کد خبر: 963891
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۰
خاطرات یک رزمنده از برخورد با گروه‌های انحرافی در اوایل انقلاب
اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، گروه‌های انحرافی سعی می‌کردند از جوان‌های جنوب شهری و روستایی برای خودشان سمپاتی کنند. سمپات اصطلاحی بود که آن روز‌ها موازی جذب نیرو به کار می‌رفت.
غلامحسین بهبودی
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، گروه‌های انحرافی سعی می‌کردند از جوان‌های جنوب شهری و روستایی برای خودشان سمپاتی کنند. سمپات اصطلاحی بود که آن روز‌ها موازی جذب نیرو به کار می‌رفت. انقلابی در یک کشور پهناور صورت گرفته بود که جوانان مشتاقش را به تقلا وامی‌داشت و از این رهگذر، هر نحله فکری‌ای سعی می‌کرد بیشترین طرفدار را جذب کند، اما نهایتاً این خط انقلاب بود که اغلب جوان‌های ایرانی را حول محور نظام اسلامی و حضرت امام جمع کرد. متن زیر خاطراتی از رضا محمدیان، یکی از رزمندگان دفاع مقدس است که در مصاحبه با ما آن روز‌ها را روایت می‌کند.

خانواده معمولی
من از یک خانواده معمولی درخیابان پیروزی تهران بودم. مرحوم پدر و مرحوم مادرم، چون آدم‌های مذهبی بودند، از روحانیون حمایت می‌کردند و گوش به فرمان امام به جریان انقلاب پیوسته بودند. من هم که آن موقع نوجوانی ۱۴ ساله بودم، خیلی از بحث‌های سیاسی سر درنمی‌آوردم.

بعد از پیروزی انقلاب، در محله‌مان خیلی از گروهک‌ها فعالیت می‌کردند. کیوسک‌های روزنامه‌فروشی، بولتن رسمی برخی از این گروهک‌ها را به فروش می‌رساندند. همسایه‌ای داشتیم که من را تشویق می‌کرد نشریه مجاهد را خریداری کنم. اصرار هم داشت که از فلان کیوسک بخر. یکی دو بار با دوچرخه رفتم و این نشریه را خریدم. فروشنده هم سعی می‌کرد من را به ادامه مطالعه نشریه تهییج کند. مثلاً بار اول پرسید: «تازه فعالیتت را شروع کرده‌ای؟» سرم را که به علامت مثبت تکان دادم، گفت: «آفرین از چشم‌هایت معلوم است که خیلی سرت می‌شود!»‌

نمی‌دانم چطور ذهنم را از نگاه‌هایم خوانده بود، اما در همان سن کم متوجه شدم آدم صادقی نیست. بار دوم که نشریه مجاهد را خواندم از آن خوشم نیامد. حرف‌هایش با آن چیزی که در مسجد از امام جماعت می‌شنیدم، تفاوت داشت. غلوگویی زیادی داشتند. این نشریه را رها کردم و مدتی در جلسات یک روحانی شرکت می‌کردم که او و دور و بری‌هایش خودشان را منتظر آقا امام زمان (عج) معرفی می‌کردند.

به قول مرحوم پدرم، همه شیعیان منتظر آقا هستند ولی این گروه که بعد‌ها فهمیدم جزئی از انجمن حجتیه بودند، تأکید زیادی روی انتظار داشتند و تفسیر خاص خودشان را هم ارائه می‌دادند. سعی می‌کردند خودشان را مدافع انقلاب نشان دهند، اما بعد‌ها نشانه‌هایی از آن‌ها دریافت کردم که متوجه شدم بیشتر عافیت‌طلب هستند و تلاش در جهت ایجاد عدل در جهان را (قبل از ظهور منجی) کاری عبث می‌دانند.

خلاصه آن زمان‌ها من چند باری از این حلقه به آن حلقه پاس‌کاری شدم. تقصیر خودم هم بود. کنجکاو بودم و دوست داشتم خیلی از فرقه‌های فکری را تجربه کنم. حتی یک شب که شاهد شعارنویسی چریک‌های فدایی خلق بودم، جلو رفتم و از آقایی که شعار می‌نوشت، خواستم من را با دوستانش آشنا کند. (راستش از اسم چریک‌های فدایی خوشم می‌آمد!) جواب جوانک خیلی بی‌ادبانه بود. هلم داد و گفت: اول برو آب دماغت را پاک کن، بعد بیا!‌

نمی‌دانم چرا چنین حرفی به من زد. شاید، چون سرما خورده بودم! به هرحال دور فدایی‌ها را هم خط کشیدم و به همان جایی پناه بردم که پدرم به من یاد داده بود. رفتم مسجد و از امام جماعتش که حاج‌آقا محبی نامی بود، خواستم تا مرا قاطی بچه‌های انقلابی کند. حاج‌آقا رفتار خوبی داشت. شاید اگر آن روز من را طرد می‌کرد، سرنوشتم طور دیگری رقم می‌خورد. از همان روز قاطی بچه‌ها شدم و با تشکیل بسیج، به عضویت آن درآمدم. بعد از شروع جنگ هم که جبهه‌ای شدم و همان جا چیز‌های زیادی یاد گرفتم.

وقتی به خاطرات آن روز‌ها نگاه می‌کنم، می‌بینم حضرت آقا که از کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه حرف می‌زنند، منظورشان چیست. همین حرف‌ها و طرح نظرات است که عیار هر طرز فکری را مشخص می‌کند. جوان اگر بصیرت و آگاهی پیدا کند، درست و نادرست را متوجه می‌شود. به نظر من تفهیم درست ارزش‌های انقلاب اسلامی، خیلی از جوان‌هایی را که الان دچار ناامیدی هستند، اهل می‌کند. پرداختن به سیره شهدا، یکی از بهترین کارهاست. مگر نه اینکه حضرت آقا هم گفته‌اند، زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار