صحبتهای عبدالحمید احمدی، معاون ورزش قهرمانی وزارت ورزش و جوانان مجمع سالانه فدراسیون تنیس روی میز مثل نمک پاشیدن روی زخم بود؛ چراکه واقعیتهای تلخی را مرور کرد که برکسی پوشیده نیست، اما پاسخی که به نکته سنجی احمدی داده شد شاید از واقعیتهایی که او به زبان آورد هم تلختر بود؛ چراکه غیرمستقیم اینگونه القا میکرد که کاری از دست کسی ساخته نیست. حداقل نه با این شرایط!
حق با احمدی است. رقم هزینه شده در بخش استعداد یابی و فعالیتهای توسعهای و همچنین فرهنگی از بودجه دریافتی یک فدراسیون که این بار تنیسروی میز تنها یک مثال و نمونه بود به شدت از لاغری توی ذوق میزد، وقتی در بین تمام هزینه کردهای یک فدراسیون فعالیتهای توسعهای و استعداد یابی یک فدراسیون ۷۶میلیونتومان و سهم فعالیتهای فرهنگی آنها تنها ۱۴ میلیونتومان بود. این واقعیتی سر به مهر نیست که در مجمع سالانه فدراسیون تنیس بدان اشاره میشود. این شرایط را بدون تردید در تک تک فدراسیونها میتوان دید و به ندرت فدراسیونی در این زمینه فاصله زیادی با دیگران داشته باشد. اما پاسخ داده شده به اعتراض احمدی در قالب ارائه آماری تلخ بدون تردید تلختر و قابل تأملتر است، وقتی رئیس فدراسیون تنیس روی میز به نمایندگی از همتایان خود با قبول حرفهای معاون وزیر تأکید میکند که: «مگر چقدر بودجه به ما میدهید که انتظار فعالیت فرهنگی دارید.»
در واقع پاسخ کوتاه قارداشی، رئیس فدراسیون پینگ پنگ ایران معضلی بزرگ است که نه فقط تنیس روی میز، که ورزش ایران را یقه کرده و با وجود آنکه بارها به اشکال مختلف و حتی با جملاتی زیبا به آن پرداخته شده هنوز هم راه به جایی نبرده است.
همه داستان به نگاه اشتباه آقایان، تصورات و انتظاراتشان برمیگردد. به اینکه ورزش ما نتیجه گراست و حاضر نیست قدمی اصولی و با برنامه در راستای سازندگی بردارد که اگر غیر از این بود، امروز رقم هزینه شده در زمینه استعداد یابی و فرهنگی آنقدر اندک نبود که حتی صدای معاون وزیر را هم در آورده و تأییدیه رئیس فدراسیون راهم به این اعتراض به دنبال داشته باشد. وقتی بودجه یک فدراسیون به اندازهای است که از پرداخت هزینههای تیم بزرگسالان برای حضور در رویداد مهمی، چون المپیک برنمیآید چطور میتوان انتظار داشت که در زمینه استعدادیابی که بدون شک مهمترین مسئله در زمینه موفقیت است محکم و اصولی گام بردارد.
مسئله این است که ما از ابتدا به بیراهه رفتیم. از همان زمان که تصور کردیم موفقیتها، چون قارچ سبز میشوند و نیازی به فراهم کردن زمینه برای کسب آن را نداریم. به همین دلیل هم بود که اگر بودجهای در نظر گرفتیم مثلاً برای المپیک، این رقم تنها خرج آنهایی شد که در گام آخر برای کسب سهمیه میجنگند یا قرار است در این رویداد مهم به میدان بروند و ریالی از آن خرج کسانی نشد که در آینده قرار است در این مسیر گام بردارند. این همان نگاه نادرستی است که سالها با آن پیش رفتیم و بدان عادت کردیم. عادتی که هزینه کردهایمان برای ردههای پایه، استعدادیابی و فرهنگسازی را چنان کوچک و کوچکتر کرده که نه دیگر نشانی از فرهنگ در ورزش میبینیم و نه استعدادی که با برنامه به ثمر نشسته باشد و به همین دلیل است که موفقیتهایمان همواره روی کاکل تک ستارههایی میچرخد که استثنا هستند و شانس برای دیده شدن به آنها روی کردهاست و توانستند روی تواناییهای ذاتی خود و با یک جرقه به قلههای موفقیت دست یابند و کمتر میتوان در بین آنها نفراتی را دید که با یک برنامه اصولی شناسایی و پرورش داده میشوند؛ چراکه این دیدگاه هیچ جایگاهی در ورزش کشور ندارد. نه از سوی مدیران بالادستی که بخواهند بودجهای برای آن در نظر بگیرند و نه از سوی مدیران پایین دستی که بخواهند ریسک هزینه کردن روی جوانترها را برای استعدادیابی به جان خریده و قید هزینه کردن روی آنهایی را که امتحانشان را پس دادند بزنند و به همین دلیل مهم هم هست که کار به جایی میرسد که رقم هزینه کرد فدراسیونها در زمینههای استعدادیابی و فرهنگی به شکل فاحشی اندک میشود و توجیه آنها در خصوص این بیعدالتی به قدری پذیرفتنی که نمیتوان به سادگی منکر آن شد؛ چراکه در واقع واقعیتهای تلخی که به زبان میآوریم فقط حرفهای قشنگی هستند که به کف زدن پس از بیان آن عادت کردیم نه بیشتر!