سرویس اندیشه جوان آنلاین: ۱) راهبرد معطوف به دوگانه «انسداد/ رهاسازی» رسانههای نوپدید غربی
از جمله مهمترین مشوقها و محرکهای بدحجابی در زنان «رسانههای نوپدید» هستند، از قبیل «شبکههای تلویزیونی ماهوارهای» و «فضای مجازی». از یکسو ما قدرت اثرگذاری محتوایی بر این ابزارها نداریم و نمیتوانیم برای آنها تعیین کنیم که چگونه باشند و چگونه نباشند و از سویدیگر بسیاری از آنچه در داخل برای حاکم گردانیدن فرهنگ حجاب و عفاف انجام میدهیم، بهواسطه تأثیر مخرب و خنثیکننده این رسانهها از دست میرود. تنها راهی که باقی میماند، کوشش در امتداد «مرزبندی فرهنگی» است، یعنی باید «حصارها» و «حریمها»ی فرهنگی خویش را مستحکم سازیم و مجال «نفوذ» و «رخنه» ندهیم. این امر میسر نیست مگر از طریق کنار نهادن رویکرد «رهاسازی» رسانهها و پایاندادن به سیاست «درهای باز فرهنگی» که در حقیقت بر «ولنگاری فرهنگی» دلالت دارد.
افزون بر «عدماختلاط» با جهانهای فرهنگی بیگانه و کاربست راهبرد «منع» و «محدودیت» فرهنگی باید این ابزارها و امکانهای رسانهای را «بومیسازی» و شکل «وطنی» و «داخلی» آن را به مردم ارائه کنیم تا احساس نشود فرصتهای ارتباطی و آزادی عمل از آنها ستانده شده و نظام جمهوریاسلامی در پی ایجاد خفقان و استبداد است.
۲) راهبرد معطوف به دوگانه «مهار/ خویشمختاری» چهرههای فرهنگی و هنری
عامل بسیار تعیینکننده و موثر دیگر بر وضع بدحجابی در جامعه، شکلگیری «گروههای مرجع جدید» از اوایل دهه ۷۰ به اینسو هستند که اغلب تقید و تعهدی به معیارهای اسلامی و اخلاقی ندارند و دچار اباحیگریاند. مرجعیت اجتماعی «چهرهها» (سلبریتیها) موجب شده است انتخابها و ترجیحهای فرهنگی آنها از جمله در عرصه حجاب و پوشش، برای جوانان نیز جذاب و قابل اقتباس باشد. در واقع، اینها هم بهدلیل برجستگی در عرصه خاصی همچون هنر، در «حاشیه امن» قرار گرفتهاند و از مواجهات و برخوردهای جدی برکنار هستند و هم از قدرت «اثرگذاری اجتماعی بالا» یی برخوردارند و میتوانند به فرهنگ عمومی جهت دهند. خطشکنی فرهنگی و هنجارشکنی ارزشی این افراد، جامعه را نسبت به ضوابط و معیارها «سست» و «بیتعلق» کرده و کسانی را تشویق به «درنوردیدن خطوط قرمز فرهنگی» میکند و به آنها «جسارت» و «گستاخی» میبخشد.
این قدرت اجتماعی پراکنده نامحسوس خویشمختار، باید «مهار» و «هدایت» شود و «قواعد» و «معیارها»ی ارزشی نظامجمهوریاسلامی را بپذیرد. هرگونه مماشات و عقبنشینی دراینباره بر آشفتگی و افسارگسیختگی اوضاع میافزاید و موجب شتابگرفتن بدحجابی میشود. همزمان باید تلاش شود که از یکسو شخصیتهای هنری انقلابی و همسو، به چهرههای موثر تبدیل شوند و ازسویدیگر گروههای مرجع اجتماعی تغییر کنند و نیروهای دیگر جایگزین هنرمندان شوند یا به سهم بیشتری دست یابند. بهعبارتدیگر اصل اینکه هنرمندان به موثرترین و پرنفوذترین طبقه اجتماعی تبدیل شده باشند و بتوانند مطابق میل خود، جریانسازی و گفتمانپردازی کنند، یک آسیب و چالش است.
۳) راهبرد معطوف به دوگانه «دروندینی/ بروندینی» بودن استدلال مخالفت با بدحجابی
شکاف دیگری که تعیینکننده است و نظام جمهوریاسلامی باید موضع خویش را نسبت به آن مشخص کند. این است که بر اساس چه «استدلال» و مبتنی بر کدام «چارچوب» و «منطق» بدحجابی را ضد ارزش قلمداد میکند و آن را برنمیتابد. مهمترین مسئلهای که دراینباره خودنمایی میکند «دروندینی» یا «بروندینی» بودن منطق ماست. بدحجابی نارواست، چون «حرام اجتماعی» است یا بهدلیل اینکه «قانونشکنی» است؟! مستند ما «حکم شرع» است یا «الزام قانون؟!» یا هر دو و «حرام ضد قانونی؟!» و اگر هر دو، کدامیک تقدم و ترجیح دارد؟! چنانچه به «دین» ارجاع داده شود، در مقابل گفته خواهد شد در دین، «اجباری» نیست و «دین دولتی و تحمیلی» راه بهجایی نخواهد و اگر به «قانون» ارجاع داه شود، در مقابل گفته خواهد شد مبنای وضع قانون، خود «مردم» هستند و اگر «همهپرسی» برگزار شود، مردم به حجاب اجباری رأی نخواهند داد. ما باید فهرستی از «منطقها» و «استدلالها»ی مواجههای و انتقادی را شناسایی و تدوین کنیم و قدرت هر یک را بسنجیم و تأمل کنیم که با کاربست هر کدام از آنها با چه «گفتههای مقاومتآمیز و نقضی» روبهرو خواهیم شد.
مخالفت با بدحجابی و مواجهه دولتی با آن باید مبتنی بر «دلیل» باشد و دلیل هم بهگونهای ساخته و پرداخته شود که «فراگیر» و «غیرشکننده» باشد. دراینباره با شبکهای از مفاهیم روبهرو هستیم: «قانون/ ضابطه/ جرم
/ هرجومرج»، «هنجار/ عُرف/ ارزش/ فرهنگ/ انحراف»، «حرام/ معصیت/ گناه/ فساد»، «اخلاق/ حیا / عفت/ پاکدامنی/ وقار/ متانت
/ شخصیت»، «خانواده/ وفاداری/ خیانت»، «عقده/ خلأ / کمبود/ خودنمایی/ بیماری روانی»، «شخصی/ خصوصی/ فردی / عمومی
/ اجتماعی» و...
۴) راهبرد معطوف به دوگانه «نرم/ سخت» بودن نوع مواجهه دولت اسلامی
درست است که «اقناع» و «توجیهگری» اصالت دارد و باید جامعه را به «رشد معرفتی» و «بلوغ فکری» رساند تا بهگونهای «داوطلبانه» و «خودجوش» حجاب و عفاف را بهعنوان یک ارزش عالی انسانی و دینی بپذیرد، اما همواره اینطور نیست که همگان «مشکل شناختی» داشته باشند و در صورت عرضه «دلیل» رفتار خود را تغییر دهند، بلکه چهبسا کسانی با وجود علم به حکمت و فواید حجاب و نظر شرع درباره آن باز میل به تخطی و کجروی دارند. نمیتوان در انتظار نشست که چنین افرادی، شاید روزی به این نتیجه برسند که رعایت حجاب و عفاف در عرصه عمومی لازم است و باید برهنگی، عریانی و تبرج را کنار بگذارند، بلکه دولت اسلامی برای «حفظ مصالح عالی جامعه» پس از آنکه مراحل ابتدایی «تذکر»، «تعلیم» و «هشدار» را طی کرد، موظف است در برابر این حرام اجتماعی قاطعانه بایستد و به چنین افرادی اجازه «تجاهر به فسق» و «افساد در جامعه» را ندهد.
پس با وجود اینکه حجاب و عفاف، مقولاتی فرهنگی هستند و باید در درجه نخست، از ساز وکارهای فرهنگی برای علاج و اصلاح آنها استفاده کرد، اما نباید از اجرای «حدود الهی» نیز منصرف شد و به «روشهای نرم و گفتاری» و «توصیه» و «موعظه» بسنده کرد.
اگر کسانی با دلیل، تغییر رفتار نمیدهند و آگاهانه و قاطعانه اصرار بر فضیلتسوزی و لجنپراکنی در عرصه عمومی دارند، دولت اسلامی نباید از ترس متهمشدن به «خشونت»، «تندروی»، «قشریگری»، «اجبار» و «تحمیل» از زیر بار اجرای احکام الهی، شانه خالی کند و با بیاعتنایی و اغماض خویش، زمینه و بستر را برای «شیوع هرچه بیشتر منکر بدحجابی و برهنگی» فراهم سازد. کسانی که با «دلیل» و «برهان» بدحجابی را کنار نمیگذارند، باید بهسبب «هراس از هیبت و اقتدار دولت اسلامی» حجاب را محترم و لازم بشمارند.
* عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی