کرد. در این رویکرد همه جامعه علمی علم‌زده شده و حکمت دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت. غایت این اندیشه، دین‌زدایی در لایه‌های مختلف هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی و ارزش‌ها و قواعد و ساختار‌های اجتماعی و در ادامه اشاعه سبکی از زندگی آزاد و رها، بدون محدودیت برای انسا‌ن‌ها می‌باشد.

چگونگی و فرایند شکل‌گیری سکولاریسم در سیر تاریخ

اصل جدایى دین از سیاست، محصول شرایط ویژه غرب و نشئت گرفته از جهان‌بینى خاص مسیحیت و طرز تفکر یونانى بوده است. چنانکه در این تفکر دین و دولت، دنیا و آخرت، جان و تن، روح و ماده و آسمان و زمین دو قطب متضاد و جدا از هم، پنداشته مى‌شوند. این طرز تفکر، ویژه شرایط مغرب زمین است و در تاریخ و فرهنگ شرق به‌ویژه، جهان اسلام ریشه‌اى ندارد.
در مکتب و فرهنگ اسلام، دین و دولت و دنیا و آخرت، دو روى یک سکه تلقى شده و تفکیک‌ناپذیر مى‌باشند. در اسلام، سیاست بر پایه دین استوار است و تنها کسانى که معتقد و متعهد به مکتب بوده و از آگاهى‌هاى ویژه دینى بهره‌مند باشند، حق دارند در رأس قدرت قرار گیرند. در صدر اسلام، بین دین و سیاست، هیچ‌گونه مرزبندى وجود نداشته است و رهبر دینى، نقش رهبرى سیاسى را نیز به طور همزمان، عهده‌دار مى‌شده است. وظایف اساسى دولت اسلامى، افزون بر تأمین نظم و آرامش در جامعه، تأمین منافع مردم و تنظیم روابط اجتماعى، فراهم آوردن مقدمات تعالى روحى و سعادت معنوى و گسترش مکتب بوده و تمامى قوانین حکومتى بر پایه فرمان‌هاى مذهبى قرار داشته است. البته در دوران انحطاط و رکود کشورهاى اسلامى، یعنى پس از حمله مغول و رواج صوفی‌گرى و نیز به واسطه ورود برخى آموزه‌هاى مسیحى و بودایى به عالم اسلام، نوعى سکولاریسم -به سبک شرقى- بین برخى محفل‌هاى مسلمان رواج پیدا کرد و برخى معتقد شدند که، چون سیاست امر پلیدى است، نباید متولیان امور مذهبى خود را بدان بیالایند. بدین ترتیب، نظریه عدم مداخله روحانیان در امور سیاسى و جدایى مذهب از سیاست در برخى محافل سنتى، گونه‌اى سکولاریسم مقدس‌مآبانه را -که دولت‌هاى حاکم نیز همواره مشوق آن بوده‌اند- رواج داد. این طرز تفکر منحط و ضد اسلامى، برگرفته از مسیحیت و ادیان هندى بوده و با روح اسلام ناسازگاری داشت و محافل اصیل اسلامى و اکثریت قاطع مسلمانان، آن را طرد مى‌کردند؛ بنابراین در همان زمان هم، علماى اسلام، رهبران سیاسى واقعى توده‌هاى مردم بودند و همیشه در مسائل سیاسى دخالت مى‌کردند. به طور خلاصه باید اذعان داشت که با نگاه به سیر شکل‌گیری این اندیشه که در جغرافیای دینی- فکری غرب مسیحی رخ نموده است، به آسیب‌های فکری و اندیشه‌ای و در لایه سطحی به آسیب‌های رفتاری و کنشی اصحاب کلیسا اشاره نمود. در حوزه فکری سکوت بسیاری از متکلمین مسیحی در برابر برخی از قواعد علمی و در ادامه ضمن مقاومت با نگاه جدلی و تکفیری نسبت به اندیشمندان عصر موجب دلزدگی اصحاب علم و در ادامه آحاد جامعه از اندیشه‌های زیرین دین مسیحیت شده است. می‌توان نمونه‌های بارز این سکوت و جدل را در تبیین کیهان‌شناسی نگاه بطلمیوسی و دیدگاه کپلر و کوپرنیک و درنهایت گالیله و عکس‌العمل کلیسا راجع‌به این موضوع یا دیدگاه‌های تکامل‌گراهایی، چون داروین که بر پایه اندیشه مادی در حوزه زیست‌شناسی در مقابل اندیشه خلقت نوعی دین و اصحاب کلیسا ذکر کرد. می‌توان در حوزه معرفت‌شناسی هم شاهد تکثرگرایی معرفتی می‌باشیم که حقیقت در جلوه‌های مختلف خود را به انسان نشان داده و هیچ قاعده ثابتی در حوزه علمی نداریم و وحدت در برداشت و تفسیر عالم هستی برای انسان فرض نمی‌شود و این دیدگاه معرفت‌شناسانه در تبیین پدیده‌ها کاملاً در مقابل دیدگاه وحدت‌گرایانه دین می‌باشد. در لایه رفتاری و کنشی هم شاهد برخی تندروی‌های مدعیان دینی در مسیحیت می‌باشیم؛ موضوع غسل تعمید، فروش برات‌نامه بهشت، اقرار به گناه در نزد کشیش، واسط بودن بین زمینیان و عرشیان، انحصارطلبی در حوزه قدرت، ثروت، هویت و معرفت، تکفیرکردن و... از آن جمله به شمار می‌رود.
اولین مقاومت در برابر گزاره‌های دینی در بین علما و روشنفکران معاصر پدیدار شده و در ادامه جامعه علمی این اندیشه‌ها را مجموعه‌ای از خرافات می‌دانستند که برآمده از جاهلیت انسان بدوی نسبت به تبیین پدیده‌های طبیعی است و منجر به پاکسازی ساحت اجتماع، اقتصاد، سیاست و فرهنگ از این خرافات بوده است. با کمی تأمل می‌توان این سیر را یک امر طبیعی در تغییر نگاه انسان به ماورا، خدا و وحی و دین و گزاره‌های دینی دانست.

عمق جریان سکولاریسم

پدیده‌ها اموری هستند که در فرآیندی از درون و ذات کم‌کم به لایه‌های بیرونی آمده و نشانه‌های آن در نمود‌ها و بازنمود‌ها قابل تشخیص خواهد بود. پدیده یا جریان سکولاریسم تمام لایه‌های مختلف فکری، ارزشی و قاعده‌ای و رفتاری را درمی‌نوردد و مخاطب آن با قائل شدن به مبانی آن نهایتاً در رفتار‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باورمند به این دیدگاه به نمایش درخواهد آمد. هر کلان پدیده را می‌توان از زوایای گوناگون مورد تبیین قرار داد و سکولاریسم نیز به عنوان یک مفهوم و پدیده، قابل تحلیل در «لایه‌ها»‌ی رفتاری، ساختاری، قانونی، ارزشی و مبانی است که هرچه عمیق‌تر می‌شود، از یک رفتار سطحی به یک بینش و طرز تفکر نزدیک می‌شود.

«مبانی»، لایه‌ای در حوزه فرهنگی و علمی که به عمیق‌ترین لایه معروف بوده و عموماً در سه حوزه هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی قابل تمییز می‌باشد. مبانی یک اندیشه در حوزه هستی‌شناسی در برخورد با عوالم میانی یا غیب ممکن است رویکرد سکوت یا لاادری‌گری یا رویکرد انکار این عوالم در پیش گیرد. ماهیت این دنیا را محدود به ماده بداند و تمام قواعد آن را برآمده از کنش و واکنش زیستی، فیزیکی و شیمیایی فرض نماید. در حوزه معرفت‌شناسی نیز جایگاه وحی را تعطیل نماید همچنان که در دیدگاه سکولار این حوزه معرفتی کاملاً انکار می‌شود یا شأنیت عقل را در ابواب معرفتی دانی و پست معنا کند. در حوزه انسان‌شناسی نیز انسان را مختار و در طبیعت محصور بیند و خلقت و هویت و غایت او را در طبیعت‌خدایی تعریف نماید.

لایه مبانی که لایه خبر بوده پس از احتمال صدق و کذب آن و تحقیق و تأیید در آن، ارزش‌ها و خوب و بد‌ها معنا پیدا می‌کند و به «لایه ارزشی» می‌رسد که عموماً جریان یا باور قلبی نیز به آن اطلاق می‌شود. پاسخ به سؤال چه چیز خوب است؟ و چه چیز بد است؟ و باب اخلاقیات و نیز فضیلت‌ها و رذیلت‌ها در این لایه قرار می‌گیرد.

لایه‌ای که بعد از خوب و بد‌ها در جوامع بشری توسط قرارداد‌های اجتماعی و اجماع خبرگان یک جمع باید به منصه ظهور برسد «لایه قواعد و قوانینی» است که مسیر نظم و درنهایت سعادت و کمال فرد و جامعه را رقم می‌زند. منابع کسب و استخراج این قوانین که برآمده از نگاه حقوقی و تکلیفی به روابط انسان‌ها با یکدیگر و دیگر موجودات می‌باشد کدام است؟ اینکه عقل و خرد خودبنیاد می‌تواند تعیین‌کننده قوانین بین‌الانسانی یا در سطحی بالاتر بین‌الاجتماعی باشد جای بسی تأمل است. اما در کل این لایه به موضوع باید‌ها و نباید‌ها با بهره‌گیری از قوه قهریه و تشویقیه می‌باشد و بسیاری از ساختار‌های مرسوم در جوامع به دنبال تقنین، اجرا و قضاوت بر آن شکل می‌گیرد. بنابراین این لایه، عموماً لایه احکام نامیده می‌شود. احکام و قواعد به باید و نباید رفتاری برمی‌گردد که در در دو حوزه فردی و اجتماعی قابل تقسیم می‌باشد. حال باید پرسید که این احکام و قواعد ناشی و برآمده از عقل صرف بشر می‌باشد که این نگاه سکولاریستی است یا احاطه وحی و شرع بر عقل مورد پذیرش می‌باشد که نگاه دینداران به‌ویژه دین اسلام به منابع معرفتی استخراج قواعد و احکام می‌باشد.

«لایه ساختار»‌ها همان میزان، حدود و شکل مفاهیم بنیادی در لایه مبانی می‌باشند که آرام آرام به صورت سخت و منظم هویت می‌یابند و به اصطلاح هندسه‌مند می‌شوند. معماری و ساختار و چینش اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اطلاعاتی امنیتی انضمامی شده و قابل رؤیت می‌باشند.
«لایه رفتار و سبک زندگی» سطحی‌ترین و مشاهده‌پذیرترین لایه علمی و فرهنگی است. در علوم انسانی لایه‌های زیرین رفتار را بنا می‌نهد و در علوم تجربی و دقیقه ما شاهد شکل‌گیری محصول و خدمات در هویت تکنولوژی و‌های تک می‌باشیم. بنابراین رفتار باید مورد بررسی قرار گیرد و در رفتار دینداران که به دنبال جاری کردن گزاره‌ها و احکام دین در سطوح و لایه‌های مختلف زندگی هستند با رفتار سکولار‌ها که به دنبال حاشیه کشاندن آموزه‌های دینی به ساحت‌های شخصی افراد می‌باشند مورد تحلیل و در ادامه تطبیق قرار گیرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر