سرویس تاریخ جوان آنلاین: حضرت محمد رسولالله (ص) فرمودهاند: «اسلام همواره از دو گروه لطمه میبیند: اول، زاهدان نادان و دوم، منافقان زیرک» و بدیهی است اسلام در عوض این دو گروه به زاهدان زیرک نظیر سلمان فارسی نیاز دارد؛ و من به استقبال از حدیث ایشان بگویم که اگر در طول تاریخ ادبیات فرهنگ ما، از رودکی تا حال، به ندرت کلامی به جز ریب و نیرنگ با خدا و خلق خدا، و به ندرت اثری به جز ستودن و ستایش دشمنان خدا و خلق خدا، و به ندرت جهتی به جز شکمچرانی و شهوترانی در آن یافت میشود، و اگر کارنامه کردار جوانان و استعدادهای وارد شده در حیطه ادب و فرهنگ و هنر چیزی به جز هرز رفتن و یا ماندن و گندیدن نبوده است، سبب را در این میبینیم که ما در طول تاریخ فرهنگی و ادبی این مرز و بوم، همواره از دو گروه لطمه خوردهایم و میخوریم: اول، فاعلان بیعلم، دوم، عالمان بیفعل؛ و ما محتاج به فاعلان عالم یا عالمان فاعل هستیم. ما در گذشته دور به ازای فردی، چون ناصر خسرو که در لفظ دری را به پای خوکان نریخت، صدها نظیر فرخی و منوچهری و عنصری و سوزنی و... داشتهایم، که با آن به اصطلاح مقام شامخ ادبیشان، ستایشگر خوکانی، چون محمود غزنوی بودهاند؛ و از همجنسبازی کثیف او با بیچارهای، چون ایاز، داستانی عاشقانه و عرفانی ساختهاند؛ و هر که آنان را با شراب و کباب و رباب وظیفهخور میداشته، از زمره احرار برمیشمردهاند؛ و در گذشته نزدیک به ازای فردی، چون فرخی یزدی، آنکه در چنان محیط توفانزایی، سر به پای آزادی نهاد و دست خود ز. جان شست، صدها تن نظیر تقیزاده و دکتر غنی و محمدعلی فروغی و علی دشتی داشتهایم که همگی تعزیهگردان و آلت فعل استعمار غرب و حکومت کودتا و عواملش پالانیها بودهاند؛ و در زمان معاصر به ازای فردی، چون جلال آلاحمد، مردی که خود را نوکر اجتماع نامید و هر ورقی را که مینوشت، چون قلماسنگی میدانست که میبایست به سوی هیولای پیزری چنین تاریخی رها شود صدها نظیر احسان نراقی و احسان طبری و دکتر خانلری و رسول پرویزی و... (بس کنم که دیگر کسی باقی نخواهد ماند) داشتهایم، که همگی لعبتکانی در دست لعبتبازان شرق و غرب بوده و هستند؛ و در لفاف ادب و هنر همواره سنگ روس و امریکا و فرنگ را به سینه زدهاند. من برحسب همین اعتقاد، در بین «عالمان فاعل» عصر حاضر که انگشتشمارند، جلال را قافلهسالار میدانم؛ و هر یک از آموختههای فراوان من از جلال، به تنهایی دلیل بر ارادت عمیقم نسبت به اوست، اما محرک و برانگیزنده من در تهیه «فرهنگ جلال» سه چیز بوده است:
۱- جلال آلاحمد از جمله متفکران نادری است که مرام و کلامش ملهم از فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان و جهت جهد و جهادش سوق دادن آنان به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است؛ و با آن که میتوان، نشان او را در پهنه سینههای مردم عارف به عیان دید، لیکن آنطور که شایسته اوست برای شناسایی و ترویج اندیشههایش کاری صورت نگرفته است؛ و بیشتر در مورد او به عمد یا به سهو، هیاهو و جنجال کردهاند. کوشش در جهت رواج افکار او را، یک نوع فریضه و ادای دین میدانم.
۲- خواستهام جلال را از چشم نوشتههای خود جلال بشناسیم. نه از دریچه چشم دوستان و دشمنان او؛ و دیدهایم که مرسوم است هر سال در یادبودش، یا به هر مناسبتی، مخبرین نشریات به سراغ این و آن شخصیت سیاسی، مذهبی، یا فرهنگی رفتهاند و خواستهاند با طرح چند سؤال از ایشان، جلال را به خوانندگان بشناسانند. غافل از اینکه تمامی نوشتههای جلال، صدیقترین شرح احوال او و زمانه در طول زندگیاش میباشند.
