سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چند وقت پیش کلیپ جالبی را در یکی از شبکههای اجتماعی دیدم. یک متخصص این داستانک آموزنده را بیان میکرد: روزی یک کارمند جوان نزد مدیر منابع انسانی شرکتی که در آن کار میکرد رفت و گفت: من دیگر در این شرکت نمیتوانم کار کنم و میخواهم از این کار استعفا بدهم. مدیر پرسید چرا؟ مگر چه شده است؟ آن مرد جوان گفت: جو و فضای شرکت برای من بسیار منفی و سمی است. آدمهایی اینجا هستند که مدام به دنبال سیاست و حاشیه میروند. بعضیهایشان مرتب حرفهای منفی میزنند بعضیهایشان به جای کار کردن شایعهپراکنی میکنند، من دیگر نمیتوانم این وضعیت را تاب بیاورم. آن مدیر گفت: بسیار خب قبول، اما من از تو یک خواهشی دارم. آن مرد گفت: خب چه کار باید انجام دهم. مدیر گفت: من از شما میخواهم که صادقانه این کار را انجام دهی. از شما میخواهم یک لیوان پر آب را برداری و اطراف شرکت سه دور قدم بزنی بدون اینکه حتی قطرهای آب به زمین بیفتد، بعد از این کار اگر خواستی میتوانی استعفا بدهی. اگرچه این پیشنهاد تا حدی غریب و عجیب بود، اما آن مرد جوان پذیرفت و با خود گفت: ایرادی ندارد این کار چند دقیقه وقت نمیبرد. یک لیوان را پر از آب کرد و سه دور در محوطه شرکت قدم زد بعد هم نزد مدیر برگشت تا به او بگوید کارش را انجام داده است. آن مدیر پرسید وقتی در محوطه شرکت قدم میزدی متوجه شدی کارمندی راجعبه کارمند دیگر بد صحبت کند؟ حرف بیربط و شایعهای را شنیدی؟ ناراحتیای پیش آمد؟ مرد جواب داد نه. مدیر دوباره پرسید دیدی کارمندی به کارمند دیگر بد نگاه کند؟ مرد جوان جواب داد نه! مدیر پرسید میدانی چرا؟ چون تو روی لیوان تمرکز کرده بودی تا مطمئن باشی که از دستت نیفتد و قطرهای به زمین نچکد. وقتی ما روی اولویتهای زندگیمان تمرکز میکنیم دیگر وقتی نداریم که به حواشی اطرافمان توجه کنیم. اشتباهات دیگران، شایعهها، سیاست، منفیبافی و بقیه چیزها. حقیقت این است که هر جایی برویم آدمهای سمی هم وجود دارند و تغییر شغل و تغییر موقعیت لزوماً ما را از دست این آدمها خلاص نمیکند.
مرز زندگی اصیل و غیراصیل کجاست؟
در این داستانک چند نکته کاربردی و مهم وجود دارد. اولین نکته در مرز میان زندگی اصیل و غیراصیل است. انسان اصیل در هر حال کار خودش را میکند و راه را باز میکند، اما انسان غیراصیل مرتب متوسل به ناله و شکایت میشود و وقت، انرژی و نوآوری خود را از دست میدهد. انسان اصیل از بسیاری جهات شبیه آب عمل میکند. آب وقتی به مانعی میرسد چه کار میکند؟ اگر آب مثل انسانهای غیراصیل باشد میرود گوشهای شکایتهایش را آغاز میکند، از جور زمانه مینالد، از اینکه در زمان و مکان مناسبی به دنیا نیامده است یا اینکه چقدر بدبخت است که این مانع بزرگ بر سر راهش قرار گرفته است، یا اینکه ساعتها زیر لب به سنگ فحش میدهد. اما آب هیچ کدام از این کارها را نمیکند و با این کارها خودش را خسته نمیکند. آب فقط کار آب را انجام میدهد و این یعنی اصالت. من باید برگردم ببینم برای چه کاری ساخته شدهام و همان را انجام بدهم. آب نمیرود ببیند آیا راهی وجود دارد که تبدیل به آتش شود و دودمان سنگ را به باد دهد. آب نمیرود برای خودش غصه و اندوه تولید کند که اگر میتوانست یک زلزله باشد چنان سنگ را از جایش تکان میداد که اصلاً سنگ نفهمد کجا رفت و کجا افتاد. آب فقط کار خودش را میکند که آب بودن است و با همان آب بودن راهی برای دور زدن سنگ پیدا میکند و از هر طرف سنگ را به محاصره خود درمیآورد.
چرا کار مؤثر به حاشیه رفته است؟
آنجا آن کارمند به مدیر خود میگوید من در محیطی کار میکنم که در آن همه زیرآبزن و شایعهساز هستند و اجازه نمیدهند من کار کنم. اجازه نمیدهند که استعدادهای من شکوفا شود و آیا این همان کاری نیست که اغلب ما انجام میدهیم و مرتب ناله و گلایه میکنیم که من در یک جای بدی گیر افتادهام و بین آدمهای قدرنشناسی قرار گرفتهام؟ انگار که دیگران کار و زندگی ندارند و باید کار و زندگی خودشان را رها کنند و از من که اعجوبهای خارقالعاده هستم هر روز قدردانی کنند و یکی نیست به ما بگوید بسیار خب اگر همه مثل تو فکر کنند و خودشان را اعجوبه خارقالعاده بدانند یعنی ما ۸ میلیارد آدم خارقالعاده داشته باشیم که انتظار داشته باشند آدمها کار و زندگی خود را رها کنند و از آنها تجلیل کنند آن وقت آیا یک نفر از میان این ۸ میلیارد نفر در روی زمین پیدا میشود که این نیاز را برای دیگران برآورده کند؟ وانگهی وقتی آن کارمند مرتب شکایت میکند که دیگران اهل حاشیه و شایعه هستند باید از او پرسید آیا تو اساساً دامنت از این بیماریها مبراست و درگیر هیچ کدام از این نقصانها نیستی؟ از آن مرد میتوان پرسید اساساً تو از کجا متوجه شدهای شرکتی که در آن کار میکنی پر از شایعهساز و زیرآبزن و اهل حاشیه است؟ و او خواهد گفت: از اینجا که شایعهسازان و اهل حاشیه را دنبال کردهام و به صدای آنها گوش دادهام و تصویرشان را دیدهام، آیا ما این حق را نداریم که از آن مرد بپرسیم یعنی تو به جای کار کردن نشستهای ببینی چه کسی اهل حاشیه و شایعه است؟ اگر از آن کارمند دیگری هم بپرسی تو چرا اهل حاشیه و شایعه هستی مگر او به گردن میگیرد؟ میگوید نه! من که اهل حاشیه و شایعه نیستم من فقط میخواهم مراقب باشم که یک وقت علیه من توطئه نشود، مجبورم حواسم به حاشیه و شایعهسازها باشد، به آن دیگری میگویید او هم از خودش دفاع میکند که دنیا پر از زیرآبزن است و نمیتوانم بیخیال باشم. آن وقت ما میبینیم که در آن اداره و در جامعه شبکه وسیعی از زیرآبزنها و اهل حاشیه و شایعهسازها فعالیت میکنند که هیچ کدام از آنها قبول ندارد که اهل شایعه و حاشیه هستند، بلکه دنبال حاشیه و شایعه افتادهاند که یک وقت برایشان حاشیه و شایعه درست نکنند. آیا این واقعاً یک بدبختی آشکار نیست؟ در این صورت کسی کار مؤثر و خوب نخواهد کرد، چون تمرکز همه روی حاشیه است، در حالی که همه آن دیگری را مقصر میدانند و کسی هم نمیخواهد قدم اول را بردارد و واقعاً کار کند. چون معتقد است که اگر تمرکز خودش را واقعاً روی کار مؤثر بگذارد ممکن است کار خود را از دست دهد یا برای او حاشیه درست کنند. آن وقت میبینید که فرد هشت ساعت یا بیشتر در اداره کار میکند، اما عملاً انرژی و توان او صرف مراقبت از صندلیاش شده است، در حالی که اساساً آن صندلی را به او دادهاند تا به واسطه آن کاری صورت گیرد.