سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: دانیل دونیکلا استاد و صاحب کرسی فلسفه کالج گتیسبرگ در پنسیلوانیاست. کتاب او با عنوان «درآمدی بر جهل: تأثیر شگفتانگیز آنچه نمیدانیم» در سال ۲۰۱۸ از طرف انجمن ناشران امریکایی برنده جایزه «PROSE» شد. سایت ترجمان برشی از این کتاب را با عنوان «آیا حق داریم هر چیزی را که دلمان میخواهد باور کنیم؟» با ترجمه حسین رحمانی منتشر کرده است. خلاصهای از این مطلب را در ادامه میخوانید.
آیا حق داریم به هر چیزی که دلمان میخواهد باور داشته باشیم؟ معمولاً این حقِ کذایی آخرین سنگر آنهایی است که خودشان را به نادانی زدهاند، کسانی که با شاهد و مدرک در گوشهای گیر افتادهاند و به این عقیده چنگ میزنند: «به نظر من تغییرات آبوهوایی چیزی جز دروغ نیست و اهمیتی ندارد که بقیه چه میگویند. من حق دارم چنین باوری داشته باشم!» ولی آیا چنین حقی وجود دارد؟
حق دانستنِ بعضی چیزها را به رسمیت میشناسیم. من حق دارم که شرایط استخدامم، تشخیص پزشک درباره بیماریام، نمرات مدرسهام، نام شاکیام، ماهیت اتهاماتم و چیزهایی از این قبیل را بدانم، اما باور و دانستن تفاوت دارند.
باور داشتن به معنای آن است که حقیقت چیزی را بپذیریم. همانطور که جرج ادوارد مور، فیلسوف تحلیلی، در دهه ۱۹۴۰ بیان کرده است، بیمعناست که بگوییم: «باران میآید، اما من باور ندارم که باران میآید.» باورها میل و اشتیاق حقیقت را دارند، اما مستلزم حقیقت نیستند. باورها میتوانند غلط باشند و شواهد و بررسیهای منطقی تضمینشان نکنند. علاوه بر این، باورها میتوانند به لحاظ اخلاقی مشمئزکننده باشند. باورهای نژادپرستانه، باور به اینکه تربیت مناسب فرزند مستلزم «شکستن اراده» و استفاده از تنبیه بدنی است، باور به اینکه سالخوردگان را باید از روی ترحم خلاص کرد و باور به اینکه «پاکسازی قومی» نوعی راهحل سیاسی است. اگر این باورها را اخلاقاً نادرست میدانیم، فقط آن دسته از کنشهای محتمل را محکوم نمیکنیم که ممکن است از این باورها ناشی شوند، بلکه مفاد این باورها و باور داشتن به آنها و در نتیجه معتقدانشان را هم محکوم میکنیم.
چنین داوریهایی میتواند دال بر آن باشد که باور داشتن کنشی ارادی و اختیاری است. اما بیشتر اوقات باورها حکم وضعیت ذهنی و رویکرد و نگرش را دارند تا کنشی که از روی اراده باشد. بعضی از باورها، مانند ارزشهای شخصی، آگاهانه و با اندیشیدن انتخاب نشدهاند؛ این باورها از والدین «به ارث» رسیدهاند و از همنشینان «کسب» شدهاند، غیرعمدی به دست آمدهاند، نهادها و مراجع قدرت تلقینشان کردهاند و ریشه در شنیدهها و شایعات دارند. به همین دلیل گمان میکنم آنچه مسئلهساز است، مسیر رسیدن به باورهای غلط نیست، بلکه پافشاری روی این باورهاست، مسئله امتناع از باور نکردن یا دست کشیدن از باورهایی است که عمداً و اخلاقاً نادرستند.
اگر محتوای باوری از نظر اخلاقی نادرست تشخیص داده شود، خود آن باور هم نادرست پنداشته میشود. این باور که نژادی از انسانهای پستتر از انسانهای کاملند صرفاً مرامی نژادپرستانه نیست که به لحاظ اخلاقی مشمئزکننده باشد، بلکه ادعایی نادرست هم به شمار میآید. برای آنکه باوری از نظر اخلاقی غلط باشد، نادرستی آن شرط لازم است، اما کافی نیست. زشتی محتوای باور هم برای نادرستی اخلاقی آن کفایت نمیکند. متأسفانه حقایقی هم هستند که از نظر اخلاقی مشمئزکنندهاند، ولی آنچه باعث مشمئزکنندگی این حقایق میشود باور به آنها نیست. زشتی اخلاقی این حقایق ریشه در گیتی دارد، نه در باور آدمها درباره آن.
متعصب پاسخ میدهد: «کی هستی که بخواهی به من بگویی به چه چیزی باور داشته باشم»؟ این چالش گمراهکننده است: دلالت ضمنی این عرضاندام این است که تصدیق باور شخص مسئلهای است مرتبط با اراده و قدرت او. چنین ادعایی نقش واقعیت را انکار میکند. باورکردن چیزی است که فیلسوفان «مدیریت سازگاری ذهن با جهان» مینامند. باورهای ما غالباً انعکاسی از واقعیت هستند و همینجاست که امکان دارد باورهایمان در هم بریزند. عقاید و باورهایی وجود دارند که غیرمسئولانهاند؛ به تعبیر دقیقتر، باورهایی هستند که به شیوه غیرمسئولانه به دست میآیند و حفظ میشوند. چه بسا کسی از شواهد و مدارک چشمپوشی کند، شایعات و شنیدهها و اظهارات منابع مشکوک را بپذیرد، تناقض با باورهای دیگرش را نادیده بگیرد، از خیالات واهی استقبال کند و علاقه شدیدی به تئوریهای توطئه داشته باشد.
به قول کلیفورد، «باور یک شخص به هیچ عنوان مسئلهای خصوصی نیست که فقط به خودش مربوط باشد». باورها به رفتارها و انگیزهها شکل میدهند و انتخابها و کنشها را هدایت میکنند. باور داشتن و دانستن درون اجتماعی معرفتی پدید میآید و پیامد این باورها را همین اجتماعات باید تحمل کنند. قواعدی اخلاقی برای باور وجود دارد، قواعدی برای تحصیل، حفظ و چشمپوشی از باورها؛ و این قواعد اخلاقی است که هم حق باور داشتنمان را پدید میآورد و هم این حق را محدود میکند. اگر باوری غلط یا بهلحاظ اخلاقی مشمئزکننده یا غیرمسئولانه باشد، باورهایی هم هستند که خطرناکند و ما حق نداریم باورشان داشته باشیم.