کد خبر: 947724
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۴:۰۳
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهید تازه تفحص شده علی‌محمد ترک
صغرى خيل‌فرهنگ
سرویس پایداری جوان آنلاین: قرارمان این بود که با مکینه حاجی‌بند، مادر شهید علی‌محمد ترک گفت‌وگوی تلفنی داشته باشیم، اما پیری و فراموشی مادر شهید سعادت این همکلامی را از ما گرفت و ما با خواهر شهید همکلام شدیم؛ خواهری که به گفته خودش بعد از ۳۳ سال داغ شهادت برادر برایش زنده شده است. خواهری که از تنها یادگاری‌های شهید و دستخط‌های جا مانده از او بعد از ۳۳ سال برایمان روایت کرد. شهید علی‌محمد ترک از تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) به جبهه اعزام و سال ۱۳۶۴ در منطقه چنگوله و در سن ۱۶ سالگی مفقودالاثر شد. پیکر این شهید بعد از ۳۳ سال تازه به آغوش خانواده برگشته است.

قد رعنا

اهل دورود هستیم و شش برادر و خواهر. علی‌محمد آخرین فرزند خانواده بود که در ۱۶ سالگی به جبهه رفت. چهار سال در شهرستان دورود بسیجی بود و با همان سن کم تا صبح همراه با دوستانش کشیک می‌داد. برادرم بسیار مؤمن و شجاع بود. همین دو خصیصه او را به مرز شهادت رساند. پدرمان کارگر کارخانه سیمان دورود بود و همراه مادرمان به سختی بچه‌ها را بزرگ کرد. برادرم دانش‌آموز بود که عزم رفتن کرد. ما گفتیم هنوز سنی نداری که می‌خواهی بروی. گفت: من قد بلندی دارم و توان جسمی زیادی دارم. زورم هم زیاد است. می‌توانم از کشورم و ناموسم دفاع کنم. هر قدر توان دارم برای دفاع از ناموس و کشورم هزینه می‌کنم. با همین حرف‌ها ما را راضی کرد و سال ۱۳۶۴ به جبهه رفت.

نشانی از یار

برادرم بعد از اینکه مدتی در جبهه‌ها حضور یافته بود در منطقه چنگوله به شهادت رسید، اما خبر قطعی شهادت ایشان به ما داده نشد. سال‌ها بعد از شهادتش منتظر آمدنش بودیم. هر چه صبر کردیم و پیگیری بی‌نتیجه ماند. همه آزاده‌ها که به کشور بازگشتند ما متوجه شدیم که او شهید شده است. از آن به بعد تنها به دنبال نشانی از یار بودیم.

قاب عکس

هر بار که صدای در خانه می‌آمد مادر هراسان می‌گفت: علی‌محمدم آمد یا وقتی ما را در حال زمزمه می‌دید می‌گفت: شما‌ها از علی‌محمد خبر دارید؟ خبر جدیدی شده است؟ اضطراب و نگرانی‌های مادرمان تمامی نداشت. چشمانش کم‌سو و کمرش خم شده بود. علی‌محمد به خواهرهایش احترام زیادی می‌گذاشت. خیلی حواسش به زندگی ما بود. شاید باورتان نشود با آن سن و سال کمی که داشت شب‌ها ساعت ۱۱، ۱۲ برف و باران هم برایش فرقی نمی‌کرد می‌آمد و به ما سر می‌زد و می‌گفت: کم و کسری ندارید؟ وسایل گرم‌کننده دارید؟ زندگی‌تان بر وفق مرادتان هست؟ می‌گفت: تا من هستم غصه هیچ چیز را نخورید. نمی‌دانید چه عزیزی را از دست دادیم. گفتنی نیست باید حسش کرد. حس زیبای برادرانه‌اش را باید با تمام وجود درک کنی. او بسیار مهربان بود. همیشه می‌گفت: نوکر خواهر‌ها هستم. با بچه‌های ما بسیار رفاقت می‌کرد. آن‌قدر رفیق خوبی بود که پسرم قاب عکس دایی شهیدش را در آغوش می‌گرفت و می‌خوابید. همیشه وقتی به خانه ما می‌آمد با همان سن و سال کمی که داشت ما را نصیحت می‌کرد و از اسلام و دین خدا می‌گفت. متأسفانه گذر زمان باعث شده ما خیلی از حرف‌ها و خاطراتش را از یاد ببریم.

نوشته‌های کهنه

این روز‌ها بعد از ۳۳ سال چشم‌انتظاری داغ دلمان تازه شد. هر چند کسی به اندازه مادرمان در غم فراق برادرمان نسوخت و نساخت، اما همه اهالی دورود و آن‌هایی که علی‌محمد را می‌شناختند او را دوست داشتند و این محبت را به ما منتقل می‌کردند. از برادرم وصیت‌نامه‌ای در دست نداریم، اما بعد از تفحص و شناسایی برگه‌ای که درون کیفش بوده و میان پلاستیک پیچیده شده بود را پیدا کردند. بعد از ۳۳ سال در زیر خروار‌ها خاک بودن به سختی می‌توان نام خودش، نام پدر و آدرس خانه را در آن برگه خواند. باقی نوشته‌ها هم مشخص نیست. فقط همان دو خط اول پیداست. مادرم شب و روز گریه می‌کرد تا از علی‌محمد تنها مشتی خاک برایش بیاورند. وقتی می‌خواستیم خبر را به مادر بدهیم نگران وضعیت جسمانی‌اش شدیم. دو روزی فکر کردیم. با خودمان گفتیم اگر خدای ناکرده از بین برود چه؟ خبر مهمی بود. برادرم، مادرمان را به خانه‌شان برد و از شب تا صبح با او صحبت کرد. در نهایت هم خبر پیدا شدن پیکر شهید را به مادر داد. خدا به مادرم صبری زینبی داد. برادرم بعد از سال‌ها آمد، اما خیلی دوست داشت که گمنام باشد. زمانی که می‌خواست به جبهه برود گفت: دوست دارم مزارم مانند مزار حضرت زهرا (س) گمنام باشد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار