کد خبر: 961693
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۳۹۸ - ۰۱:۲۷
مروری بر هویت، کارنامه و فرجام عباس امیرانتظام
شهید محمد منتظری در مجلس به افشای عملکرد عباس امیر انتظام پرداخت و هنگامی که او را محاکمه می‌کردند، در دادگاه حاضر شد و عملکرد جاسوسی او را افشا کرد. این مواضع به‌قدری برای امیرانتظام سنگین بود که در یکی از جلسات دادگاه خطاب به محمد منتظری فریاد زد: «ما شما را ترور خواهیم کرد!»
اصغر جمالی‌فر
سرويس تاريخ جوان آنلاين: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالمرگ عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان است که در پی تسخیر لانه جاسوسی و برملا شدن ارتباطات وی با مقامات امریکایی، دستگیر، محاکمه و محکوم شد. مقالی که در پی می‌آید، توسط جناب اصغر جمالی‌فر از یاران نزدیک شهید محمد منتظری به نگارش درآمده و طی آن هویت، کارنامه و فرجام عباس امیرانتظام تحلیل شده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

آغاز ماجرا

هنوز بیش از هشت ماه از دستگیری، محاکمه و اعدام سعادتی به عنوان جاسوس شوروی نگذشته بود که عباس امیرانتظام به جرم همکاری با «سیا» بازداشت شد و دومین پرونده بزرگ جاسوسی بعد از انقلاب با مصاحبه دانشجویان پیرو خط امام مطرح شد و عباس امیرانتظام به عنوان یکی از چهره‌های اصلی دولت موقت به محاکمه کشیده شد. در اسناد لانه جاسوسی اسامی دیگری، چون حسن نزیه، رحمت مقدم مراغه‌ای، ناصر میناچی و... هم دیده می‌شد، اما هیچ‌یک از آن‌ها در سازمان‌های اطلاعاتی امریکا جایگاه امیرانتظام را نداشتند.

شهید محمد منتظری که نگران جاسوس‌های شرق و غرب در انقلاب نوپای اسلامی بود، همواره تلاش می‌کرد عملکرد دولت موقت و تفاله‌های رژیم شاه و امریکا را افشا کند و در این راستا به افشای ماهیت عباس امیرانتظام در مجلس پرداخت و هنگامی که او را محاکمه می‌کردند، در دادگاه حاضر شد و عملکرد جاسوسی او را افشا کرد. این افشاگری‌ها به‌قدری برای امیرانتظام سنگین بود که در یکی از جلسات دادگاه خطاب به محمد منتظری فریاد زد: «ما شما را ترور خواهیم کرد!»

یک آنوسی در جایگاه سخنگوی دولت!

برای بررسی عملکرد عباس امیرانتظام ابتدا باید سوابق خانوادگی او را مرور کنیم، سپس به نحوه ورود او به دولت موقت بپردازیم.
در تعابیر سیاسی و دینی گاهی به واژه آنوسی برمی‌خوریم که توضیح اندکی درباره آن ضروری است. آنوسی به یهودیانی اطلاق می‌شود که به زور مسلمان شده‌اند و یهودی بودن خود را مخفی می‌کنند. در ایران، یهودیان مشهد که بعد از واقعه الله‌داد در دوره فتحعلی شاه قاجار به اجبار مسلمان شدند، از همه آنوسی‌ها معروف‌ترند. این‌ها پس از یک سلسله درگیری با مسلمانان سرانجام در سال ۱۸۳۹ میلادی در مشهد به اجبار به اسلام گرویدند. اکثر این‌ها زندگی دوگانه‌ای داشتند، یعنی در خانه یهودی بودند و در بیرون از خانه مسلمان. این‌ها برای اینکه بعد‌ها فرزندانشان با مسلمان‌ها ازدواج نکنند، آن‌ها را از کودکی به عقد هم درمی‌آوردند. آنوسی‌ها از قصاب‌های مسلمان گوشت می‌خریدند، ولی آن‌ها را دور می‌ریختند و مخفیانه از قصاب‌های یهودی گوشت می‌خریدند. بعضی از آن‌ها حتی یهودی بودن خود را از فرزندانشان هم مخفی می‌کردند، چون مسلمان‌ها گاهی برای مطمئن شدن از واقعیت، از بچه‌ها درباره نماز خواندن و روزه گرفتن پدر و مادرهایشان سؤال می‌کردند. این یهودی‌ها دو نام داشتند: یک نام اسلامی برای بیرون از خانه و یک نام یهودی برای داخل خانه. بعضی از این یهودی‌ها حتی به مکه می‌رفتند و حاجی می‌شدند و اغلبشان در انجام فرایض اسلامی متعصب‌تر از مسلمانان دوآتشه بودند.

دانیال روافیان/عباس امیرانتظام کیست؟

عباس امیرانتظام با نام واقعی دانیال (نصرالله) روافیان، فرزند میرزا یعقوب رفوگر، بازاری فاسد و فاسق قدیم بود. عموی یهودی او، شاموئل، به فرقه بهائیت گرویده بود و امیرانتظام در چنین محیطی بزرگ شد. در دبیرستان دارالفنون در کنار شهید چمران و ابراهیم یزدی تحصیل کرد و در سال ۱۳۲۹ در رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از مؤسسین نهضت آزادی بود. در اردیبهشت ۱۳۴۰ همراه با حسین نزیه و برادران عطایی که خواهرزاده‌های مهندس بازرگان بودند چند ساعتی را در بازداشت به سر برد. او در کنار نزیه، یزدی و مهندس بازرگان عضو کمیته دانشگاه تهران بود. در سال ۱۳۴۲ به فرانسه و سپس به امریکا رفت و در دانشگاه برکلی مشغول تحصیل شد و همراه با چمران، یزدی و قطب‌زاده در فاصله سال‌های ۴۳ تا ۴۵ با نام مستعار «دانش» در جنبش دانشجویی خارج از کشور شرکت داشت. پس از اتمام تحصیلات به ایران برگشت، فعالیت‌های سیاسی را کنار گذاشت و به تجارت و فعالیت‌های اقتصادی پرداخت.»

به گفته خود او، علت بازگشتش به ایران، فوت مادرش در سال ۱۳۴۹ بوده است. او در فاصله سال‌های ۴۹ تا ۵۷ صاحب چند شرکت وارداتی، تولیدی، ساختمانی و مواد غذایی بوده است، اما با وجود ارتباط با مهندس بازرگان، پس از بازگشت هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نمی‌کند تا شهریور سال ۵۷ که به نهضت آزادی برمی‌گردد و عضو شورای مرکزی و دفتر سیاسی نهضت آزادی می‌شود. در روز‌های اوج‌گیری انقلاب که عده‌ای از مبارزان، از جمله مهندس بازرگان دستگیر و زندانی می‌شوند، امیرانتظام زندگی آسوده‌ای دارد و عازم اروپا می‌شود تا با دوست قدیمی خود، ریچارد کاتم که عضو CIA بود ملاقات و گفتگو کند.

امیرانتظام از دوران دانشجویی برای ارتباط با CIA انتخاب شد و برای نفوذ در میان رجل مخالف رژیم پهلوی تحت آموزش قرار گرفت. او همواره با مأموران امریکایی ارتباط داشت و در انجام مأموریت‌های مرتبط با سفارت امریکا پیشقدم بود و با بالاترین مقامات سفارت امریکا، یعنی سفیر و کاردار امریکا در تهران خیلی راحت ملاقات می‌کرد. او در سال ۱۳۵۷ در انگلستان با ریچارد کاتم ملاقات می‌کند و طبق دستور او قرار می‌شود خود را به بازرگان نزدیک کند. او در انگلستان با مهندس بازرگان ملاقات می‌کند و سپس برای دیدار با امام به فرانسه می‌رود و توسط ابراهیم یزدی این ملاقات را انجام می‌دهد و در روز ۱۲ آبان ۵۷ همراه مهندس بازرگان به ایران برمی‌گردد. وی در ۲۸ آذر ۵۷ به عنوان مترجم و روابط بین‌المللی نهضت آزادی انتخاب می‌شود و به فعالیت سیاسی می‌پردازد. در ۱۷ بهمن از سوی مهندس بازرگان مسئول حفاظت هتل‌ها می‌شود و می‌تواند با کمک دوستانش یزدی و صباغیان جواهرات و ارز‌های موجود در هتل‌ها را مصادره و به حساب‌های بانکی خود در اروپا و امریکا واریز کند. او در ۲۳ بهمن ۵۷ به سمت معاون مطبوعاتی نخست‌وزیر و سخنگوی دولت موقت منصوب شد و توانست با همراهی یارانش عده زیادی از مستشاران امریکایی، بختیار و افراد ضدانقلاب را از کشور خارج کند. در فروردین ۵۸ با نشر اکاذیبی علیه فلسطینی‌ها و اخبار دروغ اوضاع مناطق بحران‌زده‌ای، چون سیستان و بلوچستان، گنبد و خوزستان را وخیم‌تر کرد و در مورد ربوده شدن امام موسی صدر توسط لیبی، رابطه بین ایران و لیبی را بحرانی کرد. عملکرد امیرانتظام تا آنجا مشکوک و غیرمنطقی بود که دکتر کاظم سامی، وزیر بهداشت کابینه مهندس بازرگان به جلال الدین فارسی گفته بود به او مشکوک است.

اتهام‌زنی در «آن سوی اتهام»

وی توسط ابراهیم یزدی در تیر ۵۸ به عنوان سفیر ایران در کشور‌های اسکاندیناوی راهی سوئد شد، اما در ۲۸ آذر ۵۸ به تهران احضار و به جرم جاسوسی محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. عباس امیرانتظام در کتاب خاطراتش تحت عنوان «آن سوی اتهام» تلاش کرد همچنان به نشر اکاذیب علیه نظام جمهوری اسلامی، انقلابیون، روحانیون و کشور‌های همگام با انقلاب اسلامی ادامه بدهد و مردم را به اصل انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بدبین کند. این کتاب تا سال ۸۳ با کمک‌های وزارت ارشاد و همفکری نهضت آزادی و نشر نی بار‌ها تجدید چاپ شد و اعتراض افرادی، چون عباس عبدی و جهانی‌فرد تأثیری در جلوگیری از چاپ کتاب نداشت و حتی پاسخ جهانی‌فرد را هم ندادند و فقط به اعتراض عباس عبدی پاسخ دادند.

ما شما را ترور خواهیم کرد!از آنجا که شهید محمد منتظری در افشای عملکرد دولت موقت و به ویژه عباس امیرانتظام بیش از دیگران گفت و نوشت و ماهیت بسیاری از عناصر ضدانقلاب و وابسته به رژیم گذشته و ساواک را افشا کرد، عباس امیرانتظام بیشترین حجم اتهام و توهین خود را در این کتاب متوجه او کرده است. او در این کتاب ادعا می‌کند یک مسلمان تمام‌عیار است و در جنبش مردمی ۱۷ شهریور حضور داشته و در نتیجه در انقلاب اسلامی ایران سهیم است! او روحانیون و انقلابیون اصیل و نیز دولت‌های لیبی، سوریه و فلسطین را محکوم به حمایت از چماقدار‌ها و دادن پول و امکانات به آنان می‌کند و معتقد است آن‌ها هستند که اجازه نمی‌دهند او و یاران امریکایی‌اش، کشور و مردم را نجات بدهند! او در خاطراتش می‌نویسد روحانیون هیچ عجله‌ای برای سروسامان دادن به اوضاع نداشتند و لذا او و دوستانش تصمیم می‌گیرند طرح انحلال مجلس خبرگان را ارائه و به نابسامانی اوضاع خاتمه و کشور را نجات دهند!
شهید محمد منتظری در صف مقدم کسانی بود که قبل از دیگران به ماهیت اعضای دولت موقت پی برد و تلاش کرد با کمک همرزمان و دوستانش از اموال عمومی، به‌ویژه تسلیحات نظامی حراست کند و دزدان انقلاب را که در گوشه و کنار کمین کرده و منتظر فرصت بودند معرفی و افشا کند. او از همان ابتدا متوجه خطر نفوذ آن‌ها در دولت موقت و نهاد‌های انقلابی شد و لزوم حفظ و حراست از ارزش‌های اسلامی و دستاورد‌های انقلاب را درک کرد و خدمت به محرومین و صدور انقلاب و یاری رساندن به نهضت‌های آزادی‌بخش را سرلوحه فعالیت‌های خود قرار داد. بدیهی است که چنین تلاش‌هایی مطلوب دشمنان انقلاب نبود و تا جایی که می‌توانستند کارشکنی می‌کردند. شهید محمد منتظری در متن جریانات و انقلاب‌های روز دنیا بود و پیروی از خط امام را تکلیف می‌دانست. او با هوش سرشارش از ماهیت دولت موقت آگاهی داشت و نشانه‌هایی، چون به کار گماردن افراد معلوم‌الحالی، چون نزیه، امیرانتظام، تیمسار مدنی، میناچی، مقدم مراغه‌ای، ابراهیم یونسی، تیمسار شاکر، تیمسار مصطفایی، ابوالفضل شهشهانی و عناصر ساواکی و ضدانقلاب در پست‌های حساس کشور، سخت او را نگران می‌کرد. عدم رسیدگی به اوضاع نابسامان ارتش و ادارات، کارشکنی در کار‌های شهید قرنی، خالی کردن پادگان‌ها، مخصوصاً پادگان‌های مرزی، فسخ قرارداد خرید پنج ناو زیردریایی از آلمان، به‌هم زدن قرارداد‌های نظامی از جمله آواکس‌ها، فروش فانتوم‌های F۱۴، تحویل نگرفتن زرادخانه مستقر در عمان و از بین رفتن سلاح‌های آنجا، عقد قرارداد هشت ساله خرید گندم از امریکا، دعوت از صدام حسین توسط ابراهیم یزدی، ارتباط با انورسادات و عدم قطع ارتباط با مصر، فراری دادن سران رژیم شاه از جمله شاپور بختیار، طوفانیان، بهارمست، قطع نکردن حقوق ساواکی‌ها، مذاکره با گروه‌های معاند و مخالف جمهوری اسلامی، فقط بخش‌هایی از مسالکی بودند که شهید محمد منتظری را برمی‌آشفت و فریاد برمی‌آورد.
 
اعضای دولت موقت و روحانیون مخالف انقلاب به‌جای اینکه این هشدار‌ها را جدی بگیرند و در رفتار خود تغییر ایجاد کنند، سعی کردند شهید محمد منتظری را دزد و جانی و تروریست جلوه دهند و سرانجام از قول پدرش او را دیوانه و روانی بنامند و خواهان محاکمه او توسط دادستان ضدانقلابی، شهشهانی بشوند، اما از آنجا که خورشید حقیقت هیچ‌گاه پشت ابر نمی‌ماند، سرانجام ماهیت دشمنان انقلاب و اسلام برملا شد و محمد منتظری نیز به جایگاهی که شایسته‌اش بود، یعنی به مقام شهادت نائل آمد.

تلاش برای کتمان حقیقت

در واپسین سالیان حیات امیرانتظام، برخی انقلابیون پشیمان همگام با وی سعی داشتند تا جرم وی را به وجود برخی ارتباطات نامتعارف فروبکاهند. از جمله این چهره‌ها محسن میردامادی بود که عباس سلیمی نمین به وی چنین پاسخ گفت: «جناب میردامادی به خوبی واقفند که اظهارنظر ایشان در مورد روابط غیرمتعارف آقای امیرانتظام با بیگانه ارزش تاریخی ندارد بلکه به سبب گرایش اخیر ایشان به سوی نهضت آزادی به نوعی دادوستد تلقی خواهد شد، اما متأسفانه یک‌سویه؛ زیرا آقای امیرانتظام حتی در مصاحبه اخیرش با خشت خام از ادعاهایش علیه دانشجویان دست برنداشته است. حتی اگر متقابلاً امتیازی دریافت می‌داشتند شایسته‌تر آن بود که افرادی، چون ایشان بعد از تغییر رویکردهایشان، از ارزش‌ها و اصول هزینه نکنند بلکه با اذعان به برخی تندروی‌ها در مقام دفاع از مصالح جامعه از خود هزینه کنند و الا روابط غیرمتعارف آقای امیرانتظام با بیگانه حتی بر اساس معیار‌های دوستان جبهه ملی نیز قابل پذیرش نبوده است. ایشان علاوه بر ارتباط با ریچارد کاتم (مأمور برجسته سیا) در دهه ۳۰ از ابتدای دهه ۴۰ با مأمور دیگری از سازمان اطلاعات امریکا به نام جرج کیو با اسم مستعار ادلیک پیوند می‌خورد. بعد از قیام سراسری ملت ایران که آقای امیرانتظام مجدداً در سر راه مهندس بازرگان قرار می‌گیرد، سردمدار مرتبط کردن اعضای نهضت با عوامل سیا تحت عنوان فعالان حقوق بشر است؛ به نوعی که دکتر کریم سنجابی می‌گوید: در همین ایام بود که از طرف سازمان حقوقدانان بین‌الملل، شخصی، به نظرم اگر اشتباه نکنم به نام ویلیام باتلر وارد ایران شد... متوجه شدم این آقای باتلر در جمع رفقای مهندس بازرگان بیگانه نیست و به اصطلاح سلمان منا اهل بیت است و با آن‌ها از سوابق کار‌ها و فعالیت مشترکشان صحبت می‌کند. از آنجا دریافتم که تشکیل جمعیت ما مرتبط با سوابقی است و با دستگاه‌های خارجی هم ارتباط دارد و از آن تاریخ به بعد بنده در این جمعیت طرفداران حقوق بشر ایران شرکت نکردم... البته آقای صدر حاج‌سیدجوادی نیز در خاطراتش به رابط بودن آقای امیرانتظام با امریکایی‌ها اشاره دارد. (ر. ک به خاطرات صدر انقلاب، ص ۲۸) بر این اساس از یک سو استدلال‌های بسیار ضعیف آقای امیرانتظام برای زیرسؤال بردن اسناد به دست آمده در سفارت و از دیگر سو دوری جستن بخش قابل توجهی از نیرو‌های نهضت آزادی از ایشان حتی قبل از دستگیری و کشف اسناد- که به دلیل فراگیری و کثرت مصادیق آن در خاطرات وی نیز قابل کتمان نبوده است- در مجموع مسائلی نیستند که بتوان به سهولت آن‌ها را نادیده گرفت».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار