سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: صادق کرمیار مسئول ویژهنامه «اطلاعات جبهه» در مناطق جنگی در سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ بود و از ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۵ مسئولیت صفحه ادبی «جوانههای اندیشه» روزنامه اطلاعات و همچنین معاونت سردبیری نشریه سینمایی «مردم و سینما» وابسته به بنیاد سینمایی فارابی را بر عهده داشته است. کرمیار با نوشتن رمانهایی مانند «نامیرا» و «دشتهای سوزان» و نیز کارگردانی سریالهایی همچون «یک روز قبل» و «خاطرات مرد ناتمام» شناخته میشود. وی که دارای گواهینامه درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، نگارش چندین رمان، فیلمنامه سینمایی و سریالهای تلویزیونی و نیز کارگردانی چندین فیلم و سریال تلویزیونی را در کارنامه خود دارد. رمان «مستوری» او بهتازگی از سوی انتشارات جمکران به بازار نشر عرضه شده است. این رمان درباره سرگشتگی یک پسر جوان و متمول است که به گذشتهاش شک کرده و در جستوجوی هویت واقعی خود برمیآید. در ادامه داستان، این شخصیت که سیامک نام دارد، با خانواده شهید مهدی زینالدین آشنا میشود و مسیر جستوجوهایش تغییر میکند... به بهانه انتشار این رمان با او به گفتوگو نشستیم.
گویا خیلی به نقش آموزشهای کلاسیک و استعداد شخصی در نوشتن رمان اعتقاد ندارید. یعنی هرکس میتواند با مطالعه رمانهای زیاد، رماننویس شود؟
نویسندگی چند شاخصه دارد که آموزش و استعداد نیز گرچه از ضرورتهای اجتنابناپذیر این کار است، اما چیزی که نویسنده را با دیگران متفاوت میکند، نوع نگاه او به هستی و انسان است و به دنبال آن ریزبینی در رفتار فردی و جمعی مردمان که برگرفته از همان نگاه نخستین به انسان، تاریخ و جغرافیا و جستوجو برای یافتن پاسخ برای پرسشهای بنیادین است. به عبارت دیگر کار نویسنده برساختن جهانی است که خود در آن میزید. نویسنده نمیتواند توجیهگر روابط موجود جامعه خویش باشد. از این روست که او را معترض مینامند در صورتی که نویسنده اعتراض نمیکند، نشان میدهد و سؤال میکند. ممکن است پاسخ این سؤال در جهانی که میآفریند کشف شود یا نشود. در عین حال، نویسنده نه منجی انسانهاست، نه فیلسوف است، نه روانشناس، نه جامعهشناس و نه هیچ شناسنده دیگری که در علوم انسانی و علوم پایه رایج است. نویسنده نه مقالهنویس است، نه ژورنالیست، نه محقق و نه نظریهپرداز در عین حال که همه اینهاست. نویسنده فقط داستانی مینویسد تا جهانی بیافریند که خواننده را با تجربههای انسانی دیگران شریک کند و در این جهان خودساخته شخصیتها لزوماً همان آدمهایی نیستند که ما میشناسیم و بر اساس رفتارشان قضاوت میکنیم.
موضوع مصاحبه ما کتاب مستوری است. چطور شد سراغ زندگی پس از جنگ رزمندگان رفتید؟
دوران جوانی من در جنگ سپری شد، یعنی موقعیتی که برای کمتر کسی ممکن است پیش بیاید که بتواند به عنوان روزنامهنگار به مدت چند سال با خانواده در منطقه جنگی و در اتمسفری تکرارنشدنی حضور داشته باشد و صحنههایی را مشاهده کند که به کمتر کسی چنین امکانی دست میدهد. چه فرصتی بالاتر از اینکه تو چند سال بتوانی در کنار کسانی باشی که با جان و مال خود از همه چیز خود دفاع میکنند. اکنون که سالها گذشته و آن رویدادها و روابط و اندیشهها و جان باختنها و پیروزیها و شکستها و... در وجودم نشست کرده، تازه میتوانم شروع به نوشتن کنم و جهان خویش را بیافرینم. مستوری هم حاصل همین فرایند است.
درهم تنیدن داستان رمان با زندگی شهید زینالدین باید کار سختی باشد؛ فکر میکنید زندگی شهید زینالدین چه اندازه در رمان جاری و ساری است و میتواند الهامبخش باشد؟
شهید زینالدین گرچه اسم خاص است و شناسنامه خود را دارد، اما در داستان نمادی از فرماندهان آن دوران است که میتواند ما را با همه ویژگیهای فردی و جمعی آن دوران آشنا کند و فاصله زمانی دوران دفاع مقدس تا دوران معاصر را پیش روی خواننده قرار دهد. اما رمان درباره شهید زینالدین نیست که اگر اینگونه بود، ابعاد زندگی تاریخی و شخصیت این شهید بزرگوار به علاوه مبارزات پدر مرحومشان در قالب کتابفروشی و دستگیریهای ساواک و ... میتواند موضوع دیگری برای نگارش رمانی مستند باشد.
سخنی مشهور از شهید حمید باکری است که خطاب به رزمندگان میگوید دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز به سه دسته میشوند: دستهای از گذشته خود پشیمان میشوند، دستهای در زندگی مادی غرق میشوند و دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند از شدت غصهها دق خواهند کرد. به نظر میرسد شما در «مستوری» بیشتر به دسته دوم پرداختید. اینگونه است؟
سخن شهید باکری نمونهای از درک شهودی از جهان است که نویسنده اگر به دریافت درستی از این فهم برسد میتواند به بهترین شکل از آن بهره ببرد و البته مستوری به دسته دوم و سوم پرداخته است. نمونه دسته سوم شخصیت خجسته است که دقمرگی سرنوشت محتوم این دسته است.
خودتان که سابقه حضور در جبهه را هم دارید در کدام دسته قرار میگیرید؟
فکر میکنم در دسته دوم قرار میگیرم! چون به قدری در زندگی مادی غرق شدهام که وقتی سرما میخورم با هواپیمای اختصاصی خود برای معالجه به لندن میروم! من نخستین ایرانی هستم که ۳ هزار میلیارد تومان اختلاس کردم و به دیار غربت گریختم و در کانادا سرمایهگذاری کردم و تبدیل به شاخص اختلاس در عرصه اقتصادی شدم! و نیز چندین دکل نفتی دارم که با درآمد آنها در کازینوهای بلاد کفر مشغول تفریح هستم! در عین حال یک ملک چندین میلیاردی از شهرداری به ثمن بخس گرفتهام و چندین پارک و بوستان را با زدوبند تغییر کاربری دادم و تبدیل به مرکز خرید کردم و پاساژ چند طبقه ساختم! تمام فوتبالیستها و سلبریتیهای محبوب را حمایت مالی میکنم و سلطان آلومینیوم و سکه و گاو و گوسفند و ... هستم! در بانکداری هم ید طولایی دارم و بانک گذشته و حال و آینده از آن من است! بهراحتی مدیران بانکها را از میان همولایتیهای خود منصوب میکنم! از بانکهای داخلی وامهای کلان با صفر درصد سود میگیرم و آنها را در دوبی سپردهگذاری میکنم و با بهره آن کارخانههای پتروشیمی را میخرم و هر که را دوست داشته باشم میخرم و میفروشم! اینها بخش کوچکی از غرق شدن من در زندگی مادی است. انشاءالله بخش غرق شدن در زندگی معنوی را در گفتوگوی بعدی تشریح خواهم کرد!
در کتابتان به نوعی به مدیریت اقتصادی کشور نیز پرداختید. مدیریت کنونی اقتصادی کشور را چگونه میبینید؟
فکر میکنم مدیریت اقتصادی کشور درخشانترین دوران خود را سپری میکند! از ارزش پول ملی گرفته تا ارزانی و رفاه مردم و افزایش روزافزون تولید ناخالص داخلی و کاهش نرخ بیکاری و افزایش درآمد مردم و صادرات کارخانهها بهویژه صادرات پراید که شاخص اصلی صنعت و اقتصاد کشور به شمار میرود؛ با تراز تجاری صفر درصد و تورم زیر ۲ درصد که به رشد اقتصادی بالای ۵ درصد انجامیده است! همه این دستاوردها نتیجه شفافسازی اقتصادی و ارائه هفتگی آمار صادقانه اقتصادی است. اگر مدیران اقتصادی با همین فرمان جلو بروند، با همین شیوه مدیریت اقتصادی میتوانند با قدرت به جنگ اقتصادی با امریکا بروند و بهزودی دولتمردان سبکمغز کاخ سفید را به زانو درآورند!
به نظر میرسد که سعی کردید نگاه شما به زندگی شهید زینالدین یک نگاه واقعی یا به تعبیری معمولی باشد. در حالی که نوع نگاه جامعه به سرداران دفاع مقدس فراتر از این هست. چرا سعی نکردید همین نگاه عرفی را داشته باشید؟ فکر میکنید رزمندگان تغییر کردهاند؟ یا مشکل از شیوه اداره جامعه است؟
پرسش بسیار خوبی است. اساساً سه نوع نگرش در زمینه شیوه روایت از ماجراها و شخصیتهای دوران دفاع مقدس وجود دارد. در شیوه اول، تمام جنگ با سینهزنی و فریاد الله اکبر و عملیات بدون فکر و استراتژی و تاکتیک پیش رفته است. فرماندهان و رزمندگان را نیز انسانهای قدسی نشان میدهد که پایشان روی زمین نیست و انسانهای دستنیافتنی به شمار میروند. طبیعی است که چنین انسانی نمیتواند الگوی عملی برای جوان امروز باشد، زیرا جوان امروز را از رسیدن به چنین مرتبهای از عرفان و سلوک مأیوس میکند.
نگرش دوم درست برعکس این شیوه است؛ یعنی رزمندگان را گروهی جوان لمپن و جاهل و لات محله روایت میکند که وقتی پا به جبهه گذاشتند متحول شدند. این شیوه روایت نیز حاصل سطحینگری و تحمیق مخاطب و توهین به رزمندگان است.
نگرش سوم مبتنی بر خرد و تلاش انسانی در دفاع از خاک کشور و دفاع از آرمانهای انقلاب و جمهوری اسلامی است که با توکل به خداوند انجام شده است. این نوع نگاه بر این باور است که رزمندگان در هر حرکت دفاعی خویش در تمامی تک و پاتکها از همه امکانات و علوم و دانش روز در حد امکاناتشان بهره میگرفتند و در عین حال، با توسل به معصومین (ع) از خداوند نیز طلب یاری میکردند. نادیده گرفتن این رویکرد جفا به رزمندگان و تاریخ جنگ است.
در جایی از شما خواندم که گفتید «جامعه ما از نظر فرهنگی نه تنها پیشرفت نکرده بلکه پسرفت هم داشته است»؛ این قضاوت را بر اساس کدام شاخصها انجام دادید؟
در همان جایی که این جمله را گفتهام دربارهاش توضیح دادهام که خلاصه آن توجه به این نکته است که الناس علی دین ملوکهم. مردم همانگونه تربیت میشوند که حاکمانشان رفتار میکنند. به نظرم این بحث به تنهایی نیاز به یک گفتوگوی جداگانه دارد که در این مجمل نمیگنجد.
مبارزه با فساد اقتصادی امروز از اولویتهای مسئولان سیاسی و قضایی کشور است؛ موضوعی که در کتاب خودتان که ظاهراً دو سه سال قبل نوشتید مورد توجه قرار گرفته بود. فکر میکنید چه عواملی در کشاندن برخی مسئولان به مفاسد اقتصادی مؤثر بوده و هستند و اساساً چرا جامعه انقلابی و اسلامی در این حد وسیع آلوده به مفاسد اقتصادی شده است؟
به نظرم پیش از پرداختن به علل و عوامل این آفت باید به ریشه تاریخی آن بپردازیم که بازمانده از دوران طولانی حاکمیت پادشاهانی است که خود را صاحب و مالک رعیت میپنداشتند و این شیوه نگاه لاجرم باعث رشد افراد فرصتطلب در جامعه میشد. همین تفکر بود که امیرکبیر را به حمام فین کاشان کشاند و هنوز هم در جامعه ریشه دارد. بررسی این آفت نیز نیاز به گفتوگوی بدون هراس کارشناسان عرصههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در فضای دانشگاهی دارد تا نتیجه این مباحث در اختیار تصمیمگیران کلان کشور قرار گیرد تا بتوانند با رویکردی کارشناسانه تصمیمگیری کنند. در متن جامعه نیز نیازمند رشد فکری و دانش واقعی مردم هستیم که از طریق مطالعه کتابهای ارزشمند امکانپذیر است. تاکنون هیچ کار آماری درباره سطح شناخت مردم از تاریخ کشورشان، شخصیتهای نمونهوار و سیر حرکتهای اجتماعی در کشور انجام نشده است. طبیعی است که وقتی ریشههای معضل را نشناسیم صحبت کردن از راهکارها بیهوده است.
کتاب شما میتواند به یک فیلم در ژانر دفاع مقدس تبدیل شود. در این زمینه پیشنهادی به شما شده است یا خودتان اقدامی کردهاید؟
تقریباً تمام کتابهای من قابلیت تبدیل شدن به فیلم سینمایی را دارد؛ از نامیرا تا غنیمت و دشتهای سوزان و نیز درد و حریم و مستوری که این آخری را امیدوارم در مراکز سینمایی جدی مانند فارابی یا اوج بتوانم به نتیجه برسانم.
جایی گفتید که مستوری را سال ۷۸ نوشتید چرا پس از ۲۰ سال منتشر شد؟
اساساً تمامی کتابهای نوشته شدهام سالها بعد به چاپ رسیده که مهمترین دلیل آن اطمینان از ماندگاری موضوع و مضمون در گذر زمان است.
فکر میکنید توجه بیشتر به ادبیات چقدر میتواند در فضای جامعه امروز تأثیرگذار باشد؟
ادبیات چراغ راه جامعه برای رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی است که ایجاد هرگونه خلل و انحراف در آن به انحراف جامعه میانجامد.
عملکرد فعالان فرهنگی را در ایجاد وضعیت کنونی جامعه چه اندازه تأثیرگذار میدانید؟
این مفاهیم جدیدی که در فضاهای مجازی رشد یافته برای من چندان قابل درک نیست، از جمله فعال فرهنگی، فعال سیاسی، فعال اجتماعی یا اقتصادی. به هر حال، هرکس اگر تخصصی در زمینههای فرهنگی، هنری یا سیاسی و اقتصادی دارد میتواند در شعاع زیستی خویش تأثیرگذار باشد. در عین حال که فضای مجازی امکان گسترش شعاع زیستی افراد جامعه را فراهم کرده است.