کد خبر: 960013
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۳
چرا شریعتی در پی پروتستان‌سازی از اسلام بود؟
قرائت شریعتی از پروتستانیزم با قرائت غرب‌زدگان از این حیث تفاوت داشت که وی چنین می‌انگاشت که نهضت پروتستان نه برای حذف دین رسمی از جنبه‌های مادی زندگی، بلکه اتفاقا برای کاربردی و عملیاتی کردن آن در عرصه زندگی و رسیدن به یگانگی این دو ماهیت الزامی است
عليرضا پدرام
سرویس اندیشه جوان آنلاین: روز‌هایی که به واسطه سالروز درگذشت علی شریعتی، سخن از وی زیاد در میان می‌آید؛ می‌تواند بهانه‌ای باشد برای بررسی برخی نظریات وی که گرچه خدماتش را خصوصاً در ایجاد علامت سؤال و تشجیع جوانان دهه ۴۰ و ۵۰ به پرهیز از رخوت، می‌توان در مجموع در مسیر انقلابیون دانست، اما ماحصل برخی ایده‌های وی با اندیشه اسلامی سر سازگاری چندانی ندارد. یکی از همین تناقضات را می‌توان در طرح ایده «پروتستانیزم اسلامی» توسط وی پیگیری کرد.

شریعتی و پروتستانیزم اسلامی

الگوگیری از نهضت پروتستان در اروپا و مکتب مارتین لوتر و ژان کالون (به عنوان رهبران اصلی این نهضت) موضوعی نیست که توسط شریعتی خلق شده باشد؛ بلکه از زمان ظهور روشنفکری در ایران، همواره این ترکیب کاربرد داشته است. به عنوان مثال میرزافتحعلی آخوندزاده روشنفکر غیرمذهبی عصر مشروطه از جهت طرح این موضوع بر علی شریعتی فضل تقدم دارد. او که آشکارا ضدمذهب بود، اما به علل اجتماعی ترجیح می‌داد از مذهب برای رشد بهره ببرد، قبلاً نوشته بود: «دین اسلام بنا بر تقاضای عصر و اوضاع زمانه به پروتستانیزم محتاج است، پروتستانیزم کامل موافق شروط پروقره و سیویلیزاسیون متضمن آزادی و مساوات حقوقیه هر دو نوع بشر (زن و مرد) مخفف دیسپوتیزم سلاطین شرقیه در ضمن تنظیمات حکیمانه و مقرر وجوب سواد در کل افراد اسلام ذکوراً و اناثاً.»

شریعتی نیز در پیروی از برخی روشنفکران و البته با قرائت اختصاصی خود، ایده پروتستانیزم اسلامی را به صورت ویژه مورد تأکید قرار می‌داد: «روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانیزم اسلامی بپردازد تا همچنان‌که پروتستانیزم مسیحی اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب و سرنوشت جامعه را متوقف و منجمد کرده بود سرکوب نمود، بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد.»
قرائت شریعتی از پروتستانیزم البته با قرائت غرب‌زدگان از این حیث تفاوت داشت که وی چنین می‌انگاشت که نهضت پروتستان نه برای حذف دین رسمی از جنبه‌های مادی زندگی، بلکه اتفاقاً برای کاربردی و عملیاتی کردن آن در عرصه زندگی و رسیدن به یگانگی این دو ماهیت الزامی است. در حالی که در ادامه به تعارض این انگاره با حقیفتِ تاریخ پروتستانیزم اشاره می‌شود.