۳- جلال در مقطعی میزیست و روالی را برای ارائه کارهایش برگزیده بود که برای رساندن پیام و وانهادن بار مسئولیت از دوش به اجبار در زیر لواها و لفافههای مختلف مینوشت. گاهی به صورت داستان، گاهی به صورت نقد و گاهی سفرنامه. پیامهای او در داستانهایش، گاهی آن وضوح و سرراستی مقالات را ندارد و بسیاری از آنها هنوز هم بر خوانندگان گنگ و مبهم است. من کوشیدهام تمامی اشارات و تنبیهات و وصایای او را که به شکل پراکنده در این جا و آنجا، پیرامون موضوع واحدی دور میزند، گلچین و فصلبندی و مدون کنم. البته میدانیم که زمینه تمامی نوشتههای جلال، سیاست است و او هرچه نوشت متأثر از سیاست روز نوشت و، چون چاپ و پخش کرد، مؤثر در سیاست روز شد. فرهنگ جلال از سه بخش کلی و عمده و کاملاً مجزا از هم و بهصورت سه کتاب، مرکب است:
۱- کتاب اول، پیرامون «سیاست» است که تاریخ و مشاهدات سیاسی وی را نشان میدهد.
۲- کتاب دوم، پیرامون «فرهنگ و هنر و ادب» و شامل دقیقترین و بیغرضانهترین تعریفات در مورد رشتههای هنری نظیر نقاشی و معماری و موسیقی و سینما و تئاتر، و در مورد رشتههای فرهنگی و ادبی، نظیر تاریخ و شعر و عرفان و تصوف و... و در ضمن اظهارنظرهای جامع و قاطع و در مورد هنرمندان و ادیبان میباشد.
۳- کتاب سوم، پیرامون «ادیبان و مذاهب» دور میزند و شامل مباحثی نظیر مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مسیحیت، اسلام، حج، معصومیت، امامت، معجزه، قیام، روحانیت و... میباشد. به عبارت دیگر عناوین این سه کتاب، یعنی «سیاست» و «فرهنگ و هنر و ادب» و «ادیان و مذاهب» همان سه رکن اساسی افکار و جوش و خروش روحی و جسمی جلال هستند.
ضروری میدانم یک نکته مهم را به سایر دوستانی که میخواهند گوشههای دیگری از آثار جلال را مورد مداقه و تحقیق قرار دهند تذکر دهم، و آن اینکه، در کار تدوین این سه کتاب، هنگام مراجعه به چاپهای مختلف آثار جلال در سالهای مختلف، و توسط ناشران مختلف، دیدم که چه بلاها که بر سر نوشتههای آن جاودانیاد درنیاوردهاند. بهخصوص تاجران و تاراجگرانی، چون انتشارات امیرکبیر (به تصدی عبدالرحیم جعفری) و شرکت سهامی انتشارات خوارزمی (به تصدی علیرضا حیدری) در طی سالهای تسلط و سالهای سقوط و بعد از سقوط حکومت شاهنشاهی چنان آثار او را جعل و سانسور و تحریف و مثله کردهاند که استناد به کتابهای چاپ آنها، کار حاضر را به هر چیزی شبیه میساخت به جز «فرهنگ جلال»؛ و من به اجبار بارها مجبور به مقابله این نسخ با نسخههای منقح و بدون سانسور شدهام و حتیالامکان از استناد به آنها پرهیز کردهام؛ و این در حالی است که ما در عصر پیشرفتهای تکنیکی هر روز بیشتر از روز پیش دستگاههای چاپ بهسر میبریم و زمانه نسخههای خطی و رونویسی و تحریر، و چندگانگی بین نسخ، سپری شده است.
به عنوان کلام آخر، امیدوارم آن که خواهان استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی این آب و خاک است از گوشزد کردن نواقص کار من، دریغ نفرماید «چرا که منم آدمی هستم جایزالخطا... اشتباهاتی هم ممکن است پیش بیاید. نه پیغمبرم، نه امام». (۱) و به آن که خواهان چنین چیزی نیست بگویم: «اگر نمیتوانی از این حرفها بهرهای ببری برو یک دکان دیگر باز کن. یک جور دیگر بزنبزن کن و مرد-مرد میان. میدانی؟ کار ما این است که بنویسیم- سؤال ایجاد کنیم- هی چرا و، اما بگوییم و هی بپراکنیم و در جستوجوی مجهول و عنقا باشیم. در جستوجوی بهشت گمشده. از ناصرخسرو تا این سر همه در جستوجوی بهشت گمشده بودهاند. همه شعرا و نویسندههای پدر و مادردار. این کار ما است.» (۲)
۱- ارزیابی شتابزده- صفحه ۸۵،
۲- کارنامه سه ساله- صفحه ۱۹۶