سرویس پایداری جوان آنلاین: سرداران شهیدی، چون محمدابراهیم همت، حمید باکری، حمیدرضا گلکار، غلامعلی بذرافکن، صفر احمدی و مصطفی حلوایی را علمداران و فاتحان خیبر مینامند. خیبر عملیات بزرگی بود. جنگ آتش و گوشت و خون و ایستادگی تا آخرین نفس. نامهای بزرگی در عملیات خیبر به شهادت رسیدند که حمیدرضا گلکار، فرمانده تیپ حبیب ابن مظاهر یکی از آنها بود.
دیدگاه حمیدرضا به زندگی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به طور کامل تغییر کرد. او که آن روزها برای تغییر به یک بهانه کوچک نیاز داشت بهناگاه روزگار دهها بهانه بزرگ سر راهش قرار داد. او آن روز از محل زندگیاش در کرج به میدان ژاله تهران رفت و از نزدیک شاهد جنایات هولناک و فاجعه آن روز بود. صدها نفر جلوی چشمان حمیدرضا پرپر شدند و در غون غلتیدند و حمیدرضا را در بهت کامل فروبردند. پس از آن واقعه شهید گلکار سه روز به خانه نرفت و خانوادهاش فکر میکردند که او نیز در میدان ژاله به شهادت رسیده است.
جمعه خونین چنان تحوّلی در شخصیّتش پدید آورد که از او یک انقلابی و پرصلابت ساخت، از آن پس با خشمی مقدّس به مبارزهاش علیه رژیم ستم شاهی وسعت بیشتری بخشید. تلاش حمیدرضا و دیگر جوانان آن زمان چندین ماه بعد درخت انقلاب اسلامی را به ثمر نشاند و پس از آن کار اصلیشان برای ساختن جامعهای بهتر آغاز شد. پس از مدتی که حضرت امام (ره) دستور تأسیس جهاد سازندگی را صادر فرمودند: به عضویت جهاد سازندگی درآمد و از طریق این نهاد مردمی به مردم ستمدیده، محروم و مستضعف کشور خدمت کرد.
حمیدرضا که با حضور در جهاد سازندگی تا حدودی با مسائل نظامی آشنا شده بود با شروع جنگ تحمیلی خودش را خیلی زود به جبههها رساند. به همراه دیگر بسیجیان شهر کرج به سمت غرب کشور اعزام شد. جبهههای گیلانغرب نخستین مناطق برای رودررویی با دشمن متجاوز بعثی بود. توان نظامی و مدیریت شهید گلکار برای فرماندهان آشکار شد و او را فرمانده گردان سلمان کرد.
در عملیات فتحالمبین که سرآغاز موفقیت رزمندگان ایرانی در جبههها بود به عنوان فرمانده گردان شرکت کرد و به شدت از ناحیه دست مجروح شد. بر اثر اصابت گلوله تانک، استخوان دستش خرد شد و حمیدرضا مجبور شد مدتی را در بیمارستان بستری شود.
او خبر غرورآمیز آزادی خرمشهر را از بیمارستان شنید و بیشتر از این نمیتوانست دوری از جبهه و همرزمانش را طاقت بیاورد. پس در حالی که هنوز به طور کامل بهبود نیافته بود برای عملیات رمضان راهی جبهه شد و این بار شدیدتر از قبل مجروح شد. از ناحیه فک و صورتش به شدت آسیب دید، به طوری که استخوان فکش در هم شکست و گلولهای از دهانش وارد شد و به طور معجزهآسایی در یک میلیمتری پشت نخاع نشست. حمیدرضا تا یک قدمی شهادت رفته و با یک معجزه زنده مانده بود. برادر شهید درباره جانبازی حمیدرضا میگوید: «وقتی دکتر عکس رادیولوژی را دید، گفت: اگر میخواهید معجزه ببینید به این عکس نگاه کنید، اگر ترکش فقط یک میلیمتر جلوتر رفته بود نخاع او به طور کامل قطع میشد، واقعاً عجیب بود پزشک معالج نیز برای او گریه میکرد و میگفت: این جوان درد بسیار زیادی را تحمل میکند با این که نمیتواند صحبت کند، ولی چشمهایش همه چیز را میگوید، اما خود حمید تنها مناجاتکننده با صاحب معجزه بود.»
او در این عملیات یک چشمش را هم از دست داد. با تمام سختیهایی که از عملیات رمضان کشیده بود، با اندکی بهبودی دوباره راهی منطقه شد. وجود ترکش در کنار نخاع پشت گردن درد زیادی را به بدنش متحمل میکرد، ولی او با وجود تمام سختیها کارش را انجام میداد. شهید گلکار در عملیات والفجر مقدماتی نیز به عنوان فرمانده شرکت کرد و برای سومین بار از ناحیۀ پا مجروح شد و به بیمارستان انتقال یافت.
شدت جراحاتش به حدی بود که تا بهبودی کامل نباید در جبهه حاضر میشد. شهید گلکار آنچه که حقش بود و آرزویش داشت را در عملیات خیبر پیدا کرد. در عملیات خیبر با مسئولیّت فرمانده تیپ حبیب ابن مظاهر وارد عمل شد و با قدرت و تمام توان به فرماندهی و هدایت نیروهای تحت امرش پرداخت. شهید گلکار در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و خاک طلائیه را با خون خود شقایقی از توحید کرد و پس از ۹ سال پیکر مطهر و پاکش به خاک وطن بازگشت و در گلزار شهدای امامزاده محمد حصارک کرج آرام گرفت.