سکولاریسم و استبداد ماحصل پروژه پروتستانیزم
 
شریعتی ضمن طرح اندیشه پروتستان‌ها در اروپا، به دنبال الگو گرفتن از آن و پدید آوردن پروتستانیزم اسلامی در جامعه دینی عصر خود بود. می‌توان گفت: این راهبرد تنها روشی بود که شریعتی برای پیشروی در دوران و زمانه خود انتخاب کرده و به همین دلیل تبدیل به مهم‌ترین دغدغه فکری وی شده بود. به همین دلیل می‌توان در میانه آثار و سخنانش در هر موضوعی گریزی به موضوع و مفاد پروتستانیزم ردیابی کرد و از تحلیل عدل علوی و قیام مصلحانه حسینی تا نقد حوزه در دوران معاصر و پس از صفویه، ردپایی از این موضوع را دنبال کرد. وی اعتقاد داشت: «ما باید بر روی موضوع پروتستانیزم تأکید کنیم؛ نه اینکه سارتر و مارکس و ژان ژاک روسو چه می‌گویند. آن‌ها مربوط به دو قرن بعد هستند. ما باید برای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم کار کنیم، نه برای ارضای نفس یا ارضای فکر خودمان. اکنون لوتر و کالون برای ما مهم است. برای آن که آن‌ها ماده‌ای را که هزار سال اروپا را در سنت‌گرایی نگه داشته بود، به یک ماده تحریک‌آمیز و سازنده و ایجادکننده تبدیل کردند. تفکر در این نقل قول شریعتی نشان می‌دهد شریعتی اصلاح‌گری دینی را در واقع زمینه‌ساز هر نوع اصلاح دنیایی می‌انگارد. از نظر او ابتدا باید انقلابی پروتستانی در کشور در راستای اصلاح‌گری دینی رخ دهد و به تبع آن جامعه آماده پذیرش تفکرات امثال روسو و سارتر شود. به عبارتی وی قائل به تقدم اصلاحات دینی بر پیشرفت دنیایی است؛ آن‌هم دینی مانند اسلام که از نظر شریعتی قابلیت‌های تحولی جامع و همه‌جانبه را در خود دارد. حتی از نظر شریعتی دین اسلام از آن جا که آموزه‌های دنیوی فراتر از مسیحیت در خود جای داده است و به رغم آن توصیه‌ای به زهد ننموده است، بیش از دین مسیح می‌تواند در صورت اصلاحات، در خدمت دنیا قرار گیرد: «برخلاف پروتستانیزم که چیزی در دست نداشت و مجبور بود از مسیح و صلح و سازش، یک مسیح آزادی‌خواه و مسئول و جهان‌گرا بسازد؛ یک پروتستان مسلمان دارای توده انبوهی از عناصر پرحرکت و روشن‌گرایی، هیجان و مسئولیت و حهان‌گرایی است.»

دین مسیحیت در حالی که دورانی توصیه می‌کرد، کار قیصر به قیصر واگذار شود و معتقد است اگر لباست را دزدیدند، شنل خودت را هم بده؛ پس از نهضت پروتستان به دینی کاملاً دارای جهت‌گیری دنیوی می‌شود، در حالی که دین اسلام به دلیل ماهیت دنیاگرایی، بسیار ساده‌تر می‌تواند این اصلاح را در درون خود اعمال کند. به عبارتی اصلاح و متعاقب آن پیشرفت، در دینی میسر و ممکن است که آن دین استعداد پیشرفت و اصلاح را درون خود داشته باشد و راهبرد‌های آن بی‌هیچ دشواری، پیروانش را به سوی جهان‌پذیری و کشف معاد بکشاند. چنین ویژگی‌هایی در اسلام وجود دارد و نه مسیحیت. پروتستان‌های مسیحی مطابق با تفسیر وبر در تلاش‌های دنیایی خود نیز به آنچه او «زهد این جهانی» خوانده می‌اندیشد. پس در آیین آن‌ها هیچ توجیه و توجهی برای برخورداری این جهانی که مقدمه تحولات اجتماعی و پیشرفت شمرده می‌شود وجود ندارد و این رفتار خود نوعی پارادوکس است که یک فرقه دینی در نهایت کوشش و کار، هیچ‌گونه چشمداشتی به دسترنج خود نداشته باشد و برای ثروتمند شدن جهان و جامعه خود نه تنها پیوسته بکوشد بلکه از درآمد کوشش خود نیز هیچ‌گونه بهره‌مندی و برخورداری نخواهد. وبر معتقد است چنین حادثه‌ای در اروپای پروتستان رخ داده است.

متقابلاً فلاسفه غربی خود اذعان دارند دین اسلام چنانچه شریعتی در طرح «اصلاح‌گری دینی» توقع دارد؛ دینی دنیاگرا (نبریده از دنیا) است و حتی مارکس وبر آن را دین محرک تلاش و سودآوری و «مذهب تجاری شهری» برمی‌شمرد که مضاف‌الیه اول به نگاه دنیایی دین اسلام و مضاف‌الیه دوم به مدنی بودن آن اشاره دارد.

نقدی بر ایده شریعتی

غایتی که شریعتی با خوش‌بینی تمام نسبت به نهضت پروتستان در نظر گرفته بود، چیزی نبود که با مفهوم سعادت در تفکر اسلامی انطباق داشته باشد. نگاه وبری به کارکرد پروتستان که در واقع شریعتی بسیاری از تعاریف خود را از آن بهره گرفته است، وظیفه مذهب را «دستیابی انسان به رستگاری» نمی‌داند و وظایف مذهبی را صرفاً وسیله‌ای می‌داند که انگیزه‌های فعالیت اقتصادی و عقلانیت سرمایه‌داری را فراهم کند. این رویکرد به دین را «عقلانیت وبری» می‌خوانند. عقلانیت وبری در فرهنگ لیبرالیسم نهایتاً منجر به شکل‌گیری مکتب «یوتیلیتیاریسم» یا اصالت فایده و منفعت می‌شود که معتقد است تشویق به سودجویی و افزون‌طلبی، از اصلی‌ترین ارکان الگو‌های رایج توسعه است. چنان که برخی کارشناسان امور فرهنگی، نفی سودجویی را عامل اصلی رکود توسعه در فرهنگ‌های معنوی دانسته و می‌گویند اخلاقی که ریشه در ابر‌ها دارد و به فضیلت‌های ذاتی نظر می‌کند و در پی سود و منفعت‌گرایی نیست، توسعه را دچار اختلال می‌کند. همین نوع نگاه را عیناً می‌توانیم در آثار شریعتی متصور بدانیم که اعتقاد خود بر کمال اسلام را بر این امر معطوف نموده که اسلام دقیقاً همان دینِ عرفی منفعت‌گرایی است که بیشتر سمت و سوی دنیوی دارد.

پس نخستین محل تأمل در اندیشه‌واره شریعتی، کارکرد غایی پروتستانیزم است که در بهترین حالت و با تصورات خود شریعتی، دین را به مدلی عرفی و منفعت‌گرا سوق می‌دهد. مدلی که برای تحقق مفاهیم حیات طیبه اسلامی هیچ برنامه‌ای ندارد.

نکته دیگر و البته مهم‌تر آن است که باید میان «توجه دین به دنیا» و «دنیازدگی دین» تفاوت قائل شد. گرچه به نظر می‌رسد شریعتی از طرح مبحث پروتستانیزم اسلامی بیشتر به دنبال مفهوم نخست بوده است، اما تاریخ چنین گواه می‌دهد که عملاً سرانجام پروتستانیزم به مفهوم دوم سوق پیدا کرد و دین را به جنبه دنیوی خود تقلیل داد.

حتی شوری آش دنیازدگی این فرقه و مذهب مسیحی به میزانی است که عبدالکریم سروش ضمن نقد دیدگاه شریعتی به این مقوله می‌نویسد: «حرکت پروتستانی حرکت دنیوی کردن دین مسیحیت بود... یکی از اهداف و آرمان‌های روشنفکری دینی در سراسر جهان اسلام دنیوی کردن دین بوده است.»
نتیجه آنکه از نظر سروش به عنوان منتقد درون گفتمانی شریعتی: «چه اسلام فقاهتی و چه دین دنیوی کسانی مثل مرحوم شریعتی یک نتیجه بیشتر نخواهد داشت و آن سکولاریسم است.»

همین تعارض برداشت سبب شده حتی بسیاری از روشنفکران نیز به مخالفت با ایده پروتستانیزم اسلامی و تفکر شریعتی پرداخته و آن را عملاً نوعی پارادوکس با ماهیت اسلامی تلقی کرده‌اند. محمدرضا نیکفر، روشنفکر سکولار و تجدیدنظرطلب سوسیالیست در تحلیل خود، این دنیاگرایی اسلام را برخلاف انگاره شریعتی مانعی برای دستیابی به سکولاریسم به عنوان یکی از الزامات پیشرفت برمی‌شمرد. به زعم وی، اسلام دینی است انضمامی، یعنی منضم است به الهیتی که جزئیتی ذاتی دارد که دخالت‌گری در جزئیات زندگی روزمره برخاسته از آن است و این جهان را ضمیمه آن جهان-و بالعکس- می‌کند. سکولاریزاسیون شکل گرفته در مدل پروتستانی، در واقع پاسخی به مسیحیتی بود که در هر عرصه‌ای گرایش به انضمامیت یافته است. با همین دیدگاه باید گفت: در جهان اسلام سکولاریزاسیون بسیار به سختی پیش می‌رود چراکه انضمامیت در این دین شدتی بی‌همتا دارد که کار اصلاحاتِ (پروتستانی) را غیرممکن می‌کند.

چنانچه در دیدگاه فوق، مشخص است؛ منتقدان شریعتی در این رویکرد معتقدند آنچه پروتستانیزم را به نهضتی برای توسعه تبدیل کرد، گره زدن آن به دنیا نبود بلکه برعکس، تفکیک انضمامیت آن به دنیا و اصطلاحاً فرآیند سکولاریزه کردن بود که توانست دین را از صحنه دنیا خارج سازد. موضوعی که در دین اسلام یا منتفی بوده یا به دلیل درهم تنیدگی موضوعات دنیوی و دینی، بسیار مشکل است.

برخی روشنفکران همچون سیدجواد طباطبایی هم، تلقی شریعتی از فرآیندی که طی پروتستانیزم در جامعه اروپا رخ داده است را ناصواب دانسته و آن را به گونه‌ای دیگر قابل تحلیل می‌دانند. «سیدجواد طباطبایی» در نقد و شرح این اندیشه می‌نویسد: «اصلاح دینی مارتین لوتر، جنبشی علیه جهان‌گرایی پاپ و دستگاه کلیسا بود نه زهدگرایی و درون‌گرایی او». مبارزه پروتستان‌ها با دنیاگرایی است که کلیسا طی آن به غارت و تملک چیز‌هایی می‌پرداختند که مسیحیان از آن می‌گذشتند. این مبارزه هم صرفاً توسط کشیشی، چون مارتین لوتر آغاز نشده است، بلکه لوتر و کالون در نتیجه زمینه‌سازی گروه‌هایی از روشنفکران و مترقی‌ها می‌داند که به دلیل همین دنیاگرایی افراطی به کلیسا اعلام جنگ کرده بودند.

سکولاریسم اقتدارگرا، فرجام پروتستانیزم

چنانچه اشاره شد حتی به اعتراف روشنفکران ایرانی، نتیجه پروتستانیزم نه در هم تنیده کردن دین و دنیا بلکه بالعکس، نوعی از سکولاریسم است که ضمن نفی پیوند دین و حکومت، اما تمایلی به از دست دادن جنبه اقتداری دین ندارد. در همین زمینه لوتر گفته بود: «عیسی نه خود شمشیر به دست گرفت و نه مُلک خود را ایجاد کرد زیرا او پادشاهی است که بر مسیحیان بدون قانون و تنها با روح مقدس خود فرمان می‌راند.» و ژان کالون به تأسی از لوتر، معتقد بود: «خداوند دو نظام... برقرار کرده است؛ نظام روحانی که با قانون عیسی و به مدد روح‌القدس مسیحیان و صالحان را به وجود می‌آورد و دیگری نظام دنیوی که مانعی در برابر بدکاران ایجاد می‌کند تا به مدد اجبار‌های بیرونی مجبور باشند خواسته یا ناخواسته به صلح و آرامش احترام بگذارند و آن را بر هم نزنند.»‌
نمی‌توان ایده‌ای تاریخی را مورد تفقد قرار داد، اما همه ابعاد تاریخی آن را واکاوی نکرد. مطالعه تاریخ و شیوه برخورد استبدادی مخالفان نهضت پروتستانیزم (از تکفیر گرفته تا اعدام‌های گروهی و سوزاندن کافران) نشان می‌دهد غایت اصلاحات دینی در مسیحیت به چه فرجامی دچار شد. حتی قوانین جمهوری ژنو، خود گویای ایمان راسخ کالون به این اصول استبدادی بود. مثلاً طبق قوانین «تمام افراد منزل مجبورند در مراسم مذهبی یک‌شنبه شرکت کنند... کسانی که خدمتکار مرد یا زن دارند باید در صورت امکان آن‌ها را همراه بیاورند تا آن‌ها مثل حیوانات بدون تعلیمات زندگی نکنند... باید همه را از حضور نامنظم در مراسم موعظه برحذر داشت، اگر آن‌ها اصلاح نشدند باید جریمه‌ای معادل سه سوس بپردازند... مقامات و کارگزاران کلیسا اگر در هر موردی تعلیمات عمومی ایشان به اندازه کافی مؤثر نباشد باید در خانه‌های خصوصی [مردم را]سرزنش و به [اعمال نیک]ترغیب کنند چنانکه پولس مکرراً می‌گوید او در ملأ عام و از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر تعلیم می‌داد و خود را از خون همه آدمیان پاک می‌دانست و هیچ شب و روزی بدون اشک از اخطار کردن بازنمی‌ایستاد.»

عمق تاریکی استبدادِ نوظهور برخاسته از پروتستانیزم، موضوعی است که باید مورد مطالعه دقیق‌تر قرار گیرد و ابعاد جنایاتی که با نام «پاک دینی» در اروپا صورت گرفت واضح‌تر شود، اما تلاش این یادداشت بر آن بود تا ضمن طرح این ایده و نوع تفکر علی شریعتی در این زمینه، به سطحی و مناقشه‌انگیز بودن آن حتی میان جریان روشنفکری چپ و راست معاصر اشاره کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر