سرویس تاریخ جوان آنلاین: از دانش مملکتداری یا علم سیاست مدرن، دانشی مشکلتر نیست. بشر در دانشهای ریاضی، فیزیک و شیمی چنان پیش رفته است که قصد تسلط بر کرات آسمانی را دارد. وی کره مسکونی خود را نیز بازیچه دست خود قرار داده و بسیاری از نیروهای طبیعت را مهار کرده است. در دانش پزشکی به جایی رسیده که بهسادگی و بهسرعت اعضای بیمار خود را میدرد، میبُرد، میدوزد و هر فسادی را از تن برمیدارد. از دریدن و دوختن مغز و قلب نیز ابایی ندارد، اما در علم اداره ملتها و اجتماعات خود را عجیب ناتوان نشان داده است. هنوز نتوانسته قانونی وضع کند که مردم در زیر لوای آن آسوده زندگی کنند. هنوز مردم جهان در هر جا که هستند، با هر آیینی ناراضیاند، منتها با یک نسبت شدت و ضعف، یعنی در کشورهای پیشرفته کمتر و در کشورهای عقبمانده بیشتر، اما هنوز در جهان ملتی به وجود نیامده که بهطور تام و تمام از دستگاه حکومتی خشنود باشد و در قوانینش جای، چون و چرایی باقی نگذاشته باشد. در پیشرفتهترین دموکراسیها میتوان گفت: لااقل آنهایی که در انتخابات شکست خوردهاند ناراضی هستند و این جزئیترین ناراحتیهایی است که در کار اداره ملک و ملت برای افراد حاصل میشود.
بزرگترین متفکران بشر از ابتدای آفرینش تاکنون در این راه اندیشیدهاند که چه کنند و چه آیینی وضع کنند تا جور و ستم از جهان رخت بربندد و عدل و داد فرمانروا شود، اما به حد کافی پیشرفت نکردهاند. پیامبران نیز جز این هدفی نداشتهاند، اما نفوس قدسی آنان هم بر خودبینی، آزمندی و خودپسندی بشر چیره نشده است و نتوانستهاند چنان که باید و شاید بیدادگری را ریشهکن کنند.
از آغاز آفرینش تاکنون دینها، مسلکها و مرامها یکی پس از دیگری به وجود آمده و مردم را برای رهایی از چنگ ظلم به سوی خود خواندهاند. ایجادکنندگان هر یک از اینها مدعی بودهاند که اگر از قوانین آنها پیروی شود، مدینه فاضلهای که بشر در آرزوی آن است به وجود خواهد آمد، اما در عمل مشاهده شده است که خودبینیها و خودخواهیها در راه اجرای هر قانونی حائل شدهاند.
تاریخ جهان پر است از این تلاشها و کوششها. به عقیده برخی از متفکران هدف مردم جهان از جنگها، خونریزیها و دستهبندیها چیزی نیست جز وصول به آزادی، جز ایجاد محیطی که فرشته داد بر اهریمن جور راه بندد. اگر از دریچه چشم اینگونه متفکران بنگریم، در تاریخ پردامنه کشور ما نیز کوششهای فراوانی در وصول به این هدف به چشم میخورد. با این تفاوت که، چون فروغ دانش هیچگاه بر اکثریت مردم نتابیده است، مردم بیدانش و بیاندیشه در میان کلاف سردرگمی قرنها بیهوده کوشیدهاند تا سرنخ را پیدا کنند؛ هر روز گرد کسی جمع شده و زیر علم و کتل خاندانی مشت بر سر و دست و سینه کوفتهاند.
آب زلال دانش است که نهال اندیشه را آبیاری و آن را ریشهدار و استوار میکند. مردم بیدانش را به پشهها و مگسهایی مانند کردهاند که هر روز گرفتار لعاب دهان مگسخوارگان یعنی مقامجویان عوامفریب میشوند، زیرا فکر و اندیشه پژمرده و خشکیده آنان قادر به درک حقیقتها و شناخت ماهیتها نیست و این همان وضعی است که قرنها در کشور ما وجود داشته و حوادث دردناکی را به بار آورده است. تاریخ کشور ما چیزی نیست جز صحنهای که در این درام غمانگیز بهطور مکرر در آن بازی شده است.
تنها در آغاز قرن بیستم میلادی که مصادف با سالهای اول قرن چهاردهم هجری است، صحنه دگرگون یافت و رهبران با واقعبینی خاصی راه دیگری را در پیش گرفتند و بنیان کار را بر اساسی استوار بنا نهادند و بهجای اینکه کورکورانه گرد یک فرد و یا یک خانواده گرد آیند، به دنبال قانون افتادند. اینک ما نخست به شرح عواملی که چشم حقیقتبین مردم را گشود و اندیشههای کدر و دردآلود را صاف و روشن ساخت میپردازیم. سپس ماجراهایی را که در راه وصول به آزادی و بر کرسی نشاندن قانون روی داده است به اختصار شرح میدهیم.