سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، گاهی اختلافات خانوادگی به خاطر مسائل بیهوده میتواند برای بسیای از خانوادهها پیامدهای ناگواری از جمله قتل را همراه داشته باشد. از جمله این موارد پرونده قتلی است که اولبهمنسال۹۷ در محله یافتآباد اتفاق افتاد. با اعلام این خبر مأموران کلانتری۱۵۱ یافتآباد بعد از حضور در محل با جسد پسر جوانی به نام یاسر۲۶ساله روبهرو شدند که بر اثر اصابت چاقو به گردنش به قتل رسیده بود. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، عامل قتل که برادرش ناصر بود و در محل حضور داشت، بازداشت شد. ناصر ۲۳ساله تحت بازجویی قرار گرفت و در شرح ماجرا گفت: «بعد از فوت پدرم من و یاسر با مادرمان زندگی میکردیم. من خیلی برادرم را دوست داشتم، اما گاهی با هم لجبازی میکردیم و بحثمان میشد. چند روز قبل هم سر خرید نان با هم بحث کردیم و یاسر تنبلی میکرد و نمیرفت نان بخرد. او میگفت، چون از او کوچکتر هستم خرید نان باید با من باشد. روز حادثه هم سر همین موضوع با هم درگیر شدیم و بعد از درگیری خانه را ترک کردم.»
متهم ادامه داد: «ساعتی بعد به خانه برگشتم که دیدم برادرم خواب است. با دیدنش عصبانی شدم و رفتم او را بیدار کردم. یاسر از خواب بلند شد و یک سیلی به صورتم زد و شروع به فحاشی کرد. قصد درگیری نداشتم، اما به سمت من حمله کرد و از آنجائیکه کنترل اعصابم را از دست دادهبودم یک کارد میوهخوری برداشتم. مادرم هم آنجا بود و تلاش میکرد ما را از هم جدا کند، اما آنقدر عصبانی بودیم که روی رفتارمان کنترل نداشتیم این شد که برای ترساندن یاسر چاقو را به طرفش گرفتم که ناخواسته به گردنش خورد و خون جاری شد. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم، اما بیفایده بود و یاسر همانجا فوت کرد.»
با اقرارهای پسر جوان وی بعد از بازسازی صحنه جرم روانه زندان شد و پرونده در حال کامل شدن بودن که اولیایدم اعلام رضایت کردند. به این ترتیب پرونده از جنبه عمومی جرم به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده به ریاست قاضی قربانزاده، متهم در آخرین دفاعش گفت: «روز حادثه مادرم در خانه بود و این حادثه مقابل چشمان او اتفاق افتاد. خیلی اشتباه کردم و باید جلوی عصبانیتم را میگرفتم. از خدا میخواهم مرا ببخشد و از دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شود تا هرچه زودتر آزاد شوم و این روزها را برای مادرم جبران کنم. دلم نمیخواهد او با این شرایط روحی به زندان بیاید و مرا آنجا ملاقات کند.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.