کد خبر: 951241
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۸:۲۰
گفت و گوی «جوان» با یکی از نزدیکان نابغه ایرانی که با چراغ سبز امریکا به دست سعودی‌ها ترور شد
علی با حلوا مسموم و به دست وهابیون وابسته به سفارت سعودی که چراغ سبز ترور بیولوژیکی را از امریکا دارند شهید شد. عده‌ای وهابی برای مباحثه با علی به رینو می‌روند و پس از مباحثه و مغلطه وقتی تشخیص می‌دهند شنیده‌هایشان حقیقت دارد برای همین او را با حلوای آلوده ترور می‌کنند
معصومه طاهری
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: دولت‌های ایالات متحده کینه‌ورزی خود نسبت به ایرانیان را به اشکال مختلف نشان داده‌اند؛ برای مثال رئیس جمهور امریکا در یک اقدام ضد حقوق بشری، سپاه پاسداران را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد که با واکنش‌های مختلف جهانی روبه‌رو شد، چندی قبل هم مرضیه هاشمی خبرنگار پرس تی‌وی بی‌دلیل زندانی و شکنجه شد...، اما سال‌ها پیش علی تزویری یک نابغه ایرانی در کشور امریکا تنها به دلیل تبلیغ اسلام و محبوبیتی که پیدا کرده بود به همراه همسر رهیافته‌اش به شهادت رسید. از طریق انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی در گفت‌وگویی با دکتر حسین توکلی از دوستان وی ماجرا را جویا شدیم.

نحوه آشنایی شما با علی تزویری چگونه و از کجا شکل گرفت؟
سال ۱۳۶۵ با مدرک مهندسی کامپیوتر از طرف وزارت علوم به عنوان دانشجوی اعزامی به امریکا رفتم. ابتدا در مقطع کارشناسی ارشد سپس دکتری مشغول ادامه تحصیل شدم. چهار ماه ابتدایی در دانشگاه دیویس کالیفرنیا مشغول تکمیل زبان بودم و در دانشگاه رینو نوادا پذیرفته شدم. این آغاز آشنایی من با علی بود؛ وقتی با تعدادی از دوستان برای گرفتن پذیرش به دانشگاه رینو مراجعه کردیم فقط من و تعداد اندکی پذیرفته شدیم. در امریکا بچه‌ها در دانشگاه به دوستان ایرانی مراجعه می‌کردند و ما سعی کردیم با بچه‌های مذهبی معاشرت کنیم. در ابتدای ورود به شهر رینو به یک خانه رفتیم که تعدادی از برادران مالزیایی آنجا سکونت داشتند. آن‌ها به دست علی شیعه شده بودند و آن خانه را مثل مسجد به نام التقوی درست کرده بودند، اولین بار علی را آنجا دیدم. یادم است از برادران مالزیایی جعفر، ترمیذی و سه تن دیگر حضور داشتند. علی این برادران شافعی را به تشیع دعوت کرده بود البته قبل از آن تعدادشان بسیار بیشتر بود که پس از فارغ‌التحصیل شدن به کشورشان برگشته بودند و من هم به آنان پیوستم. علی زندگی پیامبرگونه را انتخاب کرده بود و هرکس با او برخورد می‌کرد حتماً متحول می‌شد.

از قرار شهید علی تزویری در امریکا کار و موقعیت خوبی داشت.
پیش از انقلاب افراد زیادی برای تحصیل و زندگی به امریکا می‌رفتند، علی هم برای تحصیل عازم شده بود. بسیار باهوش و نخبه بود. دانشجوی برجسته در رشته مهندسی برق شاخه قدرت بود به طوری‌که وقتی از شرکت برق آن ایالت قرار شد تعدادی دانشجوی نخبه برای استخدام پذیرش شوند اولین انتخاب بود و در شرکت برق ایالت نوادا موقعیت بسیار خوب اجتماعی و اقتصادی پیدا کرد. خود امریکایی‌ها هم به او غبطه می‌خوردند، ولی به دلیل اشتغال سنگین جهت هدایت افراد به مذهب اهل‌بیت مجبور شد کار در شرکت برق ایالت را رها کند. در مقابل نصایح شرکت و گاه اعتراض آنان ادامه کار در شرکت را قبول نکرد و به یک کار پیش پا افتاده پرداخت تا فرصت تبلیغ دین را داشته باشد. شاهد بودم که برای دعوت افراد به مذهب اهل‌بیت چه انرژی سنگینی نیاز است بنابراین برای علی امکان‌پذیر نبود که در شرکت برق ادامه کار دهد و زندگی همراه با قناعت را به زندگی مرفه‌گونه ترجیح داد.

یعنی برای خود پیش از هرچیزی مبلغ بودن را در اولویت قرار داده بود؟
به عنوان وظیفه این کار را می‌کرد. یک بار گفت: در برهه خاصی از زندگی‌ام در دو راهی سختی بودم، دو راهی انتخاب زندگی مرفه امریکایی با دوستان و فرهنگ امریکایی و دیگری کار در مسیر هدایت افراد. من بین این دو انتخاب قرار داشتم. علی فطرتاً فردی بسیار مرتب و اهل ورزش بود. هر روز با دوچرخه دور دریاچه‌ای که آنجا بود و محیط آن حدود ۶ کیلومتر سواری می‌کرد. به من گفت: یک بار که محیط دریاچه را رکاب می‌زدم صدایی به من گفت: علی انتخاب کن یا این طرفی باش یا آن طرفی. پرسیدم واقعاً صدا بود یا توهم صدا؟ گفت: آن‌قدر صدا واضح و رسا بود که در حال سقوط از دوچرخه بودم. پس از آن تصمیم گرفتم تا آنجا که می‌توانم اسلام را یاد بگیرم و آن را به دیگران معرفی کنم. پس از ۱۵ سال که من در ایران بودم و هنوز نرم‌افزار‌های چت (گفت‌وگو) مانند حالا عمومی نشده بود، علی یک اتاق مجازی در نرم‌افزار پالتاک ایجاد کرده بود و مشغول تبلیغ اسلام در این اتاق مجازی بود. خوب است بدانید از همین اتاق مجازی تعدادی به مکتب اسلام ناب هدایت شدند که اکثراً به دیدار معلم‌شان نائل نشدند. من در این اتاق مجازی از علی پرسیدم آیا بازهم آن صدا را شنیدی؟ گفت: خیر، ولی با عشق آن صدا هنوز به کارم ادامه می‌دهم.

همسر ایشان هم ایرانی بود؟
خیر. قبل از آشنایی با علی، او امریکایی مبلغ مسیحیت بود که در بانک کار می‌کرد و موقعیت خوبی هم داشت. برای تبلیغ مسیحیت با همکارانش به سراغ علی می‌آید و پس از مباحثات فراوان به مکتب اهل‌بیت می‌پیوندد. پس از تشرف به اسلام، نام خود را خدیجه گذاشت. ۱۰ سال از علی بزرگ‌تر بود. آن‌ها دو فرزند به نام‌های راضیه و حسین‌مهدی دارند و در حال حاضر امور اسلامی شیعیان رینو را حسین‌مهدی انجام می‌دهد. خدیجه وقتی حجاب را انتخاب کرد از کار اخراج شد. بعد هر دو در شرایط سخت مالی زندگی را ادامه دادند، ولی دست از تبلیغ و اعتقاداتشان برنداشتند تا به لقای معبود رسیدند.

علی که فردی ایرانی و مسلمان بود.
مانند خیلی از ما که مسلمانیم، ولی شناخت دقیقی از اسلام نداریم. با شروع انقلاب اسلامی زمانی که فوق‌لیسانس گرفت به ایران آمد. پدرش از علمای تراز اول ایران بود که در سن ۱۳ سالگی علی فوت می‌کند. به رسم خانوادگی قرآن پدر را مادر به پسر بزرگ‌تر یعنی علی می‌دهد. در آن موقع علی زیاد مذهبی نبود، ولی اگر کسی اسلام را مسخره می‌کرد با تندی مقابلش می‌ایستاد. این ویژگی عجیب او قبل از تحولش بود «غیرت به مکتب تشیع در منجلاب زندگی مادی». می‌گفت: قرآن پدر را به امریکا آوردم و بالای کمد گذاشتم، احساس می‌کردم قرآن با من حرف می‌زند، می‌گوید من را بخوان، یاد بگیر و به دیگران یاد بده، این دوراهی انتخابی بود که قبلاً توضیح داده شد. علی گفت: بالاخره تصمیم گرفتم قرآن را بخوانم و همین شروع تحول و تغییر زندگی من بود. همیشه هدایت خود را مدیون حضرت حجت (عج) می‌دانست. به امام زمان و نایب ایشان امام خمینی (ره) علاقه زیادی داشت تا آخر عمر هم مقلد امام خمینی بود. قرآن زیاد می‌خواند و به عبارتی با قرآن زندگی می‌کرد. در دوگانگی زندگی مادی امریکایی و قرآن مسیر حق را انتخاب کرد و نهایتاً در دیار کفر به کربلائیان پیوست.

خاطره‌ای هم از ایشان دارید؟
روزی چند نفر مبلغ مسیحیت از کلیسا نزد برادر علی آمده بودند، ولی بحث‌های آن‌ها صادقانه نبود و می‌خواستند علی را از میدان به‌در کنند، علی به قدری با مباحث اسلام و مسیحیت آشنا و مسلط بود که آن‌ها نمی‌توانستند جوابش را بدهند برای همین شروع به منازعه با همدیگر کردند. او با خونسردی آن‌ها را به آرامش دعوت می‌کرد. بسیار توانا و باهوش بود و می‌دانست چطور برخورد داشته باشد و افراد که می‌دیدند مشابه حرف‌های او در منابع مذهبی‌شان هست، ایمان می‌آوردند. از صحیح بخاری منبع اصلی اهل سنت نمونه می‌آورد که حضرت ختمی مرتبت فرموده‌اند «نسبت من به علی مانند نسبت موسی به هارون است الا اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود». برادر ترمیذی می‌گفت: وقتی این مطلب را از برادر علی شنیدم که از صحیح بخاری نقل کرد به اهل بیت ایمان آوردم.

برادر جعفر که بود؟
یکی از شاگردان علی که نام واقعی او ذوالکفلی بود و نامش پس از تشرف به جعفر تغییر یافت. در نبود علی نماز جماعت را به‌جا می‌آورد بچه‌های مالزیایی و ما به او اقتدا می‌کردیم. جعفر دانشجوی نخبه، بسیار باهوش و متعهد بود. خیلی سعی کردیم که بتوانیم او را برای طی مدارج اسلامی به حوزه علمیه قم بفرستیم، ولی موفق نشدیم. اگر امکانش بود تا جعفر به حوزه علمیه بیاید یکی از عالمان برجسته شیعی در مالزی می‌شد. جعفر به فرهنگ و زبان مالزیایی مسلط بود و به عنوان مبلغ توانای شیعه می‌توانست در مالزی بسیار مفید باشد. الحمدلله درحال حاضر امکان جذب افراد شایسته و ادامه تحصیل آنان در حوزه مهیاست. جعفر با دوستان مالزیایی مهندسی برق می‌خواند. او در حادثه منا تنها مالزیایی بود که به شهادت رسید. از قرار به همراه ایرانیان اعمال حج انجام می‌داده و در حادثه منا کنار خیل عظیم شهدای ایرانی شهید شد.

علی تزویری چطور به شهادت رسید؟
در آخرین روز‌های حیات علی مرتباً زمزمه می‌کرد، مادر من با لب‌های تشنه و شهید به طرف شما می‌آیم. علی با حلوا مسموم و به دست وهابیون وابسته به سفارت سعودی که چراغ سبز ترور بیولوژیکی را از امریکا دارند شهید شد. طبق معمول عده‌ای وهابی برای مباحثه با علی به رینو می‌روند و پس از مباحثه و مغلطه وقتی تشخیص می‌دهند شنیده‌هایشان حقیقت دارد برای همین او را با حلوای آلوده ترور می‌کنند. این شائبه در خصوص خدیجه هم وجود دارد که با همان روش ترور شده باشد. هر دو دقیقاً به بیماری سرطان روده مبتلا شدند. علی خطیبی بسیار توانا و اندیشمند بود. گویا از محضر علامه طباطبایی و امام خمینی تلمذ کرده بود در هر بحث با صبر و آرامش از منابع بسیار دقیق و معتبر استفاده می‌کرد هیچ مطلبی را از خودش نمی‌گفت، همه از کتاب‌های علمای برجسته مانند علامه طباطبایی، امام خمینی، جوادی آملی، شهید مطهری، شهید دستغیب و... بود. خیلی محبوبیت داشت، موفق شده بود حدود ۴۰۰ نفر را در امریکا به تشیع دعوت کند همین موضوع او را برای آن‌ها خطرناک کرده بود. علی مرد بزرگی بود که جای او پر نمی‌شود. خدا در قرآن هم اشاره کرده است که وقتی عالمی از دنیا می‌رود گویی قسمتی از زمین جدا می‌شود. علی عالمی بود که با شهادتش تکه‌ای از زمین به آسمان عروج کرد.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۵
0
0
روحشون شاد
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